پنجشنبه تلخ

  • 1396/11/19 - 18:03
يكي از دردناك‌ترين وقايع عمر پيامبر(صلی الله علیه وآله) وصيتي بود كه هرگز نوشته نشد. حدیث قرطاس یا همان دوات و قلم از احادیث صحیحه و متیقن است که علاوه بر اینکه تمام علمای بزرگ شیعه آنرا در کتبشان نقل کرده اند؛ بسیاری از علمای اهل سنت نیز بدان اقرار کرده و آنرادر کتب صحیحشان ذکر کرده‌اند.

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- روزهای پایانی عمر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دارای خاطرات تلخی برای امت اسلامی بود. یکی از آن حوادث تلح اتفاق روز پنجشنبه بود که شخصی مانع از نوشتن وصیت رسول‌خدا شد.
حدیث قرطاس از احادیث مشهور فریقین است. این حدیث در شش فراز، از صحیح بخاری و در دو مورد از صحیح مسلم ذکر شده است[1] بنابراین از منظر اهل‌سنت از احادیث صحیح و غیر قابل خدشه است.
در مورد این حدیث سخن بسیار است. جمله معروفی در این ماجرا از زبان عمر بن خطاب بیان شد که بسیار جای سخن دارد. او بعد از درخواست دوات و قلم توسط پیامبر، گفت: «عندکم القرآن حسبنا کتاب الله» نزد ما قرآن است و کتاب خدا برای ما کافی است. یعنی برای هدایت یافتن و رهایی از گمراهی و نیاز به سفارش رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیست و کتاب خدا برای ما کافی است.
وقتی این سخن خلیفه دوم را کنار آیات قرآن می‌گذاریم به نکات عجیبی دست می‌یابیم. با کمی تدبر در آیات قرآن می‌فهمیم که عمر بن خطاب به این حرفش نیز اعتقادی نداشت. چطور گفته است حسبنا کتاب الله در حالیکه خداوند در همین قرآن، در موارد متعدد دستور به اطاعت از رسولش را داده است. معلوم است که ایمان واقعی به قرآن نداشته است.
1) خداوند فرموده است: «ياأَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوا عَنهُ وَ أَنتُم تَسمَعُونَ[انفال/20] اى كسانى كه ايمان آورده‏‌ايد! خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد؛ و سرپيچى ننماييد در حالى كه سخنان او را مى‏‌شنويد»
طبق این آیه، خلیفه دوم سخن پیامبر مبنی بر آوردن قلم و دوات را شنيد، ولی به آن توجهی نکرد و اين آيه را زير پا نهاد.
2) در آیه دیگری خداوند فرمود: «وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ[انفال/46] و خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد! و نزاع و كشمكش نكنيد، تا سست نشويد، و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است»
اين آيه صريح است كه اطاعت پيامبر، مثل اطاعت خداوند واجب است و اگر کسی نزاع كرد، اولا سست مي‌شود و ثانياً شوکت و عظمتش از بین خواهد رفت. عمربن خطاب با آن کارش نشان داد كه در باطن، ارزشي براي دستور رسول‌خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) قائل نبود.
3) یکی دیگر از آیات مورد استناد، آیه«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ[محمد/33] اى كسانى كه ايمان آورده‏‌ايد! اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد رسول را، و اعمال خود را باطل نسازيد»
طبق تصریح این آیه، آیا مخالفت صریح خلیفه دوم با درخواست رسول‌خدا موجب بطلان اعمالش نمی‌شود؟
4) مگر خداوند نفرمود: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ[حشر/7] آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد؛ و از مخالفت خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است‏»؟
پس چرا با خواسته رسول‌خدا آن هم در لحظات پایانی عمرش مخالفت شد؟ آیا مخالفت کنندگان، تحمل کیفر و عذاب شدید خدا را دارند؟
5) در آیه دیگر مگر خداوند نفرمود: «قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ[آل عمران/32] بگو: از خدا و رسول، اطاعت كنيد! و اگر سرپيچى كنيد، خداوند كافران را دوست نمى‏‌دارد.»
بنابراین طبق این آیه مخالفت با رسول‌خدا برابر با کفر است و خداوند کافران را دوست ندارد و کسی هم که مورد لطف و عنایت خدا قرار نگیرد تکلیفش در قیامت مشخص است.
این آیات را ذکر کردیم که بگوییم اگر عمربن خطاب راست مي‌گويد كه تمسّك به كتاب برایش کافیست، پس چرا اين همه آيات را زير پا نهاده است؛ در حالي كه اين آيات، با صراحت امر مي‌كنند که بدون چون و چرا از رسول‌خدا باید اطاعت کرد؟

هرچند قطعا محبین خلیفه دوم توجیهاتی را ذکر کرده و ایشان را از این سخنان تبرئه می‌کنند ولی بدانند که موفق نخواهند شد چون این اتفاق افتاده است و قابل انکار نیست. به خاطر همین ذهبی دستور به حذف این حدیث داده است. او گفته است: «هَذَا فِيْمَا بِأَيْدِيْنَا وَبَيْنَ عُلُمَائِنَا، فَيَنْبَغِي طَيُّهُ وَإِخْفَاؤُهُ، بَلْ إِعْدَامُهُ، لِتَصْفُوَ القُلُوْبُ، وَتَتَوَفَّرَ عَلَى حُبِّ الصَّحَابَةِ، وَالتَّرَضِّي عَنْهُمُ، وَكُتْمَانُ ذَلِكَ مُتَعَيِّنٌ عَنِ العَامَّةِ، وَآحَادِ العُلَمَاءِ[2]این روایات در بین ما و علمای ما موجود است. و لازم است که از کتاب ها برداشته شود و مخفی شود. بلکه از بین برده شود. برای اینکه دلها نسبت به صحابه صاف شود و علاقه مردم به صحابه و رضایتشان از صحابه روز افزون شود و کتمان مطالب مطاعن صحابه ازعموم مردم وحتی از اکثر علماء، واجب است«

پی‌نوشت:
[1]. «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِی البَيْتِ رِجَالٌ، فِیهِمْ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ، قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ القُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ...»
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالفکر، بیروت: ج4، ص31، باب دعاء النبی الی الاسلام
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالفکر، بیروت: ج1، ص37، کتاب العلم
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالفکر، بیروت: ج5، ص137، باب مرض النبی
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالفکر، بیروت: ج7، ص9، کتاب المرضی و الطب
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالفکر، بیروت: ج8، ص161، کتاب الاعتصام باکتاب و السنة
صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، دارالفکر، بیروت: ج5، ص76، باب الامر بقضاء
[2]. سير أعلام النبلاء، الذهبي، مؤسسة الرسالة، بيروت: ج10، ص92

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.