ایده تکراری هم‌ذات پنداری از اکهارت!

  • 1393/04/23 - 10:32
در معنویت‌های جدید غربی قانونی وجود دارد که « هرچه منفی است، باید محو شود ». اکهارت به این قانون کاملا وفادار است و از آن‌رو که عامل منفی‌بافی را « ذهن » می‌داند، تلاش می‌کند در دو مرحله، ذهن را مهار کرده و این مشکل را حل نماید. اوّل این‌که « در حقیقت، مشکل، وجود خارجی ندارد ». دوم این‌که « ذهن باید در جایگاه تماشاچی بنشیند، نه بر مسند قضاوت »؛ به عبارت دیگر تلاش می‌شود هیچ‌چیز، منفی دیده نشود تا « ضرورت مقابله » شکل نگیرد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اکهارت اساسی‌ترین مانع زندگی معنوی را آشفتگی‌های ذهن می‌داند و معتقد است: « فکر انسان‌ها موجب هدر رفتن انرژی حیاتی آن‌ها می‌شود. در واقع، فکرهای ناخواسته، اعتیاد آدمیان است که قادر به توقف آن نیستند ». [1]
« انسان‌ها هیچ‌گاه با کمک ذهن‌شان نخواهند توانست از دردها خلاصی یابند و هر چه ذهن بیش‌تر می‌کوشد از دردها رها شود، دردها را افزایش می‌دهد. ذهن عنصر اصلی مشکل آدمی است ». [2]

از نگاه اکهارت هرچه انسان بیشتر، خود را با ذهن خویش یکی ببیند، بیشتر رنج می‌برد. اگر آدمی خود را با داشته‌های خویش یکی ببیند، باعث می‌شود که ذهن، تصور نادرستی از خویشتن انسان پیدا کند؛ این تصور غیر واقعی از خود، چیزی نیست جز « هم‌ذات پنداری » با اشیاء. [3]

راه‌کاری که وی برای رهایی از آشفتگی‌های ذهن پیشنهاد می‌کند، فرایندی است به نام « بودن در حال »، این فرایند باعث شکاف در ذهن می‌شود و ذهن را به بی‌ذهنی سوق می‌دهد و آن‌چه نیاز سالک است، نه ذهن که بی‌ذهنی است. او این عمل را مراقبه می‌داند و مفصلا به تفسیر آن می‌پردازد. چنین کاری باعث می‌شود که هم لحظه حال مغتنم شمرده شود و هم از درد و رنج ذهن نفسانی رهایی حاصل گردد. [4] وی حقیقت مراقبه را سامان دادن و مهار کردن ذهن می‌داند و می‌گوید:

« می‌توانی با معطوف کردن توجه خود به لحظه اکنون، شکافی در جریان ذهن ایجاد کنی فقط با تمام وجود متوجه لحظه کنونی باش. این کاری است بسیار لذت بخش. با این شیوه آگاهی خود را از فعلیت‌های ذهن جدا می‌کنی و شکاف بی‌ذهنی را ایجاد می‌کنی، شکافی که در آن بدون واسطه فکر، به شدت هشیار و بیدار می‌شوی، حقیقت مراقبه همین است. » [5]

آن‌چه از جمله بالا بدست می‌آید کنترل ذهن است و این‌که مراقبه‌گر تلاش کند ذهن را برگرداند، زیرل اگر خطورات ذهنی مهار نشوند، انسان را بی‌چاره می‌کنند. به‌همین علت اکهارت پیوسته به مخاطبان خود هشدار می‌دهد مواظب باشند فکر و ذهن‌شان فرار نکند، وی چنین کاری را رهنمود معنوی می‌نامد.

راه‌کار « زیستن در حال » هنگامی‌که در رفتار بیرونی تبلور می‌یابد، به نوعی حضور ذهن و تمرکز ذهنی در کارهای در حال انجام تبدیل می‌شود، به طور مثال برای اجرایی شدن این راه‌کار، افراد به هر گامی که بر می‌دارند توجه کنند، به هر جنبشی که در اندامشان ایجاد می‌شود، تمرکز نمایند، حتی به لحظه لحظه تنفس خود توجه کنند، یا وقتی دست‌های خود را می‌شویند، متوجه احساساتی باشند که در دستان و نیز در کل اندامشان ایجاد می‌شود؛ شنیدن صدای آب، احساس ریخته‌شدن آب روی دست‌ها، جنبش دست‌ها، رایحه صابون را به خوبی حس کنند. وقتی سوار ماشین می‌شوند، پس‌از آن‌که در ماشین را بندند، با چند لحظه مکث و توجه به جریان نفس‌های خویش، در حال غرق شوند. [6]

از آن‌رو که لازمه حضور در حال را « روگردانی ذهن از همه چیز و فراموشی غیرحال » می‌داند، به مخاطبان خود گوش‌زد می‌کند که مشکلات نباید دیده شوند، در غیر این‌صورت طوفان مشکلات نخواهد گذاشت که شما در نیروی حال شنا کنید؛ بنابراین دغدغه حل مشکلات نباید شکل بگیرد و راهش هم این‌است‌که انسان‌ها باور کنند که مشکلات اساسا وجود ندارد.

