توصیه‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) در حوادث پس از رحلت

  • 1393/05/30 - 02:50
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از وفاتش به من فرمود: ای ابا الحسن! امّت پس از من عهد خود شکسته و در حالی که تو به منزله هارون برای موسی هستی، همبن گونه که بنی‌اسرائیل از سامری پیروی کردند آن‌ها نیز با مکر و حیله با تو رفتار خواهند کرد. اگر یارانی پیدا نمودی با آنان بجنگ. وگرنه دست بکش، خون خویش حفظ نما و مظلومانه به من ملحق شو!...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_گرچه عده‌ای از از نزدیکان و مردم مدینه پس از رحلت جانسوز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صحبت‌ها و سفارشات ایشان را نادیده گرفته و دست از حمایت حضرت علی (علیه السلام) برداشتند؛ ولی بالاخره عده‌ای از اصحاب و یاران با وفا و غیرتمند نیز وجود داشتند که در انجام امور خود بی‌گدار به آب نمی‌زدند و برای عملی کردن دستورات خود از امام زمانشان کسب تکلیف می‌کردند. در همین راستا حوادث روز پنجشنبه، اول ربیع الاول سال یازدهم هجرت را از نظر می‌گذرانیم: «ابان بن تغلب گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم  آیا هیچ‌یک از صحابه با خلافت ابوبکر مخالفت نورزید؟ فرمود: آری. 12 نفر از مهاجرین از جمله خالد بن سعید بن عاص که از بنی‌امیه بود و نیز سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر، بریده اسلمی. و از انصار: ابوهشیم بن تیهان، دو برادر، سهل بن حنیف و عثمان بن حنیف،خزیمه بن ثابت (ذو شهادتین)، ابی بن کعب و ابو ایوب انصاری.

سپس حضرت فرمود: هنگامی که ابوبکر به عنوان جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر منبر نشست گروهی از صحابه با خود مشورت کرده و به این نتیجه رسیدند که او را از این مسند به زیر کشند؛ اما گروهی دیگر گفتند: به خدا سوگند اگر این کار را کنید با دست خود، خود را به هلاکت می‌اندازید. در حالی که خداوند از این کار نهی فرموده؛ بیائید با یکدیگر نزد امیرالمومنین (علیه السلام) رفته، با او مشورت نموده و نظر وی را بخواهیم. به همین روی نزد حضرت رفته و گفتند: یا امیرالمومنین! از حقی گذشتی که هیچ‌کس این‌گونه لیاقت آن را نداشت؛ چرا که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده بودیم « علی با حق است و حق با علی؛ هرجا او باشد حق نیز همان‌جاست.» ما تصمیم گرفته‌ایم سراغ ابوبکر رویم و او را از منبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پایین کشیم؛ نزد شما آمده‌ایم تا نظرتان را بدانیم. امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: به خدا سوگند اگر این کار را بکنید نتیجه‌ای جز جنگ نخواهد داشت و در آن صورت شما همچون نمک در آب و سرمه در چشم خواهید بود؛ شما را به خدا سوگند اگر شما شمشیر کشید، آن‌ها نیز شمشیر کشیده و از من بیعت خواهند خواست و یا تصمیم به قتل من خواهند گرفت و من نیز مجبور به دفاع از خود خواهم شد و این در حالی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از وفاتش به من فرمود: ای ابا الحسن! امّت پس از من عهد خود شکسته و در حالی که تو به منزله هارون برای موسی هستی، همبن گونه که بنی‌اسرائیل از سامری پیروی کردند آن‌ها نیز با مکر و حیله با تو رفتار خواهند کرد. عرض کردم: ای پیامبر! در آن هنگام سفارش شما چیست؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر یارانی پیدا نمودی با آنان بجنگ. وگرنه دست بکش، خون خویش حفظ نما و مظلومانه به من ملحق شو!... حال شما نیز همه با هم نزد همان شخص (ابوبکر) بروید و شنیده‌های خود از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای او باز گوئید؛ شاید این کار حجت را بر او تمام و عذری به‌جا نگذارد. آنان روز جمعه به مسجد رفته و گرداگرد منبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفته و چون ابوبکر به منبر رفت، مهاجران به انصار گفتند: شما جلو آیید و سخن بگویید. انصار در پاسخ گفتند: خودتان سخن گویید چرا که خداوند نام شما را در قرآن بر ما مقدم داشته[اشاره به آیه 117 سوره توبه ]...

نخستین کسی‌که آغاز به سخن کرد خالد بن سعید بن عاص از بنی‌امیه و سپس ویگر مهاجرین و در نهایت انصار بودند. خالد بن سعید بن عاص اموی گفت: ای ابوبکر از خدا بترس! تو خود می‌دانی که در جنگ بنی‌قریظه، گرد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم و علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) گروهی از قهرمانان عرب را کشته بود، فرمود: ای گروه مهاجرین و انصار، شما را وصیتی می‌کنم تا خوب به یاد داشته باشید: هان بدانید که علی بن ابی‌طالب امیر شما پس از من و جانشین من میان شماست که خداوند او را به من توصیه نموده. ای مردم اگر سفارش مرا فراموش کنید و او را یاری نرسانید در تمام احکام به اختلاف افتاده، امور دینتان با مشکل مواجه شده و اشرار بر شما چیره خواهند گشت. آگاه باشید که اهل بیت من وارثان امر من هستند. بارالها هرکه از امت من از آن‌ها فرمان پذیرد و وصیت من را در باره آن‌ها گوش سپارد، آنان را در زمره من قرار ده و همراهی من در آخرت را نصیبشان گردان و هرکه در حق جانشینان من که اهل بیت هستند بدی کند بهشت را بر آنان حرام گردان!

عمر بن خطاب گفت: ساکت شو ای خالد! تو صلاحیت مشورت نداری و رای و نظر تو ارزش پیروی ندارد. خالد به عمر گفت: تو ساکت شو ای پسر خطاب! تو از زبان دیگران سخن می‌گویی! به خدا سوگند قریش به خوبی می‌داند که پست‌تر از تو در حسب، نسب، ارزش و نام‌آوری وجود ندارد! در بهره‌مندی از خدا و رسول کمترین، در جنگ‌ها ترسوترین، در بذل مال، بخیل‌ترین، پست عنصر‌ترین، بی‌افتخارترین در قریش، بی هیچ رشادت و نام‌آوری، و همچون شیطان در این آیه قرآن کریم: « کار آن‌ها همچون شیطان است که به انسان گفت: «کافر شو! » اما هنگامی که کافر شد گفت: « من از تو بیزارم!» من از خداوندی که پروردگار عالمیان است بیم دارم! سرانجام کارشان این شد که هر دو در آتش دوزخ خواهند بود، جاودانه در آن می‌مانند و این است کیفر ستمکاران»[حشر/ 16 و 17] عمر بن خطاب با شنیدن این سخنان مایوسانه ساکت شد و خالد نیز نشست؛ «( پس از او سلمان فارسی، ابوذر، مقداد و دیگر صحابه‌ای که نام آنان در بالا آمد، سخن گفتند که متن سخنان آن در روایت موجود است و ما برای رعایت اختصار نیاوردیم.)»[2]  

 

منابع:

[1]. الاحتجاج, ج 1, ص 97, الشیخ الطبرسی (548 ه)
[2]. شبهات فاطمیه, ص 443  

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.