اعتراف حسینعلی‌بهاء به خاتمیت حضرت محمّد (ص)

  • 1396/01/20 - 14:07
خاتمیت پیامبر گرامی اسلام، در حقیقت به معنای ختم سلسه‌ی انبیاء و رُسُل به وسیله‌ی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) می‌باشد. اما گذشته از تأکید منابع بسیار اسلامی بر ختم سلسله‌ی انبیاء و رُسُل به وسیله‌ی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله)، اقرار پیامبرخوانده‌ی بهائیان نیز بر این موضوع، در نوع خود شنیدنی است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مسلمانان معتقدند، حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) آخرین پیامبر و فرستاده‌ی خدای تعالی و دین اسلام، آخرین ادیان الهی می‌باشد. هم‌چنان که در آیات و روایات بسیاری در قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام)، بر این موضوع مهم تأکید شده است؛ نظیر: «... الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ ديناً [مائده/3]؛ ... امروز، کافران از (زوال) آیین شما، مأیوس شدند بنابراین، از آن‌ها نترسید! و از (مخالفت) من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم». و یا همچنین: «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ [انعام/115]؛ و سخن پروردگارت (دعوت او به توحید و آخرین کتاب و شریعت) از نظر راستی (در محتوی) و عدل (در مراحل تشریع) کامل شد، هرگز سخنان (کتاب و شریعت) او را تبدیل کننده‌ای نخواهد بود، و اوست که شنوا و داناست».

اما به راستی که معنای خاتمیت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) در منابع اسلامی چیست؟ در پاسخ به این سؤال لازم است بدانیم؛ خاتمیت، در لغت مصدر جعلی از خاتم و از ریشه ختم به معنای پایان است. رایج‌ترین معنایی که لغت‌شناسان برای کلمه خاتم بیان کرده‌اند، به معنای ختم و پایان یافتن چیزی است. در این معنا، تفاوتی میان خاتِم (به کسر تاء) و خاتَم (به فتح تاء) نیست.[1] معنای اصطلاحی خاتمیت نیز عبارتست از اجماع مسلمانان (به سبب آیات و روایات بسیار)، بر ختم سلسله‌ی انبیاء و رُسُل، به وسیله‌ی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله). مسلمانان خاتمیت را از ابتدا بدان معنا می‌دانستند که شریعت اسلام، آخرین شریعت آسمانی است و تا پایان جهان باید مبنای عقیده و عمل انسان‌ها باشد. بر اساس مفاد احادیث معتبر، حلال و حرام اسلام تا روز قیامت باقی و تغییرناپذیر است.[2]

حال که با معنای خاتمیت آشنا شدیم، در ادامه لازم می‌دانیم، به ذکر برخی از اعترافات پیامبرخوانده‌ی بهائیان، بر خاتمیت پیامبر گرامی اسلام بپردازیم.
حسینعلی نوری در کتاب اشراقات خود، این‌گونه به خاتمیت پیامبر گرامی اسلام اعتراف می‌نماید: «الصلوةُ و السَّلام عَلی سیدِ العَالَم و مُربّی الاُمَم الّذی بِه اِنتَهَتِ الرِسالة و النبوة و علی آله و أصحابِه دائماً أبداً سَرمَدا [3]؛ سلام و درود بر آقای اهل عالم و پرورش دهنده‌ی اُمّت‌ها؛ کسی که به او نبوت و رسالت پایان یافته و بر خاندان و دوستانش سلام و درود دائمی و اَبدی و سرمدی باد». او همچنین در جایی دیگر می‌گوید: «مقصود آن‌که کل به یقین مبین بدانند که خاتم انبیاء، روح ما سویه فداه، در مقام خود شبه و مثل و شریک نداشته، اولیاء صلوات الله علیهم، به کلمه او خلق شده‌اند. ایشان بعد از او أعلم و أفضل عباد بوده‌اند و در منتهی رتبه عبودیت قائم. تقدیس ذات الهی از شبه و مثل و تنزیه کینونتش از شریک و شبیه به آن حضرت، ثابت و ظاهر. این است مقام توحید حقیقی».[4]

اشراق خاوری از مبلّغان سرشناس بهائی، به نقل از پیامبرخوانده‌ی بهائیان می‌نویسد: «کَما أنتم تَقرَؤنَ فِی الکِتاب بِأنَّ الله َ لَما خَتَمَ النبوة بِحبیبه بشر العباد بِلقائه و کان ذلک حتمٌ محتوم [5]؛ همان‌طور که شما در قرآن می‌خوانید، خدای بزرگ آن‌گاه که نبوت را با فرستادن حبیبش پایان بخشید، بندگان را به لقای خود بشارت داد و این، امری حتمی است». وی در جایی دیگر به نقل از پیامبرخوانده‌ی بهائیان می‌نویسد: «در قرآن، سوره احزاب، محمّد رسول الله (صلّی الله علیه و آله) را خاتم النبیین فرموده. جمال مبارک جل جلاله، در ضمن جمله مزبوره می‌فرماید که مقام این ظهور عظیم و موعود کریم از مظاهر سابقه بالاتر است؛ زیرا نبوت به ظهور محمد رسول الله (صلّی الله علیه و آله) ختم گردید و این دلیل است که ظهور موعود عظیم، ظهورالله است و دوره نبوت منتهی گردید؛ زیرا که رسول الله خاتم النبیین بوده».[6]

آری؛ ادعاهای گوناگون و تناقض‌گویی‌های مدعیان دروغین، همواره سبب رسوایی آنان می‌گردد، چرا که شخص دروغگو حافظه‌ای ضعیف دارد. از این‌رو، برای اثبات کذب پیامبرخوانده‌ی بهائیان، گذشته از دلایل قرآنی و روایی محکم بر ختم سلسله‌ی پیامبران به وسیله‌ی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله)، تنها اعترافات خود او، بر کذب نبوّتش کافیست. زیرا پیامبرخوانده‌ی بهائیان با تناقض‌گویی‌های خود، عملاً جایی برای پذیرش ادعای باطل پیامبریش باقی نمی‌گذارد؛ هرچقدر هم که سرکردگان بهائیت، به وسیله‌ی بازی با کلمات، سعی در توجیه آن‌ها داشته باشند.[7]

پی‌نوشت:
[1]. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، قم: چاپ عبدالسلام محمد هارون، ۱۴۰۴ ق، ص۲۴۵.
[2]. محمد بن حسن حرّ عاملی، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، قم: بی‌نا، ۱۴۱۶ ق، ص۱۶۹.
[3]. حسینعلی نوری، اشراقات، 295 صفحه‌ای، خط نستعلیق، چاپ سنگی، بی‌نا، بی‌تا، ص 293.
[4]. همان، ص 75.
[5]. اشراق خاوری، مائده آسمانی، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، 129 بدیع، ج 4، ص 260.
[6]. اشراق خاوری، رحیق مختوم، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، 130 بدیع، ج 1، ص 78.
[7]. به طور مثال، سرکردگان بهائیت، هنگامی که نتوانستند بر ختم نبوّت و رسالت به وسیله‌ی پیامبر گرامی اسلام، اشکال کنند، به وسیله‌ی بازی با الفاظ، پیامبرخوانده‌ی خود را مظهرظهور نامیدند و به خیال خود از این‌رو، ادعای پیامبری او را بلااشکال ساختند!

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.