از کجا می‌گویید که پیامبر اسلام آخرین پیامبر است؟ مسیح قبل از پیامبر اسلام گفت بعد از من پیامبران دروغین می‌آیند. من اولین و آخرین هستم. با این قول شما چگونه خاتمیت پیامبر اسلام را ثابت می‌کنید؟

  • 1396/06/20 - 18:41
علت ختم نبوت تكامل مردم دوران جاهليت نبوده است تا گفته شود كه چنين تكامل و پيشرفتي و تمدن و فرهنگي در كار نبوده، بلكه علت و راز ختم نبوت همان بود كه بيان شد كه در واقع اسلام باعث و تكامل و پيشرفت جامعه جاهلي شد و آنها را از فقر، ذلت و عقب ماندگي به اوج عزت و پيشرفت فرهنگي و اخلاقي رساند.

الف: اگر پیامبر اسلام  آخرین پیامبر نباشد پس یا باید بگوییم که عیسی آخرین پیامبر است که برای اثبات آن همین سوال را باید از شما پرسید که از کجا می گویید که عیسی پیام آور آخرین است؟ و اگر بگویید که که عیسی پیامبر آخرین نبود پس احتمال وجود پیامبر بعد از او را پذیرفته اید.
ب: اول اینکه خود حضرت عیسی ع وعده به انبیای دیگری داده است: متی  23:  34 " لهذا الحال انبیاء و حکماء و کاتبان نزد شما میفرستم و بعضی را خواهید کشت و به دار خواهید کشید و بعضی را در کنایس خود تازیانه زده، از شهر به شهر خواهید راند،"
ج: بعد از حضرت عیسی علیه السلام  انبیای راستین در بنی اسرائیل وجود داشت. پس عیسی آخرین نبی نبوده است.
" اعمال رسولان 11 : 27 -28 : «  و در آن ایّام انبیایی چند از اورشلیم به اَنطاکیّه آمدند که یکی از ایشان آغابوس نام برخاسته، به روح اشاره کرد که قحطی شدید در تمامی ربع مسکون خواهد شد و آن در ایام کَلُودیُوسِ قیصر پدید آمد.»
اعمال رسولان  13:  1  «و در کلیسایی که در اَنطاکیّه بود، انبیا و معلّم چند بودند، برنابا و شمعونِ ملقّب به نیجر و لوکیوسِ قیروانی و مَناحمِ برادر رضاعی هیرودیسِ تیترارخ و سولس.»
اعمال رسولان  15:  32 « و یهودا و سیلاس چونکه ایشان هم نبی بودند، برادران را به سخنان بسیار، نصیحت و تقویت نمودند.» و همچنین اول قرنتیان  12:  28-30  و خدا قرارداد بعضی را در کلیسا، اوّل رسولان، دوّم انبیا، سوم معلّمان، بعد قوّات، پس نعمتهای شفا دادن و اعانات و تدابیر و اقسام زبانها.
 آیا همه رسول هستند، یا همه انبیا، یا همه معلّمان، یا همه قوّات؟ و از انبیا دو یا سه سخن بگویند و دیگران تمیز دهند. یا همه نعمتهای شفا دارند، یا همه به زبانها متکلّم هستند، یا همه ترجمه می‌کنند؟» د: بنی اسرائیل به غیر از مسیح و الیاس منتظر نبی دیگری بودند.:  انجیل یوحنا  1: 21  «آنگاه از او سوال کردند، پس چه؟ آیا تو الیاس هستی؟ گفت، نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد که نی. » و یا در انجیل یوحنا  1:  25  «پس از او سوال کرده، گفتند، اگر تو مسیح و الیاس و آن نبی نیستی، پس برای چه تعمید می‌دهی؟ »مرقس6 : 28-30  « ایشان جواب دادند که یحیی تعمید‌دهنده و بعضی الیاس و بعضی یکی از انبیا.  او از ایشان پرسید، شما مرا کِه می‌دانید؟ پطرس در جواب او گفت، تو مسیح هستی.  پس ایشان را فرمود که هیچ‌کس را از او خبر ندهند.»
