بهاییان ساکن سرزمین کسوف

  • 1392/09/10 - 23:45
صبحی از عوامفریبی که سران بهایی بر اغفال شدگان بهایی تحمیل کرده اند پرده برداشته میگوید :ما چون تنها به قاضي رفتيم ازين جهت راضي برگشتيم و تمام افکار قبلي من و فعلي رفقايم تماما از بيخبري است. مسلمين بالاخص جماعت شيعه تنها مردمي هستند که در آراء و اقوال دينيه اتکاء به عقل و وحي دارند و قرآن مجيد يگانه کتب آسمانيست که در آن جميع خلق را به تعقل و تفکر و تفقه دعوت و دلالت مي‏کند و راه سعادت را مي‏نمايد

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از نشانه های راستی و درستی هر دین و مسلکی و مذهبی اخلاق و رفتار و کردار سران و اصحاب آنان هستند که در زمان حیات رییس مکتب و مذهب در کنار آنان با هم تعامل دارند و برخی هم بعد از آنان همچنان حال و هوای آن زمان را دارند.

در هر مسلکی پیروان آن مسلک نگاهشان به اعمال و رفتار رییس و مرشد خود است تا ببینند او چه میگوید و چه عملی انجام میدهد و چگونه برخورد میکند، تا آنان هم به همان روش و منش با دیگران معامله رفتاری نمایند.

در مکاتیب الهی بدلیل منشاء وحیانی و الهی که دارند اخلاق و حسنات و خیرات و مبرات روح حاکم بر جامعه ادیان الهی است و سران این مکاتب پیامبرانی الهی هستند که برای هدایت بشر از ظلمات به سوی نور و از گمراهی و ضلالت به هدایت و سعادت تلاش میکنند اما در مقابل مکاتب غیر الهی نه تنها به سمت هدایت و سعادت گام برنمی دارند بلکه هرچه به پیش میروند به ضلالت و گمراهی بیشتری فرو می روند.

بهائیت، فرقه ای است که همواره سعی دارد خود را در ردیف ادیان الهی جای دهد؛ ولی تناقض های گفتاری و کرداری سران این فرقه، بهترین گواه بر غیر الهی بودن آن است.

در زمان عباس افندی در عکا و حیفا حدود پنجاه خانوار بهایی زندگی میکردند که همگی ایرانیان مهاجر بودند و به دو دسته تقسیم میشدند : دسته اول پیروان عبدالبهاء بودند که خود را ثابتین میخواندند و دسته دوم که پیروان محمدعلی افندی بودند که خود را موحد می خواندند و مابین این دو دسته آنقدر کدورت و نفاق بود که ثابتین دسته دوم را ناقضین میخواندند.

منشا این نوع برخورد دو گروه بهایی همچنان که اشاره شد از برخورد سران این فرقه با هم ناشی می شد، عبدالبهاء در تمامی مجامع احبا به نقل گزارش صدماتی که از برادرش محمد علی افندی به او رسیده بود، می پرداخت و در اثر این اقوال تخم نفرت و کینه را در دل بهاییان ثابت می نشاند و آنان را از ناقضین دور میراند و بر حذر می داشت. او همیشه این سخن را بر لب داشت: محالست کسي از احباي ثابت با ناقضين ملاقات بکند و از صراط امر منحرف نشود. [1]

اهل بها چنان از ارتباط با محمدعلی افندی و پیروانش ترسانیده شده بودند که همواره عبدالبهاء اين ارتباط را تعبير به سَم کرده،مي‏ گفت: هر چند مزاج آدمي در کمال صحت و عين سلامت باشد ولي چون سَم استعمال کند هلاک گردد و اگر نه مريض شود همچنين است انفاس خبيثه‏ ي ناقضين، اگر ايمان را نبرد انسان را مخمود خواهد کرد .

مرحوم صبحی در کتاب خود نقل می کند که چنان رفتار پیروان عبدالبهاء با ناقضین زننده و منزجر کننده بود که از هیچ نوع اساعه ادب و بی حرمتی فروگذار نبودند.او میگوید روزی جمعی از ثابتین در صحرا با محمد علی افندی روبرو شدند،همه به سمت او رفته بنای بی حرمتی گذاشتند،حتی کار به جایی رسید که دست به او دراز کرده و فحاشی نمودند و محمدعلی که از دست آنان عاجز بود فقط فریاد میزد: آيا اين است تربيت جمال مبارک (بهاء)؟.

