کدام فرقه صوفیه مغز دین است ؟!

  • 1395/10/07 - 23:50
با توجه به حدیث هفتاد و سه فرقه که صاحبان صحاح و مسندها و مؤلفانِ در ملل و نحل، از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده‌اند و نیز ادعای صوفیه مبنی بر انحصار راه هدایت به ایشان، می‌خواهیم بدانیم کدام‌یک از فرقه‌های صوفیه بر حق است و صلاحیت هدایت معنوی امت اسلام را بر عهده دارد، یا اینکه تمامی فرقه‌های صوفی صرفاً ادعای هدایت مردم را دارند و این نوع فرقه‌ها مدعیان دروغینی بیش نیستند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ با توجه به حدیث هفتاد و سه فرقه که صاحبان صحاح و مسندها و مؤلفانِ در ملل و نحل، از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) نقل کرده‌اند که فرمود: «امت من بر ۷۳ گروه تقسیم می‌گردند که یک گروه آن در بهشت و ۷۲ فرقه در دوزخ قرار خواهند گرفت.»[1] و نیز ادعای صوفیه مبنی بر انحصار راه هدایت به ایشان، می‌خواهیم بدانیم کدام‌یک از فرقه‌های صوفیه بر حق است و صلاحیت هدایت معنوی امت اسلام را بر عهده دارد، یا اینکه تمامی فرقه‌های صوفی صرفاً ادعای هدایت مردم را دارند و این نوع فرقه‌ها فقط مدعی دروغینی بیش نیستند.
به عقیده شیعه در هر عصر و زمانی فقط یک انسان کامل که از دید شیعه همان امام معصوم است، بیشتر نمی‌تواند باشد. «دلیل بر آنکه در هر عصری امام یکی بیش نیست، آن است که امام باید افضل مردم باشد و افضل می‌تواند دو معنی داشته باشد، یا مقصود افضل از جمیع امّت است و یا آنکه منظور افضل از هر یک از افراد امّت و درهرحال افضل یکی بیش نیست، زیرا محال است که فردی افضل از جمیع امّت باشد یا افضل از هر یک از افراد امّت باشد و افضل از او نیز وجود داشته باشد. پس اگر چنین امری روا نباشد و این مطلب که امامت از آن افضل است درست باشد مطلب اثبات خواهد شد و امامت در هرزمانی از آن‌یکی خواهد بود.»[2]
از سوی دیگر صوفیه هم معتقدند که ایشان والیان طریقت هستند –درحالی‌که خود را منسوب به ائمه می‌دانند- و بیش از یک ولی در هر زمان نمی‌تواند رهبر طریقتی مردم باشد. برای نمونه متن اجازه‌نامه‌ای که صالح علیشاه برای کیوان قزوینی صادر کرده به‌صراحت راه را منحصر به خود و سلسله خود می‌پندارد و می‌نویسد: «... جز اتصال به فقیر، به صراط المستقیم طریقت، راهی نیست...»[3]
 ولی درعین‌حال می‌بینیم فرقه‌های صوفیه زیادی در حال فعالیت هستند و هرکدام نیز به‌صورت مستقل تحت امر قطب خود رهبری طریقتی پیروان خود را بر عهده‌دارند. برای نمونه صاحب کتاب طرائق الحقایق فقط سلسله را به چهارده سلسله تقسیم نموده و درباره آن‌ها نوشته است: «در ذکر سلاسل چهارده‌گانه معروفیه؛ و آنچه نوشته‌اند به دوازده یا به چهارده سلسله و رشته منشعب گشته. 1. سهروردیه 2. مولویه 3. نوربخشیه 4. صفویه 5. نعمت اللهیه 6. ذهبیه کبرویه 7. ذهبیه اغتشاشیه 8. بکتاشیه 9. رفاعیه 10. نقشبندیه 11. جمالیه 12. قونیویه 13. قادریه 14. پیر حاجات»[4] این تقسیم‌بندی فقط مربوط به سلسله معروفیه بود، با قطع‌نظر از سلسله‌های دیگر، در میان سلسله معروفیه به‌راستی کدام سلسله راه درست را می‌پیماید؟ آیا می‌توان تشخیص داد که کدام‌یک از سلسله‌های صوفیه ادعای درستی می‌کنند؟ ازاین‌رو سوالی که پیش می‌آید این است که باوجود تعدد فرقه‌های متعدد و رهبران مستقل، کدام فرقه صوفیه راه هدایت را می‌پیماید و کدام‌یک مغز دین محسوب می‌شوند؟ به‌راستی کدام قطب صوفیه می‌تواند مصداق انسان کامل باشد؟ اگر اقطاب صوفیه مصداق انسان کامل باشند، پس تکلیف عقاید شیعه که معتقد است امام زمان (عجل الله فرجه) مصداق انسان کامل است، چه می‌شود؟ آیا صوفیه امام زمان (عجل الله فرجه) را به‌عنوان انسان کامل قبول ندارند؟ یا اینکه ایشان معتقدند در هر عصر دو انسان کامل می‌تواند وجود داشته باشد؟ در صورت پذیرش چنین عقیده‌ای، در عقیده صوفیه آیا مقام قطب هم سنگ امام زمان (عجل الله فرجه) است؟
همه این موارد غیر از عقاید انحرافی است که صوفیه برای خود بیان کرده‌اند. علامه طباطبایی در رد ادعای صوفیه، جدا کردن طریقت و شریعت را توسط صوفیان عارف‌نما ناصحیح می‌داند و آن را از ریشه باطل دانسته و در این زمینه می‌گوید: «اگر دعوای آنان در تقسیم دین به شریعت و طریقت و حقیقت درست باشد یعنی آنچه آنان می‌گویند مغز و لب حقیقت بوده و ظواهر دینی به‌منزلهٔ پوسته و رویی آن باشد و نیز اگر اظهار و علنی کردن آن مغز و دور ریختن آن پوسته کار صحیحی بود؛ خوب بود آورندهٔ شرع، خود این کار را می‌کرد و مـانند این صـوفیـان به هـمهٔ مـردم اعـلام مـی‌نمود تا همه به پوسته اکتفا نکنند و از مغز محروم نشوند و اگر این کار صحیح نیست باید بدانند که بعد از حق چیزی جز ضلالت نمی‌تواند باشد.»[5]
بنابراین درمی‌یابیم که ادعای صوفیه مبنی بر مغز دین بودن و انحصار راه طریقت به ایشان گزافی بیش نیست، چراکه با معارف اسلامی در این زمینه مخالفت دارد.

پی‌نوشت:

[1]. سنن ابی داود ج ۳ ص ۱۹۸؛ مستدرک حاکم، ج ۱، ص ۱۲۸؛ در المنثور، سیوطی، ج ۲، ص ۲۸۴
[2]. پهلوان منصور، ترجمه کمال‌الدین، دارالحدیث، قم، 1380، ج 1، ص 194
[3]. هیات تحریریه کتاب‌نامه صالح، نامه‌های صالح، حقیقت، تهران، 1380، ص 17
[4]. شیرازی محمد معصوم (معصوم علیشاه)، طرائق الحقایق، مصحح محجوب محمدجعفر، سنایی، تهران، 1382، صص 306 و 307
[5]. طباطبایی محمدحسین، تفسیر المیزان، جلد ۵، قم، انتشارات موسسه نشر اسلامی، ص ۲۸۷

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.