کسی حق انتخاب جانشین پیامبر را ندارد

  • 1397/01/19 - 13:18
نبی مکرم اسلام بارها و بارها در ایام حیات مبارکش سخن از جانشینی و خلافت خود کرده است و در تمامی آنها یا تلویحا و یا صراحتا جانشین خود را معین نموده است، که بارزترین آنها معرفی حضرت علی (علیه‌السلام) در روز غدیر خم است. حال چگونه است که برخی از مسلمانان این امر را نپذیرفته‌اند؟ یا چه انگیزه‌ای سبب غصب این مقام شده است؟

بعد از رحلت نبی مکرم اسلام اولین اختلافی که بین مسلمین رخ داده است، بر سر نحوه انتخاب جانشین رسول‌خدا بود که دو نظریه مهم در این خصوص وجود دارد:
صاحبان نظر اول بر اين باورند كه چون جانشينى پيامبر اكرم (صلی‌الله‌‌علیه‌وآله) منصبى بسيار خطير و مهم است، تنها بايد از طرف خداوند اعلام شود و به مردم ابلاغ گردد.
اما برخی دیگر از مسلمانان بر این عقیده هستند که پیامبر اسلام كسى را براى جانشينى خود انتخاب نکردند، بلكه امت اسلامى را در انتخاب رهبر و خليفه مسلمانان مختار و آزاد گذاشته است که اين انتخاب یا از طریق اجماع مسلمانان است و يا از راه اجماع اهل حل و عقد.
شیعیان معتقدند که معیارهای نصب خلیفه یا امام را می‌توان از قرآن و کلام خداوند به دست آورد. لذا با تأسی به قرآن می‌گویند که جانشین رسول‌خدا باید منتخب خود خداوند باشد نه اجماع مسلمین.

در قرآن آیاتی وجود دارند که تصریح بر این امر دارد:
به عنوان نمونه خداوند در سوره بقره، در رابطه با حضرت آدم (عليه‌السلام) می‌فرمايد: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً.[بقره/30] ... من بر روی زمين، خليفه قرار می‌دهم.»
یا در جایی دیگر در رابطه با حضرت داود (عليه‌السلام) می‌فرمايد: «يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ.[ص/26] ای داود! ما تو را خليفه و جانشين در زمين قرار داديم.»
می‌بینیم که خداوند خودش را مستقیماً مامور انتخاب خلیفه معرفی کرده است.
جالب اين‌که قرطبی که از شخصيت‌های برجسته و از مفسران بزرگ اهل‌سنت است در تفسيرش می‌گويد: «هذه الآية أصل فی نصب إمام و خليفة يسمع له و يطاع ... و لا خلاف فی وجوب ذلك بين الأمة و لا بين الأئمة.[1] اين آيه، اساس و معيار نصب خليفه‌ است که بايد از او اطاعت کرد. ...‌ و اين در ميان امت و پيشوايان اسلامی، يک امر اجماعی و اتفاقی است.»
نمونه‌ای دیگر این‌که در ماجرای حضرت موسی وقتی که می‌خواهد برای خود جانشینی انتخاب کند، به خداوند می‌گوید که برایم جانشینی انتخاب کن. در سوره طه آمده است: «وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي.[طه/29] خدايا! تو برایم وزیری از اهلم قرار بده.» این آیه به صراحت بیان می‌کند که انتخاب جانشین پیامبر حتی در اختیار پیامبر هم نیست، چه برسد که در اختیار اجماع مردم باشد.
در جای دیگر خداوند در مورد امامت حضرت ابراهيم (عليه‌السلام) می‌فرمايد: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً.[بقره/124] من تو را برای مردم، امام قرار می‌دهم.» نکته مهم این‌که خداوند در همين آيه، می‌فرماید که امام و جانشین پیامبر باید دارای یک ویزگی خاص باشد و ان این‌که عهد امامت به ظالمین تعلق نمی‌گیرد. وقتی که حضرت ابراهیم می‌گوید که آیا از فرزندان من کسی به منصب امامت می‌رسد یا خیر، خداوند می‌فرماید: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ.»
بيضاوی که از مفسران به‌نام اهل‌سنت است، در ذيل اين آيه شريفه، می‌گوید: «إجابة إلى ملتمسه و تنبيه على أنه قد يكون من ذريته ظلمة و أنهم لا ينالون الإمامة، لأنها أمانة من الله تعالى و عهد و الظالم لا يصلح لها.[2] اين کلام خداوند، پاسخی است از ناحيه خداوند به درخواست حضرت ابراهيم (عليه‌السلام) که در نسل ايشان، افراد ستمگری هستند که نمی‌توانند امانت‌دار خلافت و امامت باشند. زيرا امامت، امانتی و عهدی است از ناحيه خداوند و افراد ستمگر، شايستگی قبول اين امانت و عهد الهی را ندارند.
با توجه به آیات فوق در می‌یابیم که خداوند، امامت و خلافت و جانشينی بر روی زمين را مجعول خودش قرار می‌دهد و نمی‌گويد که مردم در انتخاب خليفه، حق رأی دارند. پس، خلافت و امامت از ديدگاه قرآن، عهد و پيمانی است ميان خداوند و مردم، و امانتی است که خداوند در اختيار فردی می‌گذارد که شايستگی امانت‌داری را داشته باشد.

