بیان مفری به نام "مستصوف" از سوی صوفیه

  • 1395/07/18 - 11:51
در میان الفاظی که هنگام بحث از تصوف به گوش می‌خورد "صوفی" ، "تصوف" و "مستصوف" است. این الفاظ دستمایه عده‌ای برای فرار از انحرافات تصوف شده است و در این میان هجویری صاحب کشف المحجوب از آنها سخن به میان آورده و بین واژه صوفی، متصوف و مستصوف فرق گذاشته است. ذکر مستصوف بعنوان صوفی کاذب و منحرف از سوی بزرگان صوفیه، فرهم آوردن راه نجات برای صوفیه بوده که هرگاه به ایشان درمورد انحرافاتشان گوشزد شود، بگویند این طایفه صوفی نیستند!

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در میان الفاظی که هنگام بحث از تصوف به گوش می‌خورد "صوفی" ، "تصوف" و "مستصوف" است. این الفاظ دستمایه عده‌ای برای فرار از انحرافات تصوف شده است و در این میان هجویری صاحب کشف المحجوب از آنها سخن به میان آورده و بین واژه صوفی، متصوف و مستصوف فرق گذاشته است.
صوفیه درباره معنی صوفی اینگونه می‌گویند: از ذوالنـون مصری پرسیدند، صوفیان چه‌ کس‌ باشند؟ گفت: «مردمانی‌اند که حق تعالی را بر همۀ چیزها بـگزینند و حـق تعالی ایشان را بر همه کس بگزیند.»[1]
ابو ابراهیم بخاری در شرح‌ التعرف‌ آورده‌ اسـت: «صوفی را از بـهر آن صوفی خوانند که روشن‌ بود‌ سرهای ایشان و پاک بـود اثـرهای ایشان. اسرار بواطن راست و آثار ظواهر را، یعنی ظاهر و باطن ایشان روشن است»[2]
و درباره معنی تصوف می‌گویند: «از تصوف آنکس تعریف تواند کرد که خود صوفی باشد، معنی این سخن آنست کـه تصوف امـری اسـت درونی، از مقولۀ احساسات شخصی، هرکس آن چیزی را تصوف می‌داند که‌ خـود‌ احـساس کرده است»[3]
از معروف کرخی پرسیدند، تصوف چیست؟ گفت «گرفتن حقایق و گفتن به دقایق و نومیدشدن از آنچه هست در دست خلایق.»[4]
به بیان دیگر متصوف طالبان رسیدن به مرتبه صوفیان هستند و جمع آن متصوفه هستند و مستصوف کسی را که ظاهرش را همچون صوفیان و طالبان تصوف می‌آراید اما در واقع از عقاید و اعمال آنها به دور است را می‌گویند.
در نهایت هجویری بین صوفی و متصوف و مستصوف فرق نهاده است. درواقع هجویری معتقد است مستصوف صوفی نما و صوفی کاذب است به همین دلیل او می‌گوید: «پس صوفی آن بود که از خود فانی بود و به حق باقی، از قبضۀ طبایع رسته و به حقیقت حقایق پیوسته و متصوّف آن که به مجاهدت این درجه را می‌طلبد و اندر طلب خود را بر معاملت ایشان درست همی کند(در صدد آن است که خود را به تصوف نزدیک کند) و مستصوّف آن که از برای مَنال و جاه و حظ دنیا خود را مانند ایشان کرده باشد و از این هر دو از هیچ معنی خبر ندارد؛ تا حدی که گفته‌اند: «المُستصوّف عندَ الصّوفیّةِ کَالذُّبابِ و عندَ غیرهِم کالذِّئابِ.» مستصوّف به نزدیک صوفی از حقیری چون مگس بود و آنچه این کند به نزدیک وی هوس بود و به نزدیک دیگران چون گرگ پرفساد که همه همتش دریدن و لختی مردار خوردن باشد.»[5]
پس با توجه به عبارات علی بن عثمان هجویری که از بزرگان تصوف است باید بین صوفی و صوفی نما فرق نهاد و هر کسی که ادعای صوفیگری می‌کند، واقعا صوفی نیست بلکه در ظاهر ادعا می‌کند و از حقیقت و واقعیت تصوف برخوردار نیست.