یکی از نکات مهم زندگانی بهاء و عبدالبهاء که باید مورد توجه همگان قرار بگیرد نفاق این دو نفر است چنانچه صبحی و دیگران از مبلغین سرشناس بهایی بار ها در کتب خود اشاره کرده اند که اینان تا زمانی که زنده بودند و در عکا و حیفا اقامت داشتند به روش و اعتقاد مسلمانان زندگی می کردند و در تمام مراسمات مذهبی همچون یک مسلمان در مجامع حاضر می شدند.

اما مهمتر این بود که این دو نفر افراد بهایی حاضر در محضرشان را هم از ابراز بهایی بودنشان منع می کردند اما با پیروان سایر بلاد چنان نامه پراکنی و سخنوری می کردند که گویی هم خود و هم پیروان حاضر در محضرشان شب و روز در حال مناجات و عبادت به کیفیت بهایی هستند.

مرحوم صبحی در این باره نقل میکند : روزي با روحي افندي نوه ‏ي عبدالبهاء در خصوص بهائيان آن حدود گفتگو مي‏ کرديم؛ من گفتم عجبا ما در طهران گمان مي‏ برديم که بهائيان عکا و حيفا چون شب و روز در محضر مبارکند و بلا واسطه از زبان حق استماع پند و نصيحت مي‏کنند جامع تر و کامل تر از ديگرانند و حال آن که ضعف ايمان و اعتقاد ايشان و نقص عواطف و احساساتشان بر هر کسي معلوم است. روحي مي‏ گفت بلي چنين است که مي‏ گوئي يک شخص ديگر هم اين ايراد را گرفت و حضرت خانم (همشيره عبدالبهاء) جواب دندان شکني به او دادند. يعني فرمودند چراغ هميشه پاي خودش تاريک است. [2]

چنان که گفتیم بهاء و عبدش مادامی که زنده بودند به نفاق خود را مسلمان نشان می دادند و در مجامع مسلمانان حضوری فعال داشتند،صبحی نقل میکند شب جشن مولد النبی (ص) در طبریا به دعوت مفتی در آنجا حاضر شدیم و بعد از قرائت قرآن شخصی مدح نام رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کرد و و وقتی به نام حضرت رسید غلغله ای عجیب در جمعیت افتاد و همه صلوات خاصی را در حالی که ایستادند می خواندند و من در این اوضاع متوجه عبدالبهاء بودم که ببینم چه میکند تا عمل او برایم حجت باشد،دیدم او نيز چون يکي از مسلمين معتقد و مخلصين رسول اکرم در حال وقار ايستاده و همچنان درود مي‏فرستد. [3]

 

مرحوم فضل الله مهتدی که از مبلغان سرشناس بهایی بود در ضمن همین مجالست با عبدالبهاء و حضور در مجالس مسلمین به نکته ظریفی پی میبرد که اعترافی زیبا از او در تاریخ بهاییت ثبت میشود.

او درباره گمراهی و غفلتی که سران بهاییت به پیروان خود تحمیل کرده اند  چنین میگوید : من درباره ادیان الهی و بخصوص اسلام تماما آنچه از بهاء و عبدالبهاء شنیده بودم تصور می کردم اما بعد از آن که با بعضي بزرگان مصر آشنا شدم و کتب اهل تحقيق را خواندم و عقائد متفکرين غرب را راجع به ديانت مقدس اسلام و مقام رسول اکرم عليه ‏السلام دريافتم و في الجمله بوئي از معارف اسلام به مشامم رسيد.

دانستم که ما چون تنها به قاضي رفتيم ازين جهت راضي برگشتيم و تمام افکار قبلي من و فعلي رفقايم تماما از بيخبري است. مسلمين بالاخص جماعت شيعه تنها مردمي هستند که در آراء و اقوال دينيه اتکاء به عقل و وحي دارند و قرآن مجيد يگانه کتب آسمانيست که در آن جميع خلق را به تعقل و تفکر و تفقه دعوت و دلالت مي‏کند و راه سعادت را مي‏نمايد.  [4]

 

 

 

پی نوشت :

1.خاطرات سقوط و انحطاط فضل الله صبحی مهتدی صفحه 212
2.همان صفحه 215
3.همان صفحه 225
4.همان صفحه 226

 

 

 

 

 

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.