آیا ایرانیان به زور شمشیر عرب‌ها مسلمان شده‌اند؟

  • 1392/08/19 - 11:06
یکی از تهمت‌هایی که برخی مسیحیان تبشیری به ایرانیان می‌زنند این است که عرب‌ها دین خود را به شما با شمشیر تحمیل کرده‌اند و اجداد شما با آگاهی آن را انتخاب نکرده‌اند. آیا این مطلب درست است و یا مردم ایران با آگاهی خود اسلام را پذیرفته‌اند؟ در یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای این سؤال از آقای عبدالعلی بازرگان پرسیده می‌شود.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ آیا ایرانیان به زور شمشیر عرب‌ها مسلمان شده‌اند؟

عبدالعلی بازرگان:

هر ملتی هویتی دارد که فرهنگش آن را ساخته و بخش عمده هویت ملت اعتقادات ملت است. همواره گروه‌هایی برای اینکه ایرانیت و اسلامیت ایرانیان را تضعیف شود، تلاش می‌کردند هم بعد از انقلاب و هم قبل از انقلاب. بیش از 95٪ مردم ایران مسلمان هستند، پس تفرقه بیهوده است. این تصور هست که عرب‌های بی‌فرهنگ سوسمارخور شتر چران آمدند و دین اسلام را به ایران آوردند ولی این‌گونه نیست؛ و این یک توهین به مردم ایران است که مردم ما از دین آباء و اجداد خود  به همین راحتی دست برداشتند. سرزمین را با زور می‌شود به دست آورد اما دین را نمی‌شود و زور  نتیجه عکس می‌دهد. مردم خودشان اسلام را انتخاب کردند.

چهار مذهب اهل تسنن: حنفی، مالکی، حنبلی، شافعی را ایرانی‌ها کتاب‌هایشان را نوشتند و پایه‌های فقهی آن‌ها را ایرانی‌ها بنا کردند. کتب صرف و نحو عربی را ایرانیان نوشتند. بزرگ‌ترین فقها و متکلمین اسلامی از ایران هستند. اگر ملتی تحت شرایطی فرهنگش را عوض کند نه تنها نشانه ضعفش نیست بلکه نشانه اندیشمندی اوست. افتخار ما ایرانی‌ها این است که مردمی آزاد اندیش هستیم. ما در یک شرایط نابسامان اجتماعی و اندیشه شرک‌آمیز حاکم، اندیشه مترقی‌تر [اسلام] را انتخاب کردیم و این امتیاز بالای یک ملت است.

ما باید بررسی کنیم عواملی را که باعث شد مردم ما تغییر روش دهند؛ هم از نظر سیاسی و هم از نظر مذهبی. رهبری سیاسی و مذهبی حاکم چگونه بوده است؟ آیا از اندیشه‌های زرتشت چیزی باقی مانده و اجرا می‌شده است؟ مطالبی که می‌خواهم بگویم تاریخ نویسان مسلمان ننوشته‌اند بلکه مستشرقین در کتب خود آورده‌اند.

در 1500 سال پیش فشار‌ روی مردم خیلی زیاد بوده و همه می‌خواستند فرار کنند. فکر می‌کنیم که همه چیز خیلی خوب و سرو سامان بوده است. دستگاه حاکم به نام اوستا، زرتشت و اهورا مزدا با مردم به بدترین وجه برخورد می‌کرد. خسرو پرویز اینگونه خود را معرفی می‌کند: آدمی فنا ناپذیر از میان خدایان و خدایی بسیار جلیل در میان مردمان و صاحب شهرتي بسيار و كسي كه در طلوع با آفتاب قرين است. [1]

خسرو پرویز پادشاهی بیرحم و خونریز بود. ثعالبی گوید: «خسرو (پرویز) را گفتند که فلان حکمران را به درگاه خواندیم تعلل کرد. پادشاه توقیع فرمود اگر برای او دشوار است که به تمام بدن نزد ما آید، ما به جزئی از بدن او اکتفا می‌کنیم، تا کار سفر آسان‌تر شود؛ بگویید سر او را به درگاه ما بفرستند.» [2]

بنا بر روایت طبری و نلدکه، خسرو پرویز در حرم خود ۳۰۰۰ زن داشته است و به غیر از دخترانی که خدمتکار یا خواننده یا نوازنده بودند،۳۰۰۰ خادم مرد، [همچنین ۸۵۰۰ اسب،۷۶۰ فیل و ۱۲۰۰۰ قاطر برای حمل بنه داشت! و طبری گوید خسرو بیش از هرکسی به جواهرات و ظروف گرانبها و امثال آن مایل بود.] مشخصات همسر دلخواه خود را می‌فرستاد و برای او می‌فرستند ولو که شوهر داشت.