با توجه به تعاریفی که در کتب بزرگان صوفیه از ایشان آمده است، و عینیت و ظهور اجتماعی تصوف که در برخورد با این فرقه روبه رو هستیم، تعارضی آشکار ظاهر می‌گردد و آن تعارض انحرافات فرقه‌های مختلف صوفیه است که در هر  فرقه به فراخور از انحرافات خاصی خود برخوردار است. با رجوع به تعاریفی که از صوفیه شده است می‌بینیم که این تعاریف آمال و آرزوهای بلندی برای تصوف متصور است که در عرصه اجتماعی از آن تعاریف و صفاتی که برای صوفیه شمرده شده، خبری نیست. از این رو  برای تشرحی تعارض مذکور توجه شما را به نکته‌ای جلب می‌کنیم و آن اینکه باید بدانیم که تصوف دو مقام دارد. اول "مقام تعریف"، دوم "مقام تحقق".
مقام اول: "تصوف در مقام تعریف" آن بود که در کتابهای اشان به وفور از آن سخن گفته‌اند که تعارف بسیار ارزشمندی بود. تصوف در مقام تعریف اعراض از خلق و به خدا پیوستن و به احکام شریعت عمل کردن، تخلق به اخلاق الهی جستن و مسیر تکامل را طی کردن است. یا به تعبیر عطار در الهی نامه: «تصوف چیست؟ در صبر آرمیدن، طمع از جمله عالم بریدن، که امری بسیار زیبا و ارزشمند است و انسانی که بتواند به این مقامات برسد، به کمالات بالایی دست یافته است، اما این یک مقام تصوف است که از آن به "تصوف در مقام تعریف" تعبیر می‌شود.
مقام دوم: "تصوف در مقام تحقق" است؛ یعنی آنچه بعنوان فرقه‌های صوفیه در جوامع اسلامی تحقق پیدا کرده‌اند، و بعنوان یک جریان اجتماعی درآمده‌اند، که این مقوله دیگری است. سخن ما و لب لباب ادعای ما این است که تصوف در مقام تحقق غیر از تصوف در مقام تعریف است. فرقه‌های صوفیه در طول تاریخ در بستر تاریخ نتوانسته‌اند به آنچه در مقام تعریف از تصوف گفته‌اند، پایبند باشند و از آن فاصله گرفته‌اند.
بیشتر فرقه‌های صوفیه آنقدر در رذایل اخلاقی غرق شده‌اند که تشریح بعضی از صحنه‌ها و اخلاق‌های ایشان از اخلاق اسلامی به دور است. کسانی که خود را صوفی می‌نامند، اما نه تنها در صبر نیارمیده‌اند، بلکه طمع از جمله عالم هم نبریده‌اند و غرق در عالم دنیا و شهوت دنیا شده‌اند و در عین حال خود را صوفی می‌نامند و نام فرقه‌ای از فرقه‌های صوفیه بر خود می‌نهند. اما باید به جناب علی بن عثمان هجویری گفت آنچه که در میان صوفیه خصوصا دو صده اخیر پدید آمده است، مستصوف است نه صوفی. و به هیچ عنوان بر تعریفی که شما از صوفی گفته‌اید، مطابقت ندارند. برای نمونه به سلسله گلشنیه اشاره می‌شود. ابراهیم روشنی دیاربکری (940 ه. ق) موسس و قطب طریقه گلشنیه است. وی خلیفه دده عمر روشنی (892 ه. ق) موسس شاخه روشنیه است. گلشنی به روش ملامتیان و در برخی عقاید مغایر با شرع عمل می‌کرد، به همین دلیل از سوی شیخ محمد پسر چیوی‌زاده، از مخالفان صوفیه، به کفر و زندقه متهم شد و شیخ محمد افرار را از پیروی وی منع می‌کرد و به قتل آنها نظر می‌داد. درمورد وی اینچنین آمده است: «از آنجایی که در مذهب آن حضرت وسعت و در مشرب او اباحت بود به چیزی که از دایره شریعت و طریق طریقت بود، رضا و رخصت می‌داد. در آستان او چون بارگاه حق، صالح و طالح و عابد و عاصی جواب رد نمی‌شنیدند از این سبب در خانقاه او ملحد و مباحی بیش از طوایف دیگر دیده می‌شد.»[6] در اشعار زیر که به روشنی منسوب است به اباحت و تعطیل فرایض اذعان شده است:
«ما قومی جداگانه‌ایم/ بی نماز و زکات و روزه‌ایم/ پیاله را از دست فرو نمی‌گذاریم/ اوقات خود را به شرب خمر می‌گذرانیم/ درشراب خواری افراط می‌کنیم و مدام می‌خوریم/ درحالی که مافات را قضا می‌کنیم/ به شرب شربت سکر را ترک کرده/ عشق و مناجات را سر می‌کشیم/ ما آن عاشقان خراباتی هستیم/ که اضافات را از میان برداشته‌ایم.»[7]
اما تصوفی که در مقام تحقق است جریانی است که همراه است با خانقاه سازی و در برخی فرقه‌ها همراه است با مصرف مواد مخدر و در برخی دیگر شرب خمر و رفتارهای نامشروع و برخی دیگر همراه با رقص و سماع و مناسک غیر شرعی هست را نمی‌توان با هیچ یک از تعارفی که بزرگان تصوف گفته‌اند، منطبق و سازگار دانست.