تثنیه  18:  18  نبی ای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد، و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. طبق تصریح کتاب مقدس برادران بنی اسرائیل بنی اسماعیل هستند ( پیدایش 16 : 12 و پیدایش 25 : 18) پس امکان اینکه از بنی اسماعیل نبی ای شبیه موسی ظهور کند وجود دارد.پس این ادعا که بعد از عیسی مسیح هیچ پیامبر و نبی ای نیامده کاملا باطل است . علاوه بر این آیات زیادی را می توان در کتاب مقدس یافت که دلالت بر ظهور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می کنند.
ه: جواب در مورد ادله خاتمیت:
به طور كلي اين خاتميت از موضوعاتي است كه اثبات آن نياز به دليل نقلي دارد و عقل تنها مي تواند آن را توجيه و درك كند و خود به تنهايي قادر نيست كه بر لزوم آن استدلال كند. بنابراين بهترين راه پرداختن به دليل نقلي خاتميت و سپس بررسي درك عقلي آن است.
دلايل خاتميت پيامبر اسلام(ص)
خاتميت رسول گرامي اسلام دلايل فراواني دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود:
1-    آيه شريفه «ماكان محمداً ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين»؛احزاب/40  ««خاتم النبيين» اشاره به اين دارد  كه پيامبر عالي قدر اسلام خاتم پيامبران است و اگر دليلي جز اين آيه شريفه براي اثبات خاتميت وجود مبارك پيامبر اسلام نبود- در صورتي كه ده ها دليل وجود دارد مضمون اين آيه كافي و غيرقابل انكار است.
2-    دين مقدس اسلام، كاملترين اديان آسماني است و از هر نظر، كوچكترين نقصي در آن وجود ندارد و از سوي ديگر هر پيامبري كه به رسالت مبعوث مي شد براي رفع نواقص دين قبلي مي آمد. پس به قضاوت عقل، احتياجي به مبعوث شدن پيامبر ديگري نيست. بنابراين نمي توان تصور كرد كه اگر پيامبر ديگري مي آمد احكام و برنامه اي مي آورد كه بهتر، يا لااقل، متمم و مكمل دين مقدس اسلام باشد و گواه بر اين كه اين دين مقدس از هر نظر، نقص و كمبودي ندارد آيه 89 سوره نحل است كه مي فرمايد: «و نزلنا عليك الكتب تبياناً لكل شيء؛ ما كتاب (قرآن) را براي تو نازل كرده ايم كه هر چيزي را براي جهانيان بيان مي كند.» البته هر چيزي كه موجب هدايت و سعادت بشر باشد و او را از دنيا پرستي و مادي گري و... برحذر مي دارد و دومين گواه بر اين موضوع، قسمتي از آيه 38 سوره انعام كه مي فرمايد: «ما فرطنا في الكتاب؛ ما راجع به كتاب (يعني قرآن) هيچ كوتاهي نكرده ايم و اين قرآن، هيچ گونه نقص و كمبودي ندارد.» پس: اين ديني كه كتاب آسمانيش از هر نظر كامل و جوابگوي كليه احتياجات مشروع پيروان خود مي باشد احتياجي به آمدن پيامبر و دين ديگري ندارد.
