دلایل نجنگیدن حضرت علی(ع) در مقابل غاصبین خلافت

  • 1396/02/12 - 16:23

سکوت حضرت علی (علیه السلام) بعد از رحلت پیامبر و چشم پوشی از حق مسلم خود در خلافت، دلایل گوناگونی داشت، که ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، در کتاب شرح نهج البلاغه، آن را به زیبایی این‌طور می‌آورد که اعتماد کامل حضرت بر بیعت مسلمانان در غدیرخم در آخرین حجی که با پیامبر (صلی الله علیه و آله) داشتند، باعث آرامش او بود.

یکی از دلایل نجنگیدن حضرت علی (علیه السلام) برای حق مسلّم خلافت خود، کمبود یار و یاور واقعی بود که در فرمایشات حضرت به روشنی مشخص است، چرا که در جایی فرمودند: به خدا سوگند! اگر به اندازه‌ی اصحاب طالوت یا به شماره‌ی نفرات اهل بدر یاوری داشتم، بی‌تردید شما را با شمشیر می‌زدم تا به سوی حق باز گردید و به راه صواب بیایید، و در جای دیگر به نقل از وصیت پیامبر به خود حضرت وارد شده است که پیامبر اکرم به علی (علیه السلام) فرمودند: یا علی! اگر یارانی یافتی با آنان جهاد کن و اگر نیافتی دست نگه‌دار و خون خود را حفظ کن، تا زمانی که برای برپایی دین و کتاب خدا و سنت من یاورانی بیابی، من ترسیدم که رسول خدا به من بگوید که چرا میان امت من پراکندگی افکندی و خون خود و اهل بیتم را حفظ نکردی و سفارش مرا به‌کار نبردی، لذا سکوت کردم.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ برای روشن شدن اصل این حقیقت که چرا حضرت علی (علیه السلام) سکوت کردند و از حق مسلّم خود با استفاده از شمشیر و جنگ بهره نبردند، شاید دو امر مهم را می‌توان نام برد که عبارتند از:
اول: این‌که در زمان تشکیل جریان سقیفه‌ی بنی ساعده، حضرت علی (علیه السلام) و بنی‌هاشم سرگرم آماده کردن مقدمات تدفین پیکر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و حضرت هیچ کاری را در آن لحظه بر مقدمات دفن پیامبر اکرم مقدم نمی‌دانست.
و دوم: این‌که اعتماد کامل حضرت علی بر پایداری مسلمانان در بیعتی که با او در حضور پیامبر خدا در جریان غدیرخم در آخرین حج پیامبر کردند، باعث گردید که حضرت امیرالمومنین دغدغه‌ای نسبت به این قضیه نداشته باشند. لذا ابن ابی الحدید معتزلی در کتاب خود این موضوع را بیان می‌کند و متذکر سخن حضرت می‌شود.[1]

