علّت تبعید مجدد حسینعلی‌بهاء

  • 1396/02/16 - 09:44

بهائیان در تبلیغات خود مدعی‌اند که علّت تبعید مجدد پیامبرخوانده‌شان از بغداد، نفوذ کلام وی و حسادت علما و دربار ایران بوده است. این در حالیست که با بررسی منابع بابی و بهائی، به این باور می‌رسیم که علّت تبعید مجدد سرکردگان بابی (از جمله پیشوای بهائیان)، اقدام آنان به توطئه، آشوب، قتل و غارت و جنگ قدرت در این فرقه بوده است.

پس از تبعید حسینعلی نوری به بغداد، بابیان (به رهبری او) وقایعی را رقم زدند که سبب تبعید مجدد وی از این دیار گشت. نویسندگان بهائی، علّت تبعید مجدد وی از بغداد را در نفوذ کلام او و حسادت علما و دربار ایران معرفی می‌کنند.(به نقل از کانال‌های تلگرامی تبلیغی تشکیلات بهائیت) این در حالیست که با بررسی منصفانه‌ی تاریخ بابی و بهائی در این خصوص، به این باور خواهیم رسید که (بر خلاف ادعای نویسنده‌ی بهائی)، علّت تبعید مجدد پیامبرخوانده‌ی بهائیت از عراق، نفوذ کلام او و یا حسادت مراجع تقلید نبوده، بلکه مهم‌ترین دلیل تبعید مجدد سرکردگان بابی و بهائی، پایان یافتن فتنه‌ی آنان در عراق بوده است. فتنه و فسادی که نه تنها دامن‌گیر مسلمانان، بلکه گریبان‌گیر بابیان حاضر در عراق نیز گشته بود! (عزیه نوری، تنبیه النائمین، ص 12)