زیستن در حال اگر به خوبی به کار گرفته شود، لازم است با تغییر نگرش انسان همراه باشد؛ به عبارت دیگر اگر کسی بخواهد به این راه‌کار عمل کند، باید از پیش نگرش خود به پدیده‌های جهان خارج را تغییر دهد تا بتواند تماما به زمان حال بپردازد. یکی‌از این مصادیق، تغییر نگرش در اموری است که انسان در زندگی خود نمی‌پسندد و با آن‌ها میانه خوشی ندارد و از آن‌ها به مشکل تعبیر می‌کند. پیشنهاد اکهارت، تغییر زاویه دید است. از این روی وی در صدد نیست بگوید مشکلات قابل حل‌اند، بلکه از اساس، منکر وجود مشکلات می‌شود؛

« من از حل مشکلات سخن نمی‌گویم بلکه از این سخن می‌گویم که هیچ مشکلی و جود ندارد. مشکلات ساخته و پرداخته ذهنند و برای بقای خود به زمان نیاز دارند. مشکلات نمی‌توانند در واقعیت لحظه حال باقی بمانند. توجه خود را به لحظه حال معطوف کن و به من بگو در این لحظه چه مشکلی داری. به خود بگو مهم نیست که در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد ». [7]

بر همین اساس که مشکلات وجود خارجی ندارند، او نیز راهی برای حل، او نیز راهی برای حل، پیشنهاد نمی‌دهد و در نتیجه تغییر اوضاع زندگی را لازم نمی‌داند و تاکید می‌کند که آنچه نیاز به تغییر دارد، نگرش شماست، نه محیط و دنیای خارج؛ در این‌صورت همه ناشادی‌ها و حرص زدن‌ها به پایان می‌رسد. آن‌گاه آدمی سرشار می‌شود از احساس فضیلت، توجه و عشق. [8]

وی مریدان خود را امیدوار می‌کند که نگران آینده نباشید؛ چون آینده نسبت به زمان حال اهمیتی ندارد. خوشبختی زمانی حاصل می‌شود که افراد، واقعیت حال خویش را بپذیرند و آن را مغتنم بدانند. [9]

شعار اکهارت دعوت به خدا و ادعای وی رساندن به خداست. برای این مهم راه‌هایی بر می‌شمارد:

« راه‌هایی که آدمی را به خدا می‌رسانند، به عدد نفوس و خلایق است. هر چند لحظه حال را می‌توان به عنوان معبر اصلی و مهم‌ترین راه تلقی کرد، در نهایت همه راه‌ها یکی هستند ». [10]

نقد وکاوش:

ایده زیستن در لحظه حال از ابتکارات اکهارت توله نیست، بلکه این روش در کنار مانترا و ریاضت و فنون یوگا یکی از فنون مراقبه در هند است. وی به رغم این‌که خود را مبدع این روش معرفی می‌کند، هیچ اشاره‌ای به خاستگاه آن ندارد. پیش از توله، رام داس آمریکایی که خود را خوشه چین معنویت شرقی معرفی می‌کند، در کتابی مستقل با عنوان « Still here » به توضیح وترویج این فن پرداخته است. [11]

در معنویت‌های جدید غربی قانونی وجود دارد که « هرچه منفی است، باید محو شود ». اکهارت به این قانون کاملا وفادار است و از آن‌رو که عامل منفی‌بافی را « ذهن » می‌داند، تلاش می‌کند در دو مرحله، ذهن را مهار کرده و این مشکل را حل نماید. اوّل این‌که « در حقیقت، مشکل، وجود خارجی ندارد ». دوم این‌که « ذهن باید در جایگاه تماشاچی بنشیند، نه بر مسند قضاوت ».
به عبارت دیگر تلاش می‌شود هیچ‌چیز، منفی دیده نشود تا « ضرورت مقابله » شکل نگیرد. هر امری که تصویری منفی از خود به‌جا بگذارد، هیجانی را برای مقابله با خود بر می‌انگیزد. در نگرش اکهارت توله، ذهنی مطلوب است که به رویارویی هیچ پدیده‌ای نرود. فقط یک نگرش و عمل منفی وجود دارد و آن‌هم، نگرش و قضاوت شما در مورد رویدادهاست. غیر از این، هیچ بینش و عمل منفی وجود ندارد. هر چه هست، خوب و مطلوب است و آن‌چه نیاز به تغییر دارد، زاویه دید توست، نه حقیقت اشیا.
« باید به خودمان اجازه دهیم تا هر احساسی را که خود‌به‌خود پیدا می‌شود، داشته باشیم و نگوییم این احساس بد است. عیبی ندارد آزرده باشیم؛ عیبی ندارد عصبانی باشیم؛ عیبی ندارد برانگیخته و بیزار باشیم... در غیر این صورت خود را سرکوب کرده‌اید ». [12]

اکهارت از مخاطبان خود فقط یک چیز می‌خواهد و آن‌هم این‌است که درب ذهن خود را بر همه‌چیز، جز بر لحظه کنونی ببندید و اجازه ندهید ذهن، میزبان افکار و خطورات گردد. اگر در مورد آینده دغدغه داشته باشید، ذهن بر « حال » تمرکز نخواهد داشت و اگر در مورد گذشته پشیمان هستید، نخواهید توانست با تمام وجود از حال کام بگیرید. اگر ذهن خود را برای تغییر آینده به کار بندید و یا اگر آن را به گذشته برگردانید، در هر دو صورت، ذهن در گذشته و آینده حل می‌شود و امکان درک کامل حال را نخواهد داشت.

