فضیلتی مخصوص امیرالمؤمنین

  • 1396/10/20 - 12:01
احدی از صحابه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) عبارت «سلونی»، (از من سؤال کنید، از هر چه می‌خواهید)، را نگفته، جز امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)، و در تاریخ نقل شده است که عده‌ای این عبارت را به‌کار برده‌اند و مفتضح شده‌اند؛ دو موردی که خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد نقل کرده است، در مورد مقاتل بن سليمان در مکه و قتاده در کوفه است.

ابن ابی شیبه از یحیی بن سعید و ذهبی، سیوطی، خطیب بغدادی از سعید بن مسیب و ابن عساکر از ابن شبرمه نقل کرده‌اند که احدی از صحابه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) عبارت «سلونی»، (از من سؤال کنید، از هر چه می‌خواهید)، را نگفته، جز امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام).[1]
در تاریخ نقل شده است که عده‌ای این عبارت را به‌کار برده‌اند و مفتضح شده‌اند؛ دو موردی که خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد نقل کرده است، در مورد مقاتل بن سليمان و قتاده است.
او نقل می‌کند: «روزی در مکه مقاتل‌ بن‌ سليمان گفت‌: بپرسيد از من‌ از هر آن‌چه زير عرش است. مردی‌ به‌ او گفت‌: ای‌ ابوالحسن‌! بگو ببينم‌: روده‌های ذَرّه‌ يا نَمله (مورچه ريز يا مورچه درشت) در جلوی آن‌هاست يا عقب‌ آن‌ها؟ مقاتل‌ در جواب‌ متحيّر ماند؛ سفيان بن عیینه که شاهد ماجرا بود، می‌گويد‌: اعتقاد من‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ پيشامد عقوبتی است‌ كه‌ به‌ پاداش آن‌ ادعای‌ بزرگ‌‌، بدان‌ گرفتار آمد‌.
بار دیگر مقاتل این ادعا را تکرار کرد؛ مردى به وى گفت: هنگامى‌كه آدم(عليه‌السلام) حج مى‌كرد، چه كسى سرش را تراشيد؟ مقاتل باز هم در جواب ماند.»[2]
در قصه دیگری خطیب بغدادی نقل می‌کند: «قتاده به كوفه آمد، در مجلسی كه‌ برایش تهيّه‌ شد نشست و گفت‌: «به خدایی که جز او خدایی نیست، امروز کسی از من در حلال و حرام نمی‌پرسد، مگر این‌که جوابش را خواهم داد. ابوحنيفه بلند شد و گفت: اى ابوخطّاب! چه‌ می‌گویی‌ درباره كسی‌‌كه‌ از زنش‌ دور شده‌ و غيبت‌ كرده‌ است‌ و زنش‌ شوهر كرده‌ است‌‌ و زنش دوباره ازدواج كرد. روزى شوهر اوّلش برگشت و نزد او رفت و گفت: اى زناكار! من زنده‌ام و تو ازدواج كرده‌اى؟! و پس‌ از آن‌، شوهر دومش وارد شد و به او گفت: اى زناكار! در حالى‌كه شوهر داشتى، ازدواج كرده‌اى؟! در اين خصوص، [حكم فقهىِ] مهریه او به چه صورت است؟ (لِعان، چه‌طور تحقّق پيدا مى‌كند؟) قتاده گفت: وای بر تو! آيا چنين چيزى اتّفاق افتاده است؟ ابوحنيفه گفت: گرچه اتفاق نيفتاده؛ ولى ما بايد خود را آماده كنيم. قتاده گفت: به اين چيزها پاسخ نمى‌دهم. درباره قرآن از من بپرسيد.
ابوحنيفه به وى گفت: در سخن خداى عزوجل: «قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ.»[نمل/40] آن‌ كسی‌كه‌ در نزد او علمی‌ از كتاب‌ بود، به‌ سليمان‌ گفت‌: من‌ تخت‌ بلقيس‌ را حضور تو می‌‌آورم‌، قبل‌ از آن‌كه‌ شعاع‌ چشم‌ تو برگردد، مراد، چه كسى است؟ قتاده گفت: آصف بن برخیا كه اسم اعظم خدا را مى‌دانست. ابوحنيفه گفت: آيا سليمان هم آن اسم را مى‌دانست؟ قتاده گفت: نه! ابوحنيفه گفت: منزّه است خدا! در پيشگاه پيامبرى از پيامبران، كسى باشد كه از او داناتر است؟! قتاده گفت: درباره تفسير به شما پاسخ نمى‌دهم؛ بلكه از آن‌چه علما در آن اختلاف مى‌كنند، از من بپرسيد. ابوحنيفه به وى گفت: آيا تو مؤمنى؟ قتاده پاسخ داد: اميدوارم [كه باشم]. ابوحنيفه به وى گفت: چرا همان‌طور كه‌ خداوند از ابراهيم‌ (علیه‌‍السلام) در آن‌چه‌ از او حكايت‌ كرده‌ است‌ در وقتی كه‌ به‌ او خطاب‌ كرد‌: «أَوَلَم‌ تُؤمِنُ؟ قَالَ بَلَی.[بقره/260] آيا تو ايمان‌ نياورده‌ای؟ گفت‌: آری»، تو هم‌ نگفتی: آری من‌ مؤمن‌ هستم‌؟! قتاده‌ با غضب برخاست و به خانه رفت و گفت‌: سوگند به‌ خدا! كه‌ من‌ ديگر با آنان سخن نخواهم گفت!»[3]
بنابراین این فضیلت امیرالمؤمنین را صحابه‌ی دیگری ادعا نداشته و غیرصحابه هم اگر ادعا کرده‌اند، بی‌آبرو شده‌اند.