3-    احاديث فراواني از طريق شيعه و اهل سنت در اثبات خاتميت رسول گرامي اسلام نقل شده است كه به يك مورد به عنوان نمونه اي از خروار اشاره مي كنيم: پيامبر عالي قدر اسلام(ص) به علي ابن ابيطالب(ع) مي فرمايد: «انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لانبي بعدي؛ (ثقه الاسلام كليني، الكافي ج8، ص107) يعني يا علي! تو براي من به منزله هارون هستي براي موسي (چرا كه هارون وصي و خليفه حضرت موسي بود) فقط تفاوتي كه در كار است اين است كه بعد از موسي پيامبر آمد ولي بعد از من پيامبري نخواهد آمد.»( محمدجواد نجفي خميني، تفسير آسان (تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1318ق) ج16، ص.111)؛(مركز فرهنگ و معارف قرآن)

درك عقلاني خاتميت:
براي توجيه عقلاني اين سوال لازم است ابتدا علل تجديد نبوت ها را برشماريم تا آنگاه بايد ديد كه آن علل در دوران خاتم پيامبران (ص) موجود و فراهم بوده است يا نه؟
 1- كامل نبودن اديان قبلي: اولين علت تجديد نبوت ها كامل نبودن اديان قبلي مي تواند باشد. چون بشر اولي در ابتدا راه بوده، قوانين و معارف درخور همان مرحله براي آنها فرستاده شده و در دوره هاي بعد كامل تر شد تا مي رسد به دين اسلام كه كاملترين دين و قوانين از طريق قرآن به بشريت عرضه شده است. البته آن هم با بودن امام و امامت در كنار قرآن «اليوم اكملت دينكم» و در حديث هم چنين مي خوانيم كه پيامبر اسلام (ص) فرمود: «مثل من در مقايسه با انبياء همانند مردي است كه بنايي بسيار زيبا و جالب مي سازد، مردم گرد آن بگردند و بگويند: بنايي زيباتر از اين نيست جز اين كه جاي يك خشت آن خالي است و من همان خشت آخرين (دين) مي باشم(آيت الله مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلاميه، هشتم، 1370، ج 17، ص 343) به بيان ديگر پيشرفت زمان و نياز به قوانين جديد براي حل اختلاف و رفع نيازها باعث تجديد نبوت ها مي شد، چنانكه علي (ع) مي فرمايد: «پيامبر را پس از يك دوران فترت بعد از پيامبران گذشته فرستاد. به هنگامي كه ميان مذاهب مختلف نزاع درگرفته بود به وسيله او سلسله نبوت را تكميل كرده و وحي را با او ختم نمود(نهج البلاغه، محمد دشتي، خطبه 133، ص 25)
1-    عقب ماندگي مردم: گاهي علت تجديد نبوت ها عقب ماندگي مردم، و عدم توان بهره برداري از شريعت موجود بوده است، چنانچه استاد مطهري (ره) مي گويد: «نياز به وجود انبيايي كه از جانب خدا بر او وحي يا القاء و ... مي شود از اين جهت است كه راه ديگري براي اين كه شريعت ابراهيمي را به مردم تعليم بدهند جز اين كه عده اي از افراد بشر از طريق الهام مبعوث شوند نيست، يعني اگر زمان، زماني بود كه مردم علم و تمدن مي داشتند و پايه تمدن بالا مي رفت كه كتاب ابراهيم و ... نوشته اش ضبط شده و چاپ مي شد و ... و در ميان يك عده از علما و دانشمندان مي بودند، كه قادر بودند مردم را به شريعت ابراهيم و ... دعوت بكنند ديگر نيازي به (انبياي تبليغي يعني) افرادي كه از طريق الهام اين مأموريت را پيدا كنند نبود(مرتضي مطهري، خاتميت، قم، انتشارات صدرا، هشتم، 1374، ص 33)
2-    تحريف كتب يكي از علت هاي تجديد نبوت ها و خاتم قرار نگرفتن اديان قبلي، تحريف كتب اديان گذشته بوده، كه بشر آن وقت نتوانستند كتبشان را از دسترس محرفين به دور نگه دارند، لهذا مي بينيد هر يك از پيغمبران گذشته با هر كتابي در هر زماني كه آمد، كتابش از ميان رفت، بشر چون بالغ و رشيد نبود نتوانست كتاب آسماني خود را حفظ كند. كجاست صحف ابراهيم؟ كجاست تورات واقعي؟ كجاست انجيل واقعي؟ كجاست آن چه بر نوح نازل شد؟ كجاست اوستاي اصلي و تعليمات واقعي زرتشت؟
3-    حالت واقعي بشر در آن دوره عين حالت بچه مكتبي بوده كه بعد ازمدتي كتاب خود را تكه تكه نموده و از بين مي برد.(همان، ص 35)
4-    از آنچه بيان شد به خوبي روشن گرديد كه علت ختم نبوت اين نبوده است كه مردم آن زمان كامل بوده اند، تا انتقاد شود كه مردم دوران جاهليت از تمدن بويي نبرده اند، بلكه علت اين بود كه اديان قبلي كامل نبوده و اين دين كاملترين دين است و مردم زمان پيامبر (ص) هم اين قابليت را پيدا كردند كه از آن دين استقبال كنند، و با قبول اسلام داراي عالي ترن فرهنگ و تمدن بشوند (نه اين كه دارا بودن) و با تعليمات پيامبر اكرم (ص) در كنار امامت اين قابليت را نيز دارا شدند كه از تحريف قرآن و تغيير آن با نسخه برداري هاي فراوان و حافظان بي شمار (البته بالاتر از همه تضمين الهي براي حفظ قرآن) جلوگيري نمايند و بر اثر برخورداري از فصاحت به اين مقدار از قابليت رسيده بودند كه قرآن را به خوبي درك كنند.
