تصوف
یکی از نکاتی که در بررسی تصوف و صوفیگری توجه هر محققی را به خود جلب میکند، تعدد فرق صوفیه است. برای یک صوفیپژوه این سؤال مطرح میشود که چرا در طریقتی که ادعای کمالات معنوی و وصول بهحق مطرح است، وجود سلاسل متفاوت و متناوب بهوفور به چشم میخورد؟ اگر حقیقت واحد است، که حقیقتاً اینگونه است؛ پس دلیل سلایق مختلف و اکثراً متضاد در این طریقت چیست؟
باور عمیق عوام تصوف به سخنان و ادعاهای سران صوفیه، راه را برای فعالیت و جولان هر چه بیشتر ایشان هموار ساخته و همین باور غلط، سبب شده تا اقطاب و مشایخ، سخن از منافع خود بگویند و دراویش بیآنکه از صحتوسقم آن مطلع و آگاه باشند و یا سند و مدرکی راجع به آن مطالبه کنند، به آسانی از گوینده میپذیرند؛ که ساخت سلسله و تشکیلات از آن موارد است.
شیطان خداشناس خوبی است، زیرا اقرار میکند که مخلوق خداوند است (خَلَقْتَنِی)، اما خداپرست و موحدی حقیقی نیست که در مقابل خالق خویش طغیان میکند. اگر شیطان، همانگونه که مولوی ادعا میکند، عاشق شیدایی بود؛ میبایست بر طبق اراده و خواست معشوق خود رفتار میکرد نه بر خلاف امر و دستور او، که عاشق هرگز به رنجش و قهر معشوق خود راضی نمیشود.
از شاخصههای مهم در زندگی صوفیانه، برگزاری مراسم سماع است. برنامهای که میتوان از آن به عنوان بدعتی بزرگ در شاکلهی عرفان صوفیسمی یاد کرد که بسیاری از نامآوران و بزرگان این عرصه را شیفته و مرید خود ساخته. این مقوله، گرچه در بین تصوف موافقان و مخالفانی داشته، اما نقد مخالفان نه به اصل سماع که به لوازم و عدم رعایت شرایط آن بوده است.
بحث استفاده از عقل در حیطهی دین، در آموزههای اسلامی دارای قداست خاص و ویژه است که این امر در فرق انحرافی که در اسلام تشکیل شده، مغفول و متروک مانده است. علت این غفلت از سر غفلت و نادانی و جهل نیست؛ سران فرق منحرف به دلیل ترس از رسوایی، استفاده از تعقل و تفکر برای مریدان خود را مذموم میدارند.
مقامات و درجاتی که تنها به قامت معصوم(ع) برازنده است را نمیتوان بر پیکر اقطاب صوفی پوشاند، زیرا کسی که دارای مقام ولایت و امامت است هم آگاه به علوم ظاهر است و هم جامع علوم باطن؛ و تمام مواردی که در رابطه با جایگاه قطب، از اعتقادات متصوفه است، ادعای باطلی بیش نیست.
علامه طباطبايی (رحمة الله علیه) مینويسند: «روز به روز طريقت از شريعت، فاصله گرفت تا آنجا كه طريقت و شريعت، درست در دو نقطه متقابل استقرار يافتند و نغمهی سقوط تكليف از برخی افراد بلند شد و عبادتهای پاك دينی به شاهدبازی و حلقههای نی و دف و ترانه های مهيج و رقص و وجد تبديل شد.»
یکی از اعتقادات اهل تصوف، که در واقع از انحرافات عظیم و مخالف دستور اسلام است، مسئلهی فرار از شریعت است که با توجیهات گوناگون، تکالیف الهی را از خودشان ساقط کرده و خود را ملزم به انجام احکام شرعی نمیدانند و با این حال، خودشان را از اهل عرفان دانسته، عرفانی که منهای شریعت است.
در حالی صوفیه کشف و شهود را بهعنوان مهمترین منبع معرفتی و حجیتی خود معرفی میکنند که معتقدند راه عقل از راه کشف و شهود جداست و راهی برای عقل در کشف و شهود نیست و نمیتوان عقل را ملاک و معیاری برای صدق و کذب و حجیت یا عدمحجیت کشف و شهود بهحساب آورد، حال آنکه عقل در اسلام بهعنوان یکی از منابع معرفتی و حجتی بهشمار میآید و در قرآن بارها بر عقل و عقلگرایی تأکید گردیده است.
صلحکلی که صوفیه از آن دم میزند، همان اعتقاد به تکثرگرایی است که از سوی برخی نحلهها مطرح است. از این رو شاید آنچه را که صوفیه در عقیده صلحکل دنبال میکند، همان چیزی باشد که در پلورالیسم از آن سخن به میان آمده است. از این رو با مطالعه آیات قرآن درمییابیم آموزههای اسلامی دیدگاه صلحکل را تایید نمیکنند.
یکی از منابع غیر اسلامی که تصوف از آن تأثیر زیادی گرفته، دین مسیحیت است. چون بعضی از آداب و رسومی که در تصوف و بین صوفیان مرسوم است قبل از آن در مسیحیت رواج داشته است، و بعضاً مخالف سیره وسنت اسلامی است که از آن میتوان به غیراسلامی بودن و انحراف اعمال صوفیان پی برد.
قاطبه متون صوفیه اولین صوفی را ابوهاشم کوفی معرفی میکنند و اعتقاد دارند که اولین کسی که بدین نام مشهور گشت، ابوهاشم کوفی بود. در این میان روایاتی در مذمت ابوهاشم کوفی از جانب اهل بیت (علیهم السلام) صادر شده است که نشانگر شروع جریانی انحرافی توسط شخصی است که عقیدهای فاسد داشته است.
به عقیده برخی اشخاصی همانند سفیان ثوری که از بزرگان صوفی قرن دوم میباشد، از جمله پاکانی هستند که مخالف سیاستهای خلفا بوده و با گوشهگیری و زهدگرایی، قصد اعتراض به حاکمان را داشتند، در صورتی که همین افراد در روایات اهلبیت (علیهم السلام) مورد مذمت قرار گرفته و عامل انحراف جامعه معرفی شدند.
یکی از عقائد فاسد و منحرف ِ اهل تصوف، سماع است، که از قدیم در بین اکثر صوفیان مرسوم بوده و هست. صوفیان یکی از راههای رسیدن به فناء فی الله را در سماع میدانند، که معتقدند با شنیدن موسیقی و غنا و انجام حرکات موزون و ناموزون (رقص)، حالت وجد و خلسه در سالک به وجود آمده و درچنین حالتی، انسان سریعتر به فنا و قرب الهی میرسد.