شما هم در قرآن تناقض‌هایی دارید که با ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و یا تأویل و تفسیر حل می‌کنید، پس چرا این را درباره کتاب‌مقدس متصور نیستید و ادعای تحریف کتاب‌مقدس رادارید؟

  • 1398/08/05 - 22:09
موضوع ناسخ و منسوخ با تناقض متفاوت است و در کتاب‌مقدس گزاره‌هایی وجود دارد که به هیچ وجه قابل جمع نیستند، خود الهی‌دانان مسیحی نیز به این موارد معترفند و با تفکیک بین تعلیمات کتاب‌مقدس با اغلاط املایی، سعی بر نادیده گرفتن این تناقضات دارند دارند.

اول تعریف نسخ چیست؟ نسخ به معنای ازاله، تغییر و ابطال است[1]، شرایط آیه منسوخ: 1- حکم شرعی است نه عقلی، 2- از جهت زمانی با ناسخ متفاوت است، 3- بین دو حکم تعارض وجود دارد و امکان جمع نیست، 4- ناسخ را هم شرع وضع می‌کند.[2] اما درباره آنچه که ما در کتاب‌مقدس یا قرآن از هر دو طرف به عنوان تناقض مطرح می‌شود چند شکل وجود دارد: 1- این موارد کاملا با هم تقابل دارند عقلاً، 2- باهم تقابل دارند شرعاً ( ناسخ و منسوخ)، 3- امری است که خلاف آن در خارج واقع شده، 4- بدلیل متشابه بودن و دشواری فهم برداشت و تفاسیر و تاویلات گوناگونی از آن ها شده. در بحث ناسخ و منسوخ حکم آیه‌ای با آمدن آیه دیگر نسخ می‌شود، درحالی‌ که آیه بعد بعضاً اشاره به علت نسخ هم دارد، به‌عنوان‌مثال در سوره مجادله آیه 12 (آیه نجوا) امر به دادن صدقه هنگام نجوا شده و سپس به دلیل عدم قبول شدن مسلمانان در این امتحان و عمل نکردن مسلمانان به‌غیر از علی (ع) این آیه با آیه 13 نسخ می‌شود: «اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد! هنگامی‌ که می‌خواهيد با رسول خدا نجوا کنید (و سخنان درگوشى بگوييد)، قبل از آن صدقه‏‌اى (درراه خدا) بدهيد، اين براى شما بهتر و پاكيزه‌‏تر است و اگر توانايى نداشته باشيد، خداوند غفور و رحيم است!» «آيا ترسيديد فقير شويد كه از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى كرديد؟! اکنون‌که اين كار را نكرديد و خداوند توبه شما را پذيرفت، نماز را برپا داريد و زكات را ادا كنيد و خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد و (بدانيد) خداوند از آنچه انجام می‌دهيد باخبر است!»
اما آنچه که به عنوان تناقض در کتاب‌مقدس نامیده می‌شود همان تضاد منطقی است، یعنی دو امر وجودی دارای موضوعی واحد ولی در اوصاف متفاوت، به گونه‌ای که قابل جمع نیستند، همانند صفت سیاهی و سفیدی برای یک شی در یک مکان و یک‌ زمان واحد. و این عقلاَ امکان‌پذیر نیست و لذا ماهیتاً با آنچه که ما نسخ می‌نامیم متفاوت می‌شود.
به‌عنوان‌مثال:
داود در جنگ با سوری‌ها 700 ارابه سوار را کشت(دوم سموئیل  10:  18 ) و آرامیان‌ از حضور اسرائیل‌ فرار کردند، و داود از آرامیان، مردانِ هفت‌صد ارابه و چهل‌ هزار سوار را کشت یا 7000 ارابه سوار(اول تواریخ 19 : 18) «و آرامیان‌ از حضور اسرائیل‌ فرار کردند و داود مردان‌ هفت‌ هزار ارابه‌ و چهل‌ هزار پیاده‌ از آرامیان‌ را کشت‌»، این جنگ در یک‌ زمان انجام‌ شده و این اشتباه حتی در نسخه قمران نیز دیده می‌شود، تفاوت واژه عبری هفت‌صد با هفت هزار آن‌قدر زیاد است که قابل توجیه نیست، زیرا بحث نوشتن یک عدد نبوده که با یک صفر این اختلاف رخ  بدهد بلکه کلمه عبری هفت‌صد و هفت هزار نوشته‌شده.
   حجم حوض فلزی معبد سلیمان 2000 بَت( اول پادشاهان 7 : 26) یا 3000بت ( دوم تواریخ 4: 5) این حوض در یک‌ زمان و توسط یک نفر ساخته‌ شده و یکی بیشتر نیست. با توجه به اینکه هر بت (בַּ֖ת با آوای baṯ) در حدود 36/44 لیتر است،[3] حجم حوضی برنجینی که سلیمان در معبد خود بنا کرد، در کتاب اول پادشاهان، دو هزار (אַלְפַּ֥יִם با آوای ’al ـ pa ـ yim) بَت (72.880 لیتر) و کتاب دوم تواریخ، سه هزار (שְׁלֹ֥שֶׁת אֲלָפִ֖ים با آوای šə ـ lō ـ šeṯ ’ă ـ lā ـ p̄îm) بَت (109320 لیتر) است. مدافعان مسیحی برای حل این اختلاف اظهار داشته‌اند که این تناقض می‌تواند ناشی از خطا و اشتباه نسخه‌نویسان کتاب‌مقدس باشد.[4] این در حالی است که اگر سند مالی مخدوشی وجود داشته باشد، از اعتبار ساقط می‌شود، چگونه سندی مخدوش که ادعای رونوشت از کتاب خدا را دارد همچنان اعتبار دارد؟
    یهویاقیم 8 ساله پادشاه شد ( دوم تواریخ 36 : 9) یا 18ساله ( دوم پادشاهان 24: 8) مدافعان مسیحی معتقدند این خطا نیز از خطاهای تحریری است،[5] ولی به هر حال در نتیجه تفاوتی ایجاد نمی‌کند، زیرا این کتابی که مدعی الهامی بودن هستند، ولو به خاطر نویسنده به صورت متناقض و مخدوش به دست ما رسیده است، پس چگونه این کلام مخدوش را باید منسوب به خداوند بدانیم؟ در ترجمه تفسیری کتاب‌مقدس برای رفع این تناقض، هر دو عدد را 18 ترجمه کرده‌اند.
 اَخَزیا در 22 سالگی پادشاه شد( دوم پادشاهان 8: 26) یا 42 سالگی (دوم تواریخ 22: 2)
 یهوشافط بتکده روی تپه را خراب کرد( دوم تواریخ  5 : 17) یا نکرد؟ ( اول پادشاهان 42: 22-43)
 بعد از تولد عیسی (ع) خانواده‌اش به مصر رفتند( متی 2: 1-23) یا اورشلیم و سپس به ناصره؟ ( لوقا 2 : 21- 40)
 مسیح سه شب و سه روز در قبر بود( متی 12 : 40) یا دو شب و یک روز؟(مرقس 12: 44 و یوحنا 1 : 20) [6]
 زمین مقبره یوسف را ابراهیم خرید[7]یا یعقوب؟[8]
در قرن بیستم گروهی از الهی‌دان‌های انجیلی بین انچه کتاب‌مقدس « تعلیم می‌دهد» و آنچه « به آن می‌پردازد» تمایز قائل می‌شوند، از نظر ایشان کتاب‌مقدس تنها در زمینه ایمان و اخلاق مصون از خطا است، اما آنچه در باره علوم، تاریخ و جغرافیا است لزوما صحیح نیستند[9]، چالز گور اسقف کلیسای انگلیکن معتقد است: گر چه الهام باعث روشن شدن ذهن و اندیشه نویسندگان کتاب مقدس می‌شود، اما این بدین معنا نیست که آنان نسبت به خطاهای موجود در بافت تاریخی و فرهنگی خود ایمن گشتند. [10]
اما بسیاری از محققان در نتیجه بررسی دقیق ناسازگاری‌های کتاب‌مقدس معتقد به خطاپذیری کتاب‌مقدس و نفی حجیت آن شدند.
فرانسیس واتسون می‌نویسد: « این مسئله را نمی‌توان با مشاهده‌ی اینکه این تناقضات جزئی هستند، مرتفع نمود...[آنها] چیزی بیشتر از تناقضات جزئی هستند و تعداد زیادی از این تناقضات در کتاب‌مقدس وجود دارد و اغلب مرتبط با مسائلی در قلب ایمان و زندگی مسیحی هستند.»[11]
البته مواردی در قرآن و عهدین هم وجود دارد که ناشی از دشواری فهم مطلب است و با تفسیر و تأویل قابل‌ حل است، مثل مراحل آفرینش جهان هستی و یا انسان.
انحراف در کتاب‌مقدس دلایل زیادی دارد که با تفسیر و تأویل قابل اصلاح نیست.
از جمله اذعان ارمیا به تحریف کلام خدا :
در کتاب ارمیا 8:  8 ،آمده:« چگونه‌ می‌گویید که‌ ما حکیم‌ هستیم‌ و شریعت‌ خداوند با ما است‌. به‌ تحقیق‌ قلم‌ کاذب‌ کاتبان‌ به‌دروغ‌ عمل‌ می‌نماید.» همچنین در 23:  36 می‌گوید: «لیکن‌ وحی‌ یهوه‌ را دیگر ذکر منمایید زیرا کلام‌ هر کس‌ وحی‌ او خواهد بود چون‌که‌ کلام‌ خدای‌ حی یعنی‌ یهوه‌ صبایوت‌ خدای‌ ما را منحرف‌ ساخته‌اید.» همچنینن کلام پطرس در کتاب دوم پطرس 3:  16درباره تحریف کتاب مقدس«  ... و مردمان بی‌علم و ناپایدار آن‌ها را مثل سایر کتب تحریف می‌کنند، تا به هلاکت خود برسند.»
علاوه بر این اغلاط فراوان و حذف و اضافات گوناگونی در نسخ فعلی با مقایسه با نسخه‌های قدیمی‌تر وجود دارد که قابل‌انکار نیست.[12] اعتراف برخی از مترجمان همچون جروم قدیس در ایجاد تغییرات در کتاب‌مقدس این نظر را تایید می‌کند .جروم به صراحت  بر وجود اغلاط در نسخه‌های کتاب‌مقدس و دست بردن در عبارت‌هایی که به اعتقاد او  معنا را تغییر می‌داد، اعتراف کرده است.[13]
علی‌رغم ادعای مسیحیان مبنی بر وجود نسخ خطی کامل کتاب‌مقدس، خصوصاً در مورد عهدجدید، باید گفت کهن‌ترین نسخ عهدجدید که نسخه‌های پاپیروسی هستند، که آن‌هم متعلق به قرن دوم تا هشتم میلادی می‌باشند. از میان این نسخ تنها نسخه سینایی کامل‌تر است که متعلق به قرن چهارم میلادی است، با این اوصاف هیچ سند محکمی بر مصون ماندن نسخ از تحریف وجود ندارد.[14]

 

پی‌نوشت:

[1]  درس‌نامه علوم قرآنی، جوان آراسته، نشر دفتر تبلیغات1378، ص408
[2] همان ص 408
[3]. Hirsch .Emil G., WEIGHTS AND MEASURES.- Retrieve from  http://www.jewishencyclopedia.com on 2015-10-08.
[4]. Smith,Jay.  Chowdhry,Alex.  Jepson,Toby.  Schaeffer,James." The charge of 101 contradictions" Retrieve from http://www.bible.ca  on 2015-10-12.
[5]. Smith,Jay.  Chowdhry,Alex.  Jepson,Toby.  Schaeffer,James." The charge of 101 contradictions" Retrieve from http://www.bible.ca  on 2015-10-12.
[6]محمد کاشانی، مسیحیت شناسی تحلیلی، نشر ذکری، ص358تا368
[7] اعمال رسولان 7 : 16
[8] یوشع 24: 32
[9] لین ، تونی. (1380) تاریخ تفکر مسیحی ترجمه روبرت آسریان تهران نشر و پژوهش سرخدار  ص 408
[10] Gore, Charles (1890), "The Holy Spirit and Inspiration", in: Charles Gore (ed.), Lux Mundi: A Series of Studies in the Religion of the Incarnation, London: John Murray.p 341-
[11] Watson, F., Gospel Writing: A Canonical Perspective, Wm. B. Eerdmans Publishing, 2013, p. 14.
[12] رک.دکتر محمد شمس، سیر تحول کتاب مقدس،انتشارات بوستان کتاب فصل ششم ، ص260 تا 337
[13] اف ئی پیترز، یهودیت، مسیحیت اسلام، ترجمه حسن توفیقی، نشر ادیان، 1392ص79
[14] اصغر رستگار ، عهدجدید در بوته نقد، نشر نگاه1394ص 873 -882

تنظیم و تدوین

دیدگاه‌ها

در اثبات اينكه تورات و انجيلى كه الحال در ميان مردم است، تورات موسى و انجيل عيسى نيست اگرچه بعضى از كلمات موسويّه و عيسويّه در آنها باشد. مثل آنكه كلمات قرآن در اغلب كتب مسلمانان هست و آن كتب قرآن نيست. پس اوّلاً اثبات مى‏ كنيم محرّف بودن تورات را به دليل آياتى چند از خود اين كتاب مسمّى به تورات و به دليلى كه محلّ اتّفاق يهود و نصارى است. امّا دليلى كه از خود تورات، اثبات محرّف بودن آن را مى‏ كند اين است كه در فصل سى و دويّم از سفر خروج مى ‏گويد: "و هنگام ديدن قوم كه موسى در فرود آمدن از كوه درنگ مى‏ نمايد، آن قوم نزد هارون جمع آمده وى را گفتند كه برخيز و از براى ما خدايانى بساز كه در پيشاپيش ما بروند. زيرا كه اين موسى - مردى كه ما را از ملك مصر بيرون آورد - نمى‏ دانيم كه وى را چه واقع شد. و هارون به ايشان گفت گوشواره ‏هاى زرّينى كه در گوشهاى زنان و پسران و دختران شما است بيرون كرده نزد من بياوريد. پس تمامى قوم گوشواره زرّينى كه در گوشهاى ايشان بود بيرون كرده نزد هارون آوردند و آنها را از دست ايشان گرفته، آن را با آلت حكّاكى تصوير نموده از آن گوساله‏ اى ريخته شده ساخت و گفت كه اى اسرائيل اينانند خدايان تو كه تو را از زمين مصر بيرون آوردند. پس چون هارون ..." و در فصل نوزدهم از سفر تكوين در آيه سى‏ ام مى ‏گويد: "و لوط از صوعر برآمد و در كوه ساكن شد و دو دخترانش بهمراهش، زيرا كه از سكون در صوعر ترسيد و او و دو دخترانش در مغاره ساكن شدند و دختر بزرگ به دختر كوچك گفت كه پدر، پير شد و كسى در زمين نيست كه موافق عادت كلّ زمين به ما درآيد. بيا پدر خود را شراب بنوشانيم و با او بخوابيم و از پدر خود نسلى را زنده نگاه داريم. پس در آن شب پدر خويشتن را شراب نوشانيدند و دختر بزرگ داخل شده با پدر خود خوابيد و او نه به وقت خوابيدنش و نه به وقت برخاستنش اطلاع بهم ‏رسانيد. و روز ديگر واقع شد كه دختر بزرگ به دختر كوچك گفت كه اينك ديشب با پدر خوابيدم، امشب نيز او را شراب بنوشانيم و تو داخل شده با او بخوابى و از پدر خود نسلى را زنده نگاه داريم. و آن شب نيز پدر خود را شراب نوشانيدند و دختر كوچك برخاسته با او خوابيد كه او نه به وقت خوابيدنش و نه به وقت برخاستنش اطلاع بهم‏ رسانيد. و دو دختر لوط از پدر خودشان حامله شدند و دختر بزرگ پسرى را زائيد و اسمش را مواب ناميد كه تا بحال پدر موابيان اوست و دختر كوچك او نيز پسرى را زائيده و اسمش را بن‏ عمّو ناميد كه تابحال پدر بنى‏ عمّون او است" و در فصل نهم از سفر تكوين در آيه بيستم به بعد مى‏ گويد: "و نوح آغاز فلاحت زمين كرده تاكستانى غرس نمود و از شراب خورده مست شد و در ميان چادرش بى‏ ستر بود و حام، پدر كنعان برهنگى پدرش را ديد و به دو برادرش در بيرون خبر داد و سام و يافت بالاپوشى گرفته بر دوش هر دوى خود گذاشته و به عقب رفته برهنگى پدر خودشان را مستور كردند و روى خودشان به عقب برده برهنگى پدرشان را نديدند. و نوح از سكر خود بهوش آمد و آنچه پسر كوچكش به او كرده بود فهميد و گفت كه پدر كنعان ملعون باشد و برادرانش را بنده بندگان باشد" پس بنابراين مطلب كه محلّ اتّفاق عقل و نقل جميع اهل اديان است گوساله ساختن هارون و امركردن او به پرستيدن آن گوساله و بناكردن مذبح از براى آن و قربانى كردن خود هارون و سجده كردن او از براى آن و امر كردن او بنى ‏اسرائيل را به قربانى كردن و سجده كردن از براى آن بتِ از طلا ريخته شده، كذب محض و محض كذب است. و همچنين گفتن هارون كه بياوريد زيور و گوشواره ‏هاى خود را كذب محض و محض كذب است. و همچنين گفتن هارون كه اين گوساله همان خدايى است كه شما را از مصر بيرون آورد و همين است خداى موسى، كذب محض است و اين قبيل كارها از حدّ گناه و عصيان گذشته و در حدّ كفر و شرك است به خداوند عالم جلّ ‏شأنه و كفر و شرك از جميع گناهان بزرگتر و بدتر است. جميع اينها محض كذب است كه نسبت به پيغمبران خدا داده و مى‏ دهند ولكن صاحبان شعورى كه روى سخن بسوى ايشان است مى‏ دانند و مى‏ فهمند كه پيغمبران الهى بايد معصوم باشند از گناه چه جاى كفر و شرك و بت‏ پرستى و سجده براى گوساله و بايد معصوم باشند از لغزش و خطا و سهو و نسيان چه جاى عصيان و تعمّد بر آن و بايد مطلقاً معصوم باشند از صفات نقص در همه احوال و احيان چه جاى حال اداى رسالت و حين اجراى احكام و شرايع الهى. همچنين حكايت حضرت لوط و شراب خوردن او و مست شدن او و زنا كردن او با دو دختر خود و حامله شدن آن دو دختر به دو ولدالزنا مواب و بن‏ عمّو، كذب محض است نزد هر صاحب شعورى. چراكه نيكى لوط و صلاح او بلكه رسالت او مخفى نيست و يهود و نصارى نمى ‏توانند بگويند كه او مرد صالحى نبود و نمى ‏توانند بگويند كه او در ميان قوم خود مبعوث نبود و مشغول به امر رسالت الهيّه نبود، بلكه نمى ‏توانند بگويند كه او و اهل ‏بيت او بغير از زنش مردمان نيك و صالح نبودند چراكه صريح است در همين كتاب محرّف كه او و اهل او از نيكانند چنانكه در آيه بيست و دويّم به بعد از فصل هجدهم سفر تكوين مى‏ گويد. پس بايد عبرت بگيرند صاحبان شعور از بى‏ شعورى يا از بى‏ انصافى يهود و نصارى كه مى‏ خواهند چنين كتابى را كتاب موسى گويند و آن را تورات نامند و تعجّب آن است كه مى ‏خواهند بگويند كه محرّف هم نيست. همچنين شرب خمر نوح و كشف عورت او از تحريفات است و همچنين نسبت زنا كردن داود با زن اوريا و كشتن اوريا بطورى كه گذشت كذب محض است چراكه داود آنقدر در نزد خداوند عظيم بود كه خداوند نبوّت را در اولاد و دودمان او قرار داد مثل آنكه به جهت ابراهيم نبوّت را در دودمان او قرار داد. پس از اين قبيل قبايح كه كذب آنها را شخص صاحب شعور بطور بداهت مى ‏فهمد از خود اين كتاب مسمّى به تورات، دليل است بر تحريف آن. امّا دليل بر اينكه اين اناجيلى كه در دست نصارى است انجيل عيسوى نيست، تعدّد اين اناجيل است و حال آنكه انجيل نازل بر عيسى يك انجيل بيش نبود. و مناسب است كه بجهت ايضاح اين مطلب، از خود آن اناجيل دليل بياوريم علاوه بر تعدّدى كه دليل است كه از عيسى نيست تا صاحبان شعور بربصيرت باشند. پس عرض مى ‏كنم كه لوقا (Luke) كه يكى از صاحبان اناجيل است در اوّل كتاب خود مى ‏گويد: "از آنجا كه جمع كثيرى شروع نموده كه آن وقايعى را كه در ميانه ما به يقين پيوسته است تبيين نمايند به نهجى كه آنان كه از آغاز به چشم خود مى‏ ديدند و خادمان كلام بوده به ما رسانيده ‏اند، من نيز مصلحت چنان ديدم كه آن وقايع را تماماً من البداية كمال تبعيّت نموده بر حسب اتّصالشان تحرير نمايم براى تو اى تِيوفِلُس گرامى تا حقيقت سخنانى كه تو آنها را تعليم يافته ‏اى دريابى" بسيار واضح است كه لوقا از جمله حواريّينى كه خدمت عيسى را دريافته بودند نبود. چراكه اسم و لقب هيچ ‏يك از حواريّين دوازده ‏گانه، لوقا نبود به اتّفاق جميع نصارى. و از تصريح خود لوقا هم معلوم مى ‏شود بطور وضوح كه در زمان عيسى نبوده و آيات عيسويه را خود مشاهده ننموده چنانكه از تصريح او بطور وضوح معلوم مى ‏شود كه اين جمع كثيرى را كه مى ‏گويد شروع نموده به نگارش وقايعى كه در زمان پيش اتّفاق افتاده، وقايع‏ نگارانى بوده‏ اند كه در زمان بعد آنچه به ايشان رسيده نوشته ‏اند و هيچ‏يك از اين جمع كثير، در زمان عيسى نبوده ‏اند و وقايع را به چشم خود مشاهده نكرده‏ اند. ولكن آنچه به ايشان رسيده از كسانى كه از آغاز مشاهده كرده، آن را نوشته ‏اند و لوقا هم تبعيّت ايشان را كرده، آنچه به او رسيده از كسانى كه در زمانهاى پيش بوده ‏اند آن را نوشته. و اين مطلب در نزد صاحبان شعور واضح است كه به تصريح لوقا حالت خود لوقا و حالت آن جمعى كه شروع به وقايع‏ نگارى كرده‏ اند جميعاً مانند راويان و ناقلانى هستند كه وقايع زمان گذشته را نقل و روايت مى‏كنند و مانند تاريخ‏ نويسانند كه وقايع صدسال قبل از خود يا هزارسال و بيشتر و كمتر را حكايت مى ‏كنند و هيچ‏يك در زمان سابق نبوده‏ اند و وقايع زمان سابق را نديده‏ اند. و چه بسيار واضح است نزد صاحبان شعور كه الفاظ و اقوال وقايع ‏نگاران و تاريخ ‏نويسان، از خود ايشان است؛ خواه راست باشد يا دروغ و دخلى ندارد به قول كسى كه حالات او را نقل كرده ‏اند مگر آنكه قول او را بدون كم و زياد نقل كنند. پس اگر تاريخ ‏نويسى نوشت حالت سلطانى را كه در زمان سابق چگونه سلطان شد و چگونه مملكت را تصرّف كرد و چگونه مالك رقاب شد و چگونه با رعايا سلوك نمود و چند شهر در تصرّف او بود و چند حاكم نصب نمود و دولت او چقدر بود و چند لشگر داشت و چه مى ‏گفت و مى ‏شنود و چگونه مى‏ خورد و مى ‏آشاميد و چه مى ‏خورد و مى‏ آشاميد و با كه مى‏ خورد و مى ‏آشاميد و ندماى او چه كسان بودند و چند زن داشت و چند اولاد داشت و امثال اين حكايات را در كتاب خود نوشت، خواه راست نوشته خواه دروغ، كتاب، كتاب تاريخ ‏نويس است و اقوال شارحه حالات سلطان، اقوال تاريخ ‏نويس است خواه راست باشد خواه دروغ. و بسى واضح است كه كتاب، كتاب سلطان نيست و اقوال، اقوال او نيست. و گمان نمى ‏كنم كه صاحب شعورى در اين مطلب تأمّل كند و شبهه ‏اى از براى او دست دهد. پس اگر مطلب اين است و وضوح آن نزد صاحبان شعور چنين است، چگونه وقايع‏ نگارى لوقا و آن جمعى كه لوقا گفته وقايع ‏نگار بوده‏اند كتاب عيسى شده؟ نهايت آنكه فرض مى ‏كنيم كه راست هم نوشته‏ اند، باز كتاب، كتاب عيسى نمى ‏شود و كتاب عيسى يك كتاب بود و اسم آن يك، انجيل بود و اقوال و الفاظى كه در كتاب بود جميعاً به وحى الهى از زبان مبارك عيسى جارى شده بود و از دهان مبارك او بيرون آمده بود. و اگر چنين كتابى از عيسى »عليه‏ السلام« در ميان نصارى باقى مانده بود تا زمان وقايع ‏نگاران، همان يك را بايد نسخه‏ هاى متعدّد بنويسند مانند هريك از كتاب لوقا و غير او كه نسخه‏ هاى متعدّد نوشته شده. و اگر چنين كتابى از عيسى »عليه ‏السلام« در ميان نصارى باقى مانده بود تا زمان وقايع ‏نگاران، احتياجى نبود كه هريك جدا جدا وقايع‏ نگارى كنند. پس چه شد كه هريك از وقايع ‏نگاران جدا جدا وقايع‏ نگارى كردند و هريك به ترتيبى خاص به خود، كتاب خود را مرتّب كردند و هريك كتاب خود را به فصولى معيّنه مفصّل ساختند و بعضى چيزى در كتاب خود نوشتند كه ديگران آن را ننوشتند؟ پس نفس تعدّد اناجيل معروفه و نفس اختلاف ترتيب آنها و نفس اختلاف فصول آنها و نفس بودن چيزى در بعض آنها و نبودن آن در بعضى ديگر، دليل واضح ظاهرى است كه اين كتب هريك از نگارنده آن است نه از عيسى »عليه‏ السلام« به تصريح لوقا و هيچ ‏يك از عيسى نيست.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.