«وليد» كه از قضات عرب آن زمان بود با شنيدن آياتي از اول سوره غافر (يا سوره مؤمن) (چهلمين سوره قرآن)، اولين داوري را درباره قرآن چنين بيان نمود: «من از محمد سخني شنيدم كه از سنخ كلام انس و جن نيست. شيريني خاصي دارد و زيبايي مخصوصي شاخسار آن پر ميوه و ريشه هاي آن پر بركت است سخني است برجسته و هيچ سخني از آن برجسته تر نيست(جعفر سبحاني، فروغ ابديت، قم، نشر عمار، بي تا، ج 1-2، ص 241)
پس راز اين كه دين اسلام خاتم اديان است اين نيست كه مردم عربستان قبل از اسلام كامل بودند و داراي فرهنگ، بلكه بالعکس آنها با اسلام تكامل يافتند و داراي بهترين فرهنگ شدند، به عنوان نمونه به گفتگوي «جعفر بن ابي طالب» با زمامدار حبشه توجه شود، وقتي نجاشي به جعفر و همراهان گفت: «چرا از آيين نياكان خود دست برداشته ايد و به آيين جديد كه نه با دين، تطبيق مي كند و نه با كيش پدران شما، گرويده ايد»؟ جعفر چنين پاسخ داد: «ما گروهي بوديم نادان و بت پرست، از مردار اجتناب نمي كرديم، همواره به گرد كارهاي زشت بوديم، همسايه پيش ما احترام نداشت، ضعيف و افتاده محكوم زورمندان بودند. با خويشاوندان خود به ستيزه و جنگ بر مي خواستيم، روزگاري به اين منوال بوديم، تا اين كه يك نفر از ميان ما كه سابقه درخشاني در پاكي و درستكاري داشت برخاست و با فرمان خدا ما را به توحيد و يكتا پرستي دعوت نمود و ستايش بتان را نكوهيده شمرد و دستور داد در رد امانت بكوشيم و از ناپاكي ها اجتناب بورزيم و با خويشاوندان و همسايگان خوش رفتاري نمائيم و از خونريزي و آميزش هاي نامشروع و شهادت دروغ و نفله كردن اموال يتيمان و نسبت دادن زنان به كارهاي زشت دور باشيم. به ما دستور داد نماز بخوانيم، روزه بگيريم. ماليات ثروت خود را بپردازيم، ما به او ايمان آورده و به ستايش و پرستش خداي يگانه قيام نموديم و آن چه را حرام شمرده بود حرام شمرده و حلال هاي او را حلال دانستيم. ولي قريش در برابر ما قيام ناجوانمردانه نمودند و روز و شب ما را شكنجه دادند كه ما از آئين خود دست برداريم و بار دگر سنگ ها و گل ها را بپرستيم و گرد جنايت و زشتي ها برويم و ما مدت ها در برابر آنها مقاومت نموديم. تا آن كه تاب و توان ما تمام شد. براي حفظ آئين خود دست از مال و زندگي شسته، به خاك حبشه پناه آورديم، آوازه دادگري زمامدار حبشه به سان آهن ربا ما را به سوي خود كشانيد.(فروغ ابديت، همان، ص 255)
نتيجه اين شد كه علت ختم نبوت تكامل مردم دوران جاهليت نبوده است تا گفته شود كه چنين تكامل و پيشرفتي و تمدن و فرهنگي در كار نبوده، بلكه علت و راز ختم نبوت همان بود كه بيان شد كه در واقع اسلام باعث و تكامل و پيشرفت جامعه جاهلي شد و آنها را از فقر، ذلت و عقب ماندگي به اوج عزت و پيشرفت فرهنگي و اخلاقي رساند.
و از طرف ديگر قدرت پاسخگويي به همه نيازها تا آخرالزمان توسط قرآن و مكتب اسلام در كنار امامت باعث خاتميت دين اسلام و ماندگاري آن شده است.

 

تنظیم و تدوین