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله، شخصیتی است که بهائیان او را پیامبر خود می‌خوانند. وی به دلیل آشوب‌هایی که در ایران به پا کرد (به خصوص توطئه‌ی ترور ناصرالدین شاه)، همانند هم قطاران خود، به زندان رفت.[1] اما دخالت سفیر روس در ایران، سبب نجات جان وی و نهایتاً تبعید او گشت.[2] پس از تبعید حسینعلی نوری به بغداد، بابیان (به رهبری او) وقایعی را رقم زدند که سبب تبعید مجدد وی از این دیار گشت. از این‌رو در ادامه، علّت ادعایی تبعید حسینعلی نوری از بغداد را، از زبان نویسنده‌ی بهائی، مورد نقد و بررسی قرار خواهیم داد.
«پس از تبعید بهاءالله و خانواده و جمعی از اصحاب ایشان، از ایران به بغداد (در ممالک عثمانی) که به دستور ناصرالدین شاه صورت گرفت؛ بهاءالله قریب به دَه سال در این شهر ساکن بودند. در مدت اقامت ایشان در بغداد به خصوص پس از رجعت از کوه‌های سلیمانیه، بهاءالله از نفوذ کلام و عزت و اعتبار بالایی در بین مردم بغداد برخوردار بودند. این مقام و موقعیت، بر معاندین و علمای آن دیار و همچنین علمای ایران خوش نمی‌آمد به طوری که باز هم به تحریک جمعی از علمای حسود و نیز دربار قاجار، دولت عثمانی دوباره، ایشان را از شهر بغداد به شهر اسلامبول که فاصله بسیار بیشتری تا مرزهای ایران داشت، تبعید نمودند».[3]
ملاحظه نمودیم نویسنده‌ی بهائی، علّت تبعید مجدد پیامبرخوانده‌ی بهائیان از بغداد را، حاصل نفوذ کلام او و حسادت علما و دربار ایران معرفی نمود. از این‌رو در ادامه، با ملاحظه‌ی منابع بابی و بهائی، مهم‌ترین علّت تبعید حسینعلی نوری از بغداد را، مورد بررسی قرار می‌دهیم.
پس از واقعه‌ی ترور ناصرالدین‌شاه، بابیانِ نجات یافته از دست حکومت، به بغداد رفتند و دوره‌ی تبعیدی را آغاز نمودند. در این دوران، بابیان در عراق (که بعدها بسیاری از آنان بهائی شدند) به فساد مشهور بودند. در کتاب مائده آسمانی، در خصوص وقایع این ایام می‌خوانیم: «جمیع مُلوک (حاکمان) الیوم (امروزه)، این طایفه (بابیان) را اهل فساد می‌دانند؛ چه که فی الحقیقه در اَوایل، اعمالی از این طایفه ظاهر، که فرایض ایمان مرتعد (به لرزه در می‌آمد)، در اموال ناس (مردم)، مِن غیر اِذن (بدون اجازه) تصرف می‌نمودند و نهب (چپاول) و غارت و سفک دماء (ریختن خون) را از اعمال حسنه (نیکو) می‌شمردند».[4]
پیشوای سوم بهائیان نیز این ایام را این‌گونه توصیف می‌کند: «در عراق، شیوه بابیان این بود که شب‌ها به دزدیدن لباس و نقدینه (پول) و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه و شمع‌ها و صحایف (کتاب‌ها) و زیارت‌نامه‌ها و جام‌های آب سقاخانه‌ها پردازند».[5] باید توجه داشت که دخالت شخص حسینعلی نوری در این فجایع، حقیقتی است که در نامه‌ی میرزا سعیدخان، وزیر خارجه‌ی وقت، به میرزا حسین‌خان سفیر ایران در دربار عثمانی، به آن تصریح شده است.[6]
البته نه تنها مسلمانان از دست این طایفه در اَمان نبودند، بلکه پیروان بسیاری از این مسلک نیز، در جنگ قدرت و ریاست، کُشته و زخمی شدند. تا جایی که عزّیه نوری (خواهر حسینعلی)، شرح قلع و قمع بابیان در عراق را (با رهبری حسینعلی نوری)، این‌گونه نقل می‌کند: «اصحاب طبقه اول که اسامی‌شان مذکور شد، از خوف آن جلادان خون‌خوار به عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب کربلا و نجف و برخی به اطراف دیگر عزیمت نمودند. (آنان) سیداسماعیل اصفهانی را سَر بُریدند و حاجی میرزا احمد کاشی را شِکم دَریدند. آقا ابوالقاسم کاشی را کشته، در دجله انداختند. مغز سَر میرزا رضا خالوی سیدمحمد را به سنگ پراکندند و میرزا علی را پهلویش را دَریده، به شاهراه عَدمش راندند و غیر از این اشخاص؛ جمعی دیگر را در شب تار کشته، اجساد آن‌ها را به دجله انداختند و بعضی را در روز روشن در میان بازار حراج، با خنجر و قمه پاره پاره کردند... (عده‌ای) به سبب این اعمال زشت و خلاف‌کاری‌ها از دین بیان عدول کردند و این بیت را انشاد می‌کردند، در محافل می‌خواندند و می‌خندیدند: اگر حسین‌علی، مظهر حسین (بن) علی است، هزار رحمت حق بر روان پاک یزید...».[7]
نهایتاً این رفتارهای آشوب‌گرانه سبب شد که حکومت عثمانی در سال 1280 ق، آن‌ها را از عراق به استانبول تبعید کند تا آنان را از نزدیک، زیر نظر و کنترل بیشتر، داشته باشد. بنابراین، بر خلاف ادعای نویسنده‌ی بهائی، علّت تبعید مجدد پیامبرخوانده‌ی بهائیت از عراق، نفوذ کلام او و یا حسادت مراجع تقلید نبوده، بلکه مهم‌ترین دلیل تبعید مجدد سرکردگان بابی و بهائی، پایان یافتن فتنه‌ی آنان در عراق بوده است.

پی‌نوشت:

[1]. ر.ک: میرزا مهدی زعیم‌الدوله تبریزی، مفتاح باب الأبواب، تهران: انتشارات فرخی، بی‌تا، ص 195.
[2]. ر.ک: شوقی افندی، قرن بدیع، ترجمه‌ی نصرالله مودت، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، 124 بدیع، ج 1، ص 318.
[3]. به نقل از کانال‌های تلگرامی تبلیغی تشکیلات بهائیت.
[4]. اشراق خاوری، مائده آسمانی؛ به نقل از: ر.ک: در جستجوی حقیقت، نوشته‌ی: علیرضا روزبهانی، قم: واحد انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه، بی‌تا، ص 94-93.
[5]. شوقی افندی، قرن بدیع، ترجمه‌ی: نصرالله مودت، انتاریو کانادا: مؤسسه‌ی معارف بهائی، 149 بدیع، ج 2، ص 122.
[6]. ر.ک: زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، بی‌جا: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 194.
[7]. عزیه نوری، تنبیه النائمین، مؤمنین بیان، نسخه‌ی الکترونیکی، ص 12.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.