پائولو کوئلیو و افسارگسیختگی روابط جنسی

  • 1395/05/30 - 11:41
سابقه‌ی استفاده فراوان و افراطی از انواع مواد مخدر، مواد توهم‌زا، مشروبات الکلی که هنوز هم ادامه دارد و افکار مارکسیستی، نقاط تاریک زندگی کوئلیو محسوب می‌شود و هرگز زدوده نخواهد شد؛ افکار و اندیشه‌های کوئلیو مخلوطی است از عرفان ساحری کاستاندا، عرفان مسیحیت و افکار مارکسیستی که امروز هیچ‌گونه وجاهتی ندارد...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سابقه‌ی استفاده فراوان و افراطی از انواع مواد مخدر، مواد توهم‌زا، مشروبات الکلی که هنوز هم ادامه دارد و افکار مارکسیستی، نقاط تاریک زندگی کوئلیو محسوب می‌شود و هرگز زدوده نخواهد شد.
افکار و اندیشه‌های کوئلیو مخلوطی است از عرفان ساحری کاستاندا، عرفان مسیحیت و افکار مارکسیستی که امروز هیچ‌گونه وجاهتی ندارد و یک مکتب شکست خورده و فروپاشیده شده است.
مهم‌ترین مسئله‌ای که از سوی کوئلیو مطرح می‌شود، زبان داستان و رمان است. مناسب است در اینجا نگاهی قرآنی داشته باشیم. مسئله‌ی قصه در قرآن به‌صورت کاملاً جدی و مهم مطرح است. اگر به قرآن که مهم‌ترین سند و منبع تفکر اسلامی است مراجعه کنیم، در آن آیات عقلی و استدلالی زیادی خواهیم یافت، اما حجم آنان که نشانگر میزان اهتمام قرآن است، به نسبت چندان زیاد نیست. قرآن شیوه‌ای مهم‌تر مطرح کرده است و آن، شیوه‌ی تمثیل و قصه‌گویی است. قرآن به ما می‌گوید مسائل اعتقادی را می‌توان محسوس نمود و در قالب مقوله‌های هنری به مخاطبین عرضه داشت و این دقیقاً همان کاری است که امروزه بیگانه‌ها در طیفی گسترده ارائه می‌دهند. یکی از آن‌ها ارائه مفاهیم و مضامین دینی یا عرفانی به‌صورت رمان و قصه است. شکل دیگر آن ساختن فیلم‌های متعدد بر اساس رمان‌های دینی و عرفانی است.
ایراد بعدی مربوط به مسئله‌ی مهم نیمه مؤنث و نیمه مذکر است. کوئلیو معتقد است زنان و مردان نیمه‌ی گمشده‌ی یکدیگر هستند و در زندگی هر نیمه به دنبال یافتن نