دلسوز تر از پیامبر

  • 1395/09/02 - 14:09

تعیین جانشین یک امری معقول و بدیهی است و برای اثبات آن نیازی به آیات و روایات نیست. آن قدر این امر واضح و مبرهن است که حتی رئیس یک اداره و یک مجموعه کوچک برای خود معاون و جانشینی انتخاب می کند تا در ایام نبودش، کارها بر زمین نماند. لذا تعیین جانشین از جانب پیامبر که عاقل ترین انسان ها است یک امری حتمی خواهد بود.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تعیین جانشین، امری معقول و بدیهی است. آن‌قدر این امر واضح و مبرهن است که حتی رئیس یک اداره و یک مجموعه‌ی کوچک، برای خود معاون و جانشینی انتخاب می‌کند تا در ایام نبودش، کارها بر زمین نماند.
در مورد تعیین جانشین از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در بین مسلمانان اختلافاتی وجود دارد.
برخی قائلند از آن‌جایی كه جانشينى پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منصبى بسيار خطير است و شرايطى ويژه در حد عصمت را داراست، تنها بايد از طرف خداوند اعلام شده و به مردم ابلاغ گردد، و با توجه به موارد فراوان و موقعيت‌هاى بسيارى كه پيامبر اسلام جانشين بعد از خود را معرفى نمود، آن شخص كسى جز حضرت على (علیه السلام) نيست.
برخی دیگر از مسلمانان، منصب خلافت را، انتخابی می‌دانند و معتقدند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را به‌عنوان جانشین خود انتخاب نکرده است، بلكه امت اسلامى را در انتخاب رهبر و خليفه، مخیر و آزاد گذاشته است. البته اين انتخاب راه‌هاى مختلفى مى‌تواند داشته باشد، كه مهم‌ترين آن اجماع مسلمانان يا اجماع اهل حل و عقد مى‌باشد.
بحثی که قابل طرح است، این است که اواخر عمر برخی از خلفا مبحث مهمی که مطرح بود، تعیین جانشین بود، و روایات بسیاری نیز در این مورد وجود دارد. اما نکته مهمی که در روایات وجود دارد، دغدغه و نگرانی برخی افراد برای تعیین جانشین توسط خلفا است، که نکند امت اسلامی بی‌سرپرست بماند.
مسلم در کتاب صحيحش به نگرانی حفصه در مورد جانشین عمر اشاره کرده است؛ حفصه به عمر گوشزد می‌كند كه كسى را به‌عنوان جانشين خود معيّن كند، لذا به عبدالله بن عمر می‌گوید: «أعلمت أنّ أباك غير مستخلف؟ قلت : ما كان ليفعل؟ قالت: إنّه فاعل.[1] آیا می‌دانی که پدرت کسی را به‌عنوان جانشین انتخاب نکرده است...؟»
نگرانی عدم تعیین خلیفه توسط عمر بن خطاب، به دیگران نیز سرایت کرده بود. عایشه به عبدالله بن عمر پیامی را ارسال می‌کند که نشان از دغدغه او برای تعیین خلیفه است: «قالت عائشة: يا بُنيّ! أبلغ عمر سلامي، و قل له: لا تدع أمّة محمّد بلاراع، استخلف عليهم و لا تدعهم بعدك هملاً، فإنّي أخشى عليهم الفتنة.[2] امّت محمّد را بدون چوپان رها مكن و كسى را به‌عنوان جانشين تعيين نما، چون واهمه آن دارم كه آنان گرفتار فتنه گردند.»
این نگرانی به زمان خلافت عمر منحصر نشد، بلکه معاویه نیز ادعای نگرانی حال امت بعد از خودش را داشت. معاويه كه به قصد گرفتن بيعت براى يزيد وارد مدينه شد، در جمع صحابه و ضمن گفتگو با عبداللّه بن عمر گفت: « إنّي أرهب أن أدع أمّة محمّد بعدي كالضأن لاراعي لها.[3] من وحشت دارم كه امّت پيامبر را همانند گوسفند بدون چوپان رها سازم و بروم.»
ابن سعد در کتابش برای اثبات ضرورت تعیین خلیفه به کلام عبدالله بن عمر استناد کرده است و نقل کرده: «قال عبداللَّه بن عمر لأبيه: لو استخلفت؟ قال: من؟ قال: تجتهد فإنّك لست لهم بربّ، تجتهد، أرأيت لو أنّك بعثت إلى قيّم أرضك ألم تكن تحبّ أن يستخلف مكانه حتّى يرجع إلى الأرض؟ قال: بلى. قال: أرأيت لو بعثت إلى راعي غنمك ألم تكن تحبّ أن يستخلف رجلاً حتّى يرجع؟...[4] آیا جانشینی انتخاب نمی‌کنی؟ ... اگر چنان‌چه كسى را كه وكيل تو بر روى زمين‏هاى كشاورزى است، فراخوانى، آيا كسى را جايگزين آن خواهى كرد يا خير؟ گفت: آرى و پرسيد: اگر كسى را كه گوسفندان تو را چوپانى می‌کند فراخوانى، كسى را به جاى آن قرار خواهى داد يا خير؟ گفت: آری...»

با بیان این چند روایت، سؤال بنده از برادران اهل سنت این است که آيا اين بالاترين اهانت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نيست كه به اندازه عايشه و حفصه و معاويه، به فكر امّتش نباشد و آنان را بدون رهبر رها سازد؟ و آيا كسى نبود به رسول اكرم تذكر دهد كه كسى را به‌عنوان جانشين تعيين كند؟ چگونه می‌توان پدر یک امت، امتش را بدون سرپرست رها کرده باشد، آن هم پدری که برای خروجی کوتاه مدت از مدینه برای خود جانشینی تعیین می‌کرد.
سوال دیگر این‌که مراد از فتنه ای که عایشه از آن بیم داشت، چه بود؟ نکند بیم آن داشت که مردم به سمت حضرت علی (علیه السلام) بروند و وصایت و جانشینی به جایگاه اصلی خویش باز گردد؟

پی‌نوشت:

[1]. صحيح مسلم، مسلم قشیری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج5، ص5، رقم3406
مسند أحمد، احمد بن حنبل، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص47 
المصنّف، عبد الرزاق، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج،5 ص448
[2]. الإمامة و السياسة، ابن قتیبة دینوری، مکتبة الحیدریة: ج،1 ص42
[3]. ‏تاريخ طبری، طبری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج4 ص226
[4]. الطبقات الکبری، ابن‏ سعد، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج‏3، ص‏343
تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، دارالکتب العربیة، بیروت: ج44، ص435

نویسنده: محمد یاسر بیانی

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.