شيعه از روز نخست، معتقد به انتصاب است و نصب امامت را منحصر به ذات أقدس ربوبی می‌داند. حتی خود پيامبر اکرم (صلی‌الله‌‌علیه‌وآله) را هم در انتخاب خليفه و جانشين و امام، دخالت نمی‌دهد و طبق آيه ابلاغ، آیه 67 سوره مائده، وظيفه پيامبر اکرم (صلی‌الله‌‌علیه‌وآله) را، ابلاغ دستور إلهی در رابطه با امام و خليفه به سوی مردم می‌داند.
وقتی به روایات هم رجوع می‌کنیم می‌بینیم که در آن‌ها نیز امر امامت، بر عهده خداوند گذاشته شده است نه اجماع مردم.
مثلا ابن‌حبان در کتابش آورده است: پيامبر اکرم (صلی‌الله‌‌علیه‌وآله) با قبليه بنی‌عامر بحث کرد و آن‌ها را به سوی خداوند و اسلام دعوت کرد، آن‌ها گفتند» :إن اتبعناك و صدقناك فنصرك الله، ثم أظهرك الله على من خالفك، أيكون لنا الأمر من بعدك؟ فقال رسول الله: الأمر إلى الله، يضعه حيث يشاء، فقالوا: أنهدف نحورنا للعرب دونك، فإذا ظهرت كان الأمر في غيرنا، لا حاجة لنا في هذا من أمرك.[3] اگر ما از تو حمايت کرديم و تصدیقت نمودیم، پس خدا تو را یاری کرد و تو بر مخالفين پيروز شدی و حکومت تشکيل دادی، آيا خلافت و جانشينی بعد از خود را به ما محوّل می‌کنی؟ پيامبراکرم فرمود: امر جانشينی من، مربوط به من نيست و به دست خداوند است و هر کس را بخواهد به عنوان جانشين من معين می‌کند. آن‌ها گفتند: آيا بيایيم حلقوممان را در برابر شمشير عرب قرار بدهيم و وقتی پيروز شدی، خلافت و جانشينی تو به عهده ديگران باشد؟! ما احتياجی به اسلام تو نداريم.»
در شاهدی دیگر از ابن‌عباس نقل شده است که قبیله عامر بن طفیل نیز همین درخواست را از رسول‌خدا کردند و گفتند: «اگر ما به تو ايمان بياوريم و از تو حمايت کنيم، جانشينی تو به ما می‌رسد؟ پيامبراکرم فرمود: امر جانشينی به دست خداوند است.»[4]
یا حوذة بن علی که از شعرای برجسته عرب بود و در بین مردمِ قبیله خود صاحب نفوذ و قدرت بود، به پيامبراکرم (صلی‌الله‌‌علیه‌وآله) گفت :«اگر من ايمان بياورم، با اين موقعيت ممتازی که در ميان عرب دارم و اشعار حماسی می‌سرايم، می‌توانم انبوهی از جمعيت عرب را به طرف اسلام دعوت کنم؛ ولی به شرط اين‌که بعد از تو، مسئوليتی داشته باشم. پيامبر فرمود: خير! جانشينی من به عهده خداوند است .سپس فرمود: اگر او با من پيش شرط می‌کرد که يک مشت خاک سياه به عنوان پاداش اسلام به او بدهم، نمی‌دادم.»[5]
با توجه به روایات و وقایع تاریخی، صراحتاً مشخص می‌شود که امر خلافت حتی بر عهده رسول‌خدا هم نبوده، چه برسد به اجماع اهل حل و عقد و یا اجماع مسلمین.
فراتر از این موارد، مهاجرین و انصار به رسول‌خدا قول داده بودند که هر کسی را که حضرت انتخاب کند، اطاعت کنند. بخاری در کتابش به نقل از عباده بن صامت گفته است: روز اولی که با پيامبر بيعت کرديم، يکی از موارد بيعت ما اين بود که «أن لا ننازع الأمر اهله.[6] هر کسی را که پيامبر، او را به عنوان خليفه و ولی أمر مسلمانان انتخاب کند، همان‌گونه که از پيامبر حرف شنوی داريم، از او هم حرف شنوی داشته باشيم و مخالفت نکنيم«.
پس چه شد؟ و چه چیزی باعث شد که خلف وعده کنند و امر خلافت را غصب کنند و اسلام را از مسیر واقعی خود منحرف کنند؟ این ضرر بزرگ بر ذمه چه کسی یا کسانی است؟

پی‌نوشت:

[1]. تفسير قرطبی، قرطبی، دارالکتب العلمیه، بیروت: ج1، ص264
[2]. تفسيربيضاوی، بیضاوی، دارالکتب العلمیه، بیروت: ج1، ص398
[3]. الثقات، إبن حبان، دارالکتب العلمیه، بیروت: ج1، ص90. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[4] .السيره النبویه، ابن هشام، دارالکتب العلمیه، بیروت: ج2، ص289
تاريخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، طبری، دارالعلم، بیروت: ج2، ص84
[5]. السيره النبویه، ابن کثير، دارالفکر، بیروت: ج2، ص157
 البداية و النهاية، إبن كثير، دارالکتب العلمیه، بیروت: ج3، ص171
[6]. صحيح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالعلم، بیروت: ج8، ص77

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.