پی‌نوشت:

[1]. «لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ: «سَلُونِي» إِلَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ.» المصنف، ابن أبی شيبه، ج5، ص312؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج3، ص147؛ سير أعلام النبلاء، ذهبی، ج2، ص508؛ تاريخ الخلفاء، سيوطی، ج1، ص133؛ الفقيه والمتفقه، خطيب بغدادی، ج2، ص352.
«ما كان أحد يقول على المنبر سلوني عن ما بين اللوحين إلا علي بن أبي طالب.» تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج42، ص399.
[2]. «سفيان بن عيينة، يقول: قَالَ مقاتل بن سليمان يوما: سلوني عما دون العرش، فقال له إنسانا: يا أبا الحسن، أرأيت الذرة أو النملة، معاها في مقدمها أو مؤخرها؟ قَالَ: فبقي الشيخ لا يدري ما يقول له، قَالَ سفيان: فظننت أنها عقوبة عوقب بها ... وَقَالَ سلوني عما دون العرش، وحدثت أنه قَالَ مثلها بمكة، فقام إليه رجل، فقال: أَخْبَرَنِي عن النملة أين أمعاؤها؟ فسكت ... قَالَ مقاتل بن سليمان بمكة: سلوني ما دون العرش، فقام قيس القياس، فقال: من حلق رأس آدم في حجته؟ فبقي.» تاريخ بغداد، خطيب بغدادی، ج15، ص207.
[3]. «دخل قتادة الكوفة، ونزل في دار أبي بردة، فخرج يوما وقد اجتمع إليه خلق كثير، فقال قتادة: والله الذي لا إله إلا هو، ما يسألني اليوم أحد عن الحلال والحرام إلا أجبته، فقام إليه أَبُو حنيفة، فقال: يا أبا الخطاب، ما تقول في رجل غاب عن أهله أعواما، فظنت امرأته أن زوجها مات، فتزوجت، ثم رجع زوجها الأول، ما تقول في صداقها؟ وقال لأصحابه الذين اجتمعوا إليه: لئن حدث بحديث ليكذبن، ولئن قال برأي نفسه ليخطئن، فقال قتادة: ويحك، أوقعت هذه المسألة؟ قال: لا، قال: فلم تسألني عما لم يقع؟ فقال أَبُو حنيفة: إنا نستعد للبلاء قبل نزوله، فإذا ما وقع عرفنا الدخول فيه والخروج منه، قال قتادة: والله لا أحدثكم بشيء من الحلال والحرام، سلوني عن التفسير، فقام إليه أَبُو حنيفة، فقال له: يا أبا الخطاب، ما تقول في قول الله تعالى: (قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ) قال: نعم، هذا آصف بن برخيا بن شمعيا كاتب سليمان بن داود وكان يعرف اسم الله الأعظم، فقال أَبُو حنيفة: وهل كان يعرف الاسم سليمان؟ قال: لا، قال: فيجوز أن يكون في زمان نبي من هو أعلم من النبي؟ قال: فقال قتادة، والله لا أحدثكم بشيء من التفسير، سلوني عما اختلف فيه العلماء، قال: فقام إليه أَبُو حنيفة، فقال: يا أبا الخطاب، أمؤمن أنت؟ قال: أرجو، قال: ولم؟ قال: لقول إبراهيم عليه السلام: (وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ) فقال أَبُو حنيفة: فهلا قلت كما قال إبراهيم عليه السلام: (قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى) فهلا قلت: بلى؟ قال: فقام قتادة مغضبا، ودخل الدار، وحلف أن لا يحدثهم.» تاريخ بغداد، خطيب بغدادی، ج15، ص473

تنظیم و تدوین

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.