یکی از دهقانان نامه‌ای به خسرو پرویز می‌نویسد که سه فرزندم در جنگ کشته شده‌اند، اجازه بده چهارمی که نان آور خانه است به جنگ نرود. خسرو پرویز دستور می‌دهد که بدن او را دو نیم کنند و در دو طرف جاده‌ای که سپاه برای جنگ می‌رفته است، قرار دهند تا عبرتی برای دیگران باشد که کسی از جنگ سرپیچی نکند.

ويل دورانت تاريخ نگار مشهور هم مي­نويسد: «آنچه مايه شگفتي مي­شود اين است كه مردم ماد و پارس با وجود آن ديني كه داشتند، تا چه حد بي­رحم بودند، بزرگ‌ترین شاه ايشان، داريوش اوّل در كتيبة بيستون مي­گويد: فرورتيش دستگير شد و او را نزد من آوردند. گوش‌ها و بيني و زبان او را بريدم و چشمهاي او را در آوردم ... »[3]

[به موجب این کتیبه، داریوش در سال نخست پادشاهی خود چندین قیام داخلی علیه حاکمیت هخامنشیان (و نه حمله خارجی) را با کشتن 38.000 تن از مادها (در دو نوبت) 55.00 تن از مروزیان، 50.000 تن از پارسیان (در چهار نوبت) و بسیاری مردمان دیگر، سرکوب کرده و در مجموع حدود ۱۲۰٫۰۰۰ نفر را کشته، ۲۸٫۰۰۰ نفر را به اسارت گرفته، گوش و بینی و زبان عده‌ای را بریده و چشمشان را از حدقه در آورده، تیر در ماتحت آنان فرو کرده و یا آنان را مطابق با شکنجه‌های داریوشی بر روی تیرهای تیز نشانده است. داریوش مکرراً تکرار می‌کند که: «ما همه آنان را کشتیم و هیچکس را زنده نگذاشتیم». چنین حجم عظیمی از کشتارها نشان‌دهنده اینست که قیام‌هایی که برای رهایی از سلطه هخامنشیان بر پا شده بود، شکل جنبش‌های گسترده مردمی به خود گرفته بوده‌اند و می‌توان اعمال داریوش را مصداقی از نسل‌کشی برای بقای حاکمیت دانست.]

[ويل دورانت هم در مورد عدم علاقة پارسيان به فرهنگ و هنر در دوران قبل از اسلام نظري اين چنين دارد: «چون پارسيان تمام همت خود را متوجه برپا ساختن كاخ شاهنشاهي خويش كرده بودند، ديگر وقت و نيروي ايشان براي كاري جز جنگ و كشتار، كفايت نمي­كرد، به همين جهت در مورد هنر، مانند روميان، قسمتِ عمدة توجه آن به چيزي بود كه از خارج ايران زمين وارد مي­شد. البته ذوق زيباپسندي داشتند، ولي ساختن چيزهاي زيبا را بر عهدة هنرمندان بيگانه، يا بيگانگانِ هنرمندي كه در داخل ايشان به سر مي­بردند، مي­گذاشتند ... »] [4]

از بس شاهان قدیم قدرت طلب بودند مردم از ترس سکوت می‌کردند و شاهان اکثراً به دست نزدیکان خودشان کشته می‌شدند:‌ پدر، پسر را می‌کشت، پسر، پدر را می‌کشت. مردم می‌دیدند که چگونه آنها به خاطر ریاست همدیگر را می‌کشند. چون ضعف پادشاهان و قدرت آن‌ها بود مردم در مقابل دشمنان نمی‌توانستند، مقاومت کنند و در حملات مختلف به راحتی ایرانیان شکست می‌خوردند.

اگر کسی تاریخ را بخواند دیگر خود را فرزند داریوش و بهرام و ... نمی‌داند. البته باید حساب ملت را از حکمرانانشان جدا کرد. وقتی این بار سنگین از دوششان برداشته شد، پیشرفت کرد و خدمات زیادی به بشریت کرد.

مجری:‌ شرایط به گونه‌ای بود که مردم منتظر فرهنگ جدیدی بودند که آن‌ها را نجات دهد. اما ما انوشیروان‌های عادل نیز داشتیم. نظر شما چیست؟

باید دید تاریخ را چه کسانی نوشته‌اند؛ تاریخ را ملت‌ها نوشته‌اند یا قدرتمندان. در مورد انوشیروان دادگر در سیاست نامه خواجه نظام الملک آمده است که انوشیروان از مزدکی‌ها بیزار بود اما به دروغ خودش را مزدکی اعلام کرد و بزرگان و علمای مزدکی‌ها را جمع کرد و همه را به قتل رساند به چه نحو؟ این‌گونه که سر آن‌ها را مانند درخت در زمین خاک کرد.

[تمام بزرگان زرتشتى و مسیحى به همراه روساى فرقه مزدكیه در مجلسى كه ریاست آن به عهده كواد بود، شركت كردند و پس از چندى بحث و مجادله افراد مسلح بر سر مزدكیان ریختند و ظاهراً تمام سران این فرقه را كشتند. یقیناً این مجلس به بهانه مباحثه میان ادیان گوناگون صورت گرفته است، زیرا در غیر این صورت بزرگان مزدكى خود را به دام نمی‌انداختند. به هر حال پس از این ماجرا مزدكیان كه روساى خود را از دست داده بودند، پراكنده شدند، دارایى آن‌ها ضبط و كتب دینى آن‌ها سوزانده شد.
 «به درگاه كسرى یكى باغ بود‎/ كه دیوار او برتر از راغ بود‎/ همه گرد بر گرد آن كنده كرد‎/ مر این مردمان را پراكنده كرد‎/ بكشتندشان هم بسان درخت‎/ زبرپاى و سرزیر آكنده سخت» [5]
 «گرچه ممكن است اشعار شاهنامه درباره پایان كار مزدكیان كه می‌گوید خسرو آن‌ها را مانند درخت وارونه بر زمین كاشت، اغراق آمیز باشد، ولى در ذهن ایرانیان تا امروز همین تصویر باقى مانده است. به روایت فردوسى، خسرو سپس به مزدك گفت به درون باغ رو و میوه بذرهایى را كه كاشته اى ببین و هنگامى كه مزدك موبد پیروانش را در چنین وضعى دید، خروشى برآورد و بى هوش شد. سپس شاه او را زنده بر دار كرد و با باران تیر بكشت. فردوسى در پایان می‌افزاید: تو گر باهُشى راه مزدك مگیر.»[6]

پس از قتل عام گسترد ای که سیف ذی یزن در یمن از حبشیان به راه انداخت و اکثریت آنان را کشت و باقی مانده را به بردگی گرفت، در یک غافلگیری غلامان حبشی او را کشتند، بلعمی دربارة این حادثه می‌نویسد :
 «خبر به انوشیروان رسید، سخت آشفته شد و باز و هرز را به یمن فرستاد با چهار هزار مرد و بفرمود که هر که به یمن اندر است از حبشه، همه را بکش، پیر و جوان و مرد و زن و بزرگ و خرد و هر زنی که از حبشه بار دارد، شکمش را بشکاف و فرزندان بیرون آورد و بکش!؛
و هر که اندر یمن موی بر سر او جعد است، چنان که آن حبشیان بود و بدانی که از آن حبشیان است، یا از فرزندان ایشان، همه را بکش و هر که دانی اندر یمن هوای ایشان خواهد، یا با ایشان میل دارد، همه را بکش، تا به یمن اندر از حبشه کس نماند و نه از آن کسان که میل با ایشان کنند.
و هرز به یمن آمد و همچنین کرد و نامه کرد به انوشیروان که آنچه ملک فرمود بکردم و یمن را پاک کردم از حبشه و نسل ایشان و هواخواهان ایشان» [7]

این‌ها معرف شدند به انوشیروان دادگر! ولی در کتب تاریخ نوشته‌اند که انوشیروان زنجیری را به در کاخش بند کرده بود که هرکس از زمامداران ظلمی دیده است، آن را تکان دهد تا انوشیروان به دادخواهی او بپردازد. اما این قدر عدالت بود! که هیچکس آن زنجیر را تکان نداد تنها یک خری که از صاحبش ظلمی دیده بود، آمد آن را تکان داد. مرحوم دکتر شریعتی می‌گوید تنها اون خر، چنین قضیه‌ای را باور کرده بود.

----------------------

پاورقی‌ها:

[1] ايرانيان در زمان ساسانيان، كريستن‏سن، ترجمه رشيد ياسمي، صفحه 648.

[2] ايرانيان در زمان ساسانيان، كريستن‏سن، ترجمه رشيد ياسمي، صفحه 318.

[3] «تاريخ تمدن»، ويل دورانت، ترجمة مترجمين، چاپ ششم، جلد ۱ ص ۴۳۱. (نسخه cd شده).

[4] تاريخ تمدن، ويل دورانت، ترجمه مترجمين، چاپ ششم، جلد ۱ ص ۴۳۶.

[5] شاهنامه فردوسى، قطع رحلى، دفتر هشتم، انتشارات ققنوس. ص،۴۶۰ ابیات ۳۴۱-۳۳۹.

[6] شاهنشاهى ساسانى، تورج دریایى، ترجمه: مرتضى ثابت فر، انتشارات ققنوس، ص ۴۵.

[7] نسک تاریخ بلعمی، جلد ثانی، برگة 1037.

بازنشر

دیدگاه‌ها

باسلام. ویدیوی این گفتگو در سایت آپارات قابل مشاهده است: http://www.aparat.com/v/DYnxt http://www.aparat.com/v/3p7g8 http://www.aparat.com/v/6aP81

همین بلا ها رو علی و محمد سر بقیه کفار هم آوردند - لا اکراه فی الدین آخرش نفهمیدیم یعنی چه

تو گه خوردی حرومزاده عوضی! تو خود کثافتت تخم عرب هستی تو باید اول دهانتو غسل بدی بعد اسم انوشیروان و ایران باستان رو بیاری

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.