در قرآن به زنده به گور کردن دختران محکوم شده در حالی که در میان اعراب زنده به گور کردن فرزند نخست مرسوم بوده مانند قربانی کردن پدر پیامبر اسلام و فقط یک مورد از زنده به گور کردن دختران نقل شده،آیا این نشانه عدم آگاهی قرآن از آداب زمان خود نیست؟

  • 1398/07/10 - 22:18
اینکه پدر پیامبر قربانی برای بت‌ها بوده، جعلی و غیر قابل پذیرش است، ادعای اینکه زنده به گور کردن دختران فقط در یک مورد بوده، اصلا علمی نیست و پژوهشگران خلاف آن را معتقدند و در مناظرات تاریخی، ملحدین هیچ‌گاه چنین استنادی نکرده‌اند. در مورد ذبیح بودن جناب عبدالله پدر پیامبر برای بت‌ها، با نقد و بررسی اسناد به غیر قابل اعتنا بودن آنها پی می‌بریم.

در این سوال استناد به قربانی نخست‌زاده شده در حالی که عبدالله کوچک‌ترین فرزند عبدالمطلب بود.
این داستان سند درستی ندارد و جعلی است، این مطلب که رسم زنده به گور کردن دختران فقط برای یک نفر بوده، پژوهشگران خلاف این مطلب را می‌گویند، برخی عقیده دارند این رسم از قبیله ربیعه به وجود آمد و در میان سایر قبایل رسم شد.[1] اگر این بیان قرآن اشتباه بود و منطبق با فرهنگ اعراب نبود، یقیناً خود اعراب زمان پیامبر اول کسانی بودند که به آن اعتراض می‌کردند و در مناظرات تاریخی مادی‌گرایان عرب و سایر مخالفان اسلام که عرب‌نژاد بودند ذکر می‌شد، چگونه است که آن‌ها متوجه این امر نشدند و شما شدید؟
دلایل جعلی بودن داستان ذبح عبدالله(علیه‌السلام) :
در بررسي اين داستان بايد به چند نكته توجه كرد،عبدالمطلب مردي بود حكيم و بردبار، او قوم خود را به مكارم اخلاق و دوري از ستم و پلیدی‌ها دعوت می‌کرد.شعار او اين بود كه انسان ظالم در همين جهان به كيفر اعمال خويش می‌رسد و اگر در اين جهان كيفر اعمال خود را ندید در جهان دیگر به كيفر خواهد رسيد. عبدالمطلب پناهگاه و حامي درماندگان بود، از سفره گسترده بخشش او همگان حتي حيوانات بهره‌مند‌ می‌شدند و به همين جهت او را فياض می‌گفتند. در حديثي از حضرت امام صادق(علیه‌السلام) آمده است: عبدالمطلب در روز قيامت درحالی‌ که سيماي پيامبران و عظمت شاهان را دارد به‌صورت امت واحد محشور می‌گردد.[3] سند اين روايت صحيح است و راويان آن‌همه ثقه و مورد اعتماد هستند.
بر اساس اين حديث عبدالمطلب شخصيتي خردمند و غير خرافي است و نمی‌توان باور كرد كه عبدالمطلب به زن فالگير مراجعه بكند. در روايت ديگري از امام صادق(علیه‌السلام) می‌خوانیم: در آستانه كعبه براي عبدالمطلب فرشي پهن می‌کردند تا روي آن بنشيند، براي هیچ‌کس غير از عبدالمطلب در آنجا فرش پهن نمی‌کردند. فرزندان عبدالمطلب بالاي سر او می‌ایستادند و كسي را به نزديك او راه نمی‌دادند. حضرت محمد(صلی‌الله عليه و آله) كه در آن زمان كودك خردسالي بودند و روي زانوي عبدالمطلب می‌نشست. برخي از فرزندان خواستند او را دور كنند، عبدالمطلب گفت: دع ابني فان الملك قد اتاه. فرزندم را رها كنيد كه فرشته بر او آمده است.[4]
اين پيشگويي نشانگر پاكي و روشني باطن اوست، چه كلمه « ملك » را به معناي فرشته بدانيم و چه به معناي سلطنت و حكومت، كسي كه تا اين حد از طهارت نفس برخوردار است، چطور می‌تواند به زن فالگير يهودي پناه ببرد؟! و از او راه‌حل مشكل ديني بپرسد. سند اين روايت نیز صحيح است. در سيره ابن هشام به‌جای « فان الملك قد اتاه » به اين صورت آمده است: فوالله ان له لشانا . سوگند به خدا كه او مقام بسيار با عظمتي دارد.[5]
ذبيح بودن براي حضرت اسماعيل افتخار بود. اسماعيل را خداوند ذبيح قرار داد و پدر و پسر هر دو داوطلب اين ذبح بودند و کوچک‌ترین كوتاهي از آنان سر نزد و حضرت ابراهيم (علي نبينا و علیه‌السلام) از جانب خدا مأمور بود و نمی‌توان عبدالمطلب و عبدالله را به آن دو مقايسه كرد، چون عبدالمطلب از سوي خدا مأمور نبود و هیچ‌کدام هم داوطلب قرباني نبودند. بنابراین نمی‌توان با اين ماجرا براي پيامبر افتخار درست كرد. ابن‌هشام در کتاب سيره، اين روايت را بدون سند ذكر كرده و به گمان‌ها تكيه كرده است و روشن است كه نمی‌توان بر گمان تكيه كرد. تاکنون اثبات نشده كه در اديان الهي پيشين چنين نذري وجود داشته است.
در بحارالانوار داستان نذر عبدالمطلب را به نقل از مناقب آل ابی‌طالب آورده است ولي اين روايت مرسل است و اعتبار ندارد و روايتي را هم به نقل از عيون اخبار الرضا آورده است، ولیکن اين روايت هم قابل‌ اعتماد نيست چون يكي از راويان آن به نام احمد بن حسن قطان مهمل است و از احوال او خبر نداريم. روايت ديگري هم در بحارالانوار آمده است كه بسيار خلاصه است و در آن خبري از بت‌پرستی و زن كاهن و مطالب نادرست ديگر نيست، ولي از نظر سند قابل‌ اعتماد نيست چون هم مرسل است و هم محمدبن‌جعفربن‌احمد‌بن‌بطه مورد اعتماد نيست، بنابراین اصل داستان معتبر نبوده و قابل استناد نیست.

 

 

پی‌نوشت:
[1] عبدالعزیز سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام ، ترجمه باقر صدری نیا، انتشارات علمی و فرهنگی ، 1386، ص35- 356
[2] السيره الحلبيه، دار الکتب العلمیه، بیروت،1427ق، ج 1 ص 4
[3] .اصول كافي، دارالکتب الbodyاسلامیه، تهران، چاپ آخوندي،1407 ج 1 ص447
[4] همان ص 448 و بحارالنوار، درا الاحیاء التراث العربی ، بیروت 1403، ج 15 ص159 ح 88
[5] سيره ابن هشام، دار الکتب العلمیه ، بیروت،1403، ج 1 ص178 و بحار ج 15 ص 142 ح 75

تنظیم و تدوین

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.