در این میان آن‌چه نیاز به بررسی دارد، این موضوع است که در نهایت، هدف اکهارت از بی‌ذهنی چیست؟ آیا هدف، فقط خلاصی از مشکلات روانی انسان مدرن است یا آن‌گونه که وی ادعا می‌کند، دست‌یابی به حیات معنوی است؟ اگر شعار اکهارت و ادعای وی، یعنی « برگشت خدا به زندگی بشر غربی » را معیار قرار دهیم، باید گفت: بی‌ذهنی و زیستن در حال، چه ارتباطی با شعار مذکور دارد؟ تعریف وی از حیات معنوی و تکامل انسان‌ها چیست که چنین راه‌کاری را پیشنهاد می‌دهد؟ نسبت این دستور با رسیدن به خدا چگونه تحلیل می‌شود؟ آیا بی‌ذهنی و رها کردن ذهن از آشفتگی‌ها، برای انسان، حیات معنوی می‌سازد و آدمی را به عالم معنا سوق می‌دهد؟

آن‌چه اکهارت، نام معنویت بر آن می‌گذارد، خلاصی ذهن است، نه پیوند روح با خالق خویش. به راستی مدیریت ذهن و ایجاد حصار به دور ذهن، چه ارتباطی با معرفت الهی دارد؟ در مکتب اکهارت، معنوی زیستن و اجتماعی‌بودن متناقض معرفی شده‌اند. او درون‌گرایی را ارزش‌مند معرفی می‌کند، اما از برون‌گرایی و اصلاح اجتماع غفلت می‌ورزد.او غیر از آن‌که روح آدمی را مرغ باغ ملکوت نمی‌داند و در نتیجه روح را از کرامت و عزت نفس برخوردار نمی‌بیند، انسان معنوی را انسان بریده از اجتماع و سر در لاک خویش و فارغ از رسالت اجتماعی می‌شناسد و از معنویت وی حماسه و شجاعت بر نمی‌آید. [13]

وی انسان‌ها را به تهذیب نفس دعوت می‌کند و می‌گوید: آدمی باید به فراسوی خود برود تا طعم زیست معنوی را بچشد؛ اما آن‌چه در عمل اتفاق می‌افتد « هویت یافتن » نیست، بلکه بی‌شکلی و بی‌هویتی است. تربیت یافته مکتب وی، در پی دست‌یابی به هویت الهی نیست، بلکه فرار از خود و از دست‌دادن خدا را دنبال می‌کند. آن‌چه در پذیرش حال سر بر می‌آورد، احساس بی‌هویتی است، نه به فراسوی خود رفتن و بهره‌مندی از خود الهی.

این احساس، انسان را از مسئولیت‌های اجتماعی دور می‌کند و به بی‌اعتنایی و بی‌دردی نسبت به بحران‌های اجتماعی دامن می‌زند. در مرام معنوی اکهارت توله، قضاوت درباره اجتماع و ارزیابی مشکلات اجتماعی، ضد ارزش به حساب می‌آید و اگر کسی در دهکده جهانی با مشاهده دست و پا زدن افراد بی‌پناه، سودای اعتراض در سر بپروراند و بخواهد برای مرهم‌گذاشتن بر وجدان‌درد خود، دست به اصلاح اجتماعی بزند، از نظر معنوی عقب‌گرد محسوب می‌شود.

در جایی‌که معنوی‌ترین نداها که از وجدان و عاطفه آدمی برآمده‌اند، به بی‌هویتی فراخوانده می‌شوند، رسالت اجتماعی و اصلاح اجتماع چه جایگاهی خواهد داشت؟ [14]

پی‌نوشت:

[1]. نیروی حال، ص 38.
[2]. همان، ص 48.
[3]. زمینی نو، ص 38 و 53.
[4]. همان، ص56.
[5]. همان، ص 36.
[6]. همان، ص 26.
[7]. همان، ص 103 و 104.
[8]. همان، ص 108 و 109.
[9]. همان، ص 138.
[10]. همان، ص 203 – 205.
[11]. این کتاب با عنوان زیستن در لحظه حال با ترجمه مصطفی نبوی، به زبان فارسی ترجمه شده است.
[12]. زمینی نو، ص 127.
[13]. نیروی حال، ص 189.
[14]. کاوشی در معنویت‌های نوظهور، ص 213 و 243.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.