فرقه‌های صوفیه‌ای که اباحی‌گرند، حلولی‌اند و اتحادیه هستند، و لذا جالب است که وقتی علی بن عثمان هجویری برخی فرقه‌های صوفیه را نام می‌برد، می‌گوید که برخی از ایشان حلولی‌اند و قائل به حلول خداوند در قطب هستند یا قائل به اتحاد یا تناسخ هستند و این نوع انحرافات را دارند که باید اینها را مورد توجه قرار داد.  
هجویری با پیش کشیدن تعریف صوفی، تصوف و مستصوف، قصد دارد که صوفیانی که دچار انحراف هستند را مستصوف بنامد و حال آنکه صوفیه را به حلولی و اتحادی و اباحی‌گر تقسیم می‌کند که تمام نحله‌هایی که او ذکر کرده دارای انحرافاتی هستند که در جای خود باید به آنها اشاره شود.
انتقاد ما درباره صوفیه در مقام تحقق است و این انتقاد نسبت به صوفیانی است که دارای انحرافات عقیدتی بوده‌اند و تعالیم اسلامی را به نفع خود تاویل و تفسیر می‌کنند. و باید توجه داشت که هر چند آغار تصوف با انحراف بوده است، ولی در طول تاریخ کسانی پیدا شده‌اند که سعی کردند که انحرافات صوفیه را تغییر داده و اصلاح نمایند که در برخی موارد موفق شده و در برخی دیگر از موارد موفق نشده‌اند.
با این حال به نظر می‌رسد ذکر مستصوف بعنوان صوفی کاذب و منحرف از سوی بزرگان صوفیه، فرهم آوردن راه نجات و سوپاپ اطمینانی برای صوفیه بوده که هرگاه به ایشان درمورد انحرافاتشان گوشزد شود، بگویند این طایفه صوفی نیستند بلکه مستصوف هستند که از تصوف خبری ندارند بلکه فقط دوست دارند در زمره متصوفه باشند و صوفیه از این اتهامات بری است.

پی‌نوشت:

[1]. عطار محمد بن ابراهیم، تذکرة الآولیاء، وانک، تهران،  1388، ص 157
[2]. مستعملی بخاری ابراهیم، شرح التـعرف لمذهب التصوف، روشن محمد، اساطیر، تهران، 1363، ص 141
[3]. کربن هانری، تاریخ فـلسفه ‌ ‌اسـلامی، مبشری اسد‌ اللّه، تهران، 1352، ص 197
[4]. عطار محمد بن ابراهیم، تذکرة الآولیاء، وانک، تهران،  1388،‌ ص 327
[5]. هجویری علی بن عثمان، کشف المحجوب، تصحیح محمود عابدی، سروش، تهران، 1386، ص 24
[6]. سیدین علی، پشمینه پوشان فرهنگ سلسله های صوفیه، نشر نی، تهران، 1389، ص 288؛ به نقل از مولویه بعد از مولانا، صص 391-393
[7]. همان ؛به نقل از مولویه بعد از مولانا، ص 391.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.