و از طرف دیگر چرا در آن دوران حساس، حضرت علی دست به قیام مسلحانه نزدند تا حق خود را که به آن سزاوار بود، بگیرند؟ در جواب به این سؤال چندین دلیل موّجه و مستند از کتب علمای اهل سنت بیان می‌کنیم که خود اقرار به آن کردند و در کتب خود آن را نوشته‌اند که عبارتند از:
اول: این‌که ایشان با یک جریان انحرافی مخرّب روبرو بود که با عوام فریبی مردم، برخی از صحابه غاصب توانستند حق مسلّم را از اصل آن منحرف کنند و مردم هم چشم و گوش بسته به غاصبین فرصت دادند، تا آن‌ها حرکت غیر معقول و آشوب‌گرانه در مقابل حق راه بیاندازند، لذا حضرت علی (علیه السلام) در کتاب نهج البلاغه موقعیت زمانی آن دوران را این‌گونه توضیح و تشریح می‌کند که: «فتنه‌ای هست که هر کس در مقابل آن بایستد و مقاومت کند و در اندیشه مبارزه افتد، او را بکشند و هر که تلاش کند تا بر ضد آن شورش نماید نابود گردد، در آن فتنه مردم همانند خران وحشی در رمه و گلّه، یکدیگر را به دندان گیرند و تک‌روان در غبار آن نابود شوند و سواران در راه آن به هلاکت رسند، درباره‌ی حقّی که من نسبت به آن از همه شایسته‌تر بودم، لذا همه برای ستیز با من هم‌دست شدند ...»[2]
دوم: در نظر گرفتن فرجام نبرد از جانب حضرت بود، چرا که خود حضرت می‌توانست عده‌ای را برای گرفتن حق خود به دور خود جمع کند، اما نیک می‌دانست که اسلام در آن زمان همانند نهال نوپایی بود که خطرات زیادی او را تهدید می‌کرد، مانند منافقین داخلی، دشمنان مرزی، اختلافات داخلی، منزوی شدن تازه مسلمان شدگان و... لذا در این شرایط حساس و نگران کننده‌ی آن دوران را می‌توان در نامه‌ای که حضرت علی به مالک اشتر نخعی - که او را برای حکومت بر مصر فرستاد -، به روشنی فهمید.[3]
ابن ابی الحدید معتزلی در کتابش به نقل از خود حضرت که در اوائل روزهای خلافت خود - طی خطبه‌ای که در مدینه بر مردم ایراد کرد - می‌آورد که: به خدا سوگند! اگر بیم جدایی و پراکندگی مسلمین و این‌که کفر بار دیگر به قدرت خود برگردد و دین نابود شود، نبود، ما به گونه‌ای دیگر غیر از آن‌چه تحمل ‌کردیم، عمل می‌نمودیم.[4]
سوم: کشانیده شدن مسلمانان به جنگ داخلی تمام عیار، لذا غاصبین خلافت با عوام فریبی مردم به بهانه‌ی دفاع از خلیفه‌ی رسول خدا مردم را تحریک می‌کردند و به میدان مبارزه و نبرد بر علیه حضرت علی (علیه السلام) می‌آوردند که دو صورت متصور می‌شد و آن این‌که یا حضرت شکست می‌خورد که بر طبل پیروزی خود می‌کوبیدند و یا اگر شکست می‌خوردند، به کفار و مخالفین دین اسلام می‌پیوستند.
چهارم: این‌که حضرت علی (علیه السلام) منافع مسلمانان را بر منافع شخصی خود مقدم می‌داشت، چرا که می‌دانست در آن شرایط حساس جنگ داخلی، اصلاً به صلاح اسلام و مسلمین نیست، به‌خاطر این‌که پیامبران دروغین مثل مسیلمه کذاب و سجاح و دیگران از یک‌سو و ارتش روم در مرز شامات و فرمانروایان محلی در اطراف مرزهای ایران و فلسطین هر کدام برای دین اسلام خطر ساز بودند، لذا تمام این موارد را می‌توان در فرمایشات حضرت در خطبه 22 نهج البلاغه دریافت.[5]
پنجم: حفظ جان خود و خاندان اهل بیت پیامبر اکرم پس از ماجرای سقیفه، چرا که مردم به‌طور تعجب‌آوری از اطراف حضرت علی (علیه السلام) کنار رفتند و این را باز از فرمایشات ایشان طی خطبه‌ای دیگر می‌توان دریافت که فرمودند: در جامعه اسلامی چون نگاه کردم، ناگهان خود را تنها یافتم که جز اهل بیتم و تنی چند نفر از صحابه پیامبر، یاری دهنده‌ای برای خود ندیدم، حیفم آمد که جان چنین خانه و افرادی را که می‌بایست رهبر دینی و اخلاقی مردم باشند، به کام مرگ افتد، و یاران باوفای خود را در معرض خطر اندازم، لذا ناچار خار در چشم و استخوان در گلو تحمل کردم.[6]
به موازات این سخن حضرت، وقتی ایشان را برای بیعت به مسجد کشان کشان می‌بردند، فرمود: اگر بیعت نکنم چه می‌کنید؟ آن‌ها گفتند: تو را می‌کشیم.[7]
ششم: این‌که حضرت علی (علیه السلام) با کمبود یار و یاور همراه بود، که در فرمایشات حضرت به روشنی معلوم می‌شود، چرا که در جایی فرموده بودند که: به خدا سوگند! اگر به اندازه اصحاب طالوت و یا به شماره نفرات اهل بدر یاور داشتم، بی‌تردید شما را با شمشیر می‌زدم تا به سوی حق باز گردید و به راه صواب بیایید[8] و یا در جای دیگر به نقل از وصیت پیامبر به خود حضرت وارد شده است که پیامبر اکرم به علی (علیهما السلام) فرمودند: یا علی! اگر یارانی یافتی، با آن‌ها جهاد کن و اگر نیافتی دست نگه‌دار و خون خود را حفظ کن تا زمانی را که برای برپایی دین و کتاب خدا و سنت من یاورانی بیابی، من ترسیدم که رسول خدا به من بگوید که چرا میان امت من پراکندگی افکندی و خون خود و اهل بیتم را حفظ نکردی و سفارش مرا به‌کار نبردی.[9]
هم‌چنین در مناسبت‌های مختلف حقانیت خود را به‌عنوان جانشینی پیامبر، خصوصاً در جلسه شورای 6 نفره بیان کرده بود و با آن‌ها احتجاج می‌کرد.[10]
در نتیجه این‌ها مواردی بود که در اسناد مهم تاریخی و از اوضاع سیاسی آن زمان به‌دست آمده است و از طرف دیگر جواب کسانی را که حضرت علی را فاتح خیبر و شیر مرد جنگ‌های رسول خدا می‌دانند، داده می‌شود و فقط کافی است که خود را به اندازه‌ی سر سوزنی به جای حضرت فرض کنند تا به عمق فاجعه پی‌ببرند، که حضرت در آن زمان چه حالتی داشتند.

پی‌نوشت:

[1]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دارالکتب لعلمیه، بیروت، لبنان، ج1 ص307، خطبه22.
[2]. نهج البلاغه، سید رضی، موسسه دارالهجره، قم، ایران، خطبه 151.
[3]. همان، نامه 62، (به مالک اشتر نخعی.)
[4]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج1 ص307 خطبه22.
[5]. نهج البلاغه، سید رضی، نشر مشعر، قم، ایران، ج1 ص307 خطبه22.
[6]. همان، ص44 خطبه 3 شقشقیه.
[7]. الاحتجاج، مرحوم شیخ طبرسی، نشر المرتضی، مشهد، ایران، تحقیق محمد خرسان، ج1 ص107.
[8]. کافی، کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ایران، ص32 حدیث 5 خطبه طالوتیه.
[9]. اسرار آل محمد، (کتاب سلیم بن قیس هلالی)، نشر الهادی، قم، ایران، ص255 حدیث12.
[10]. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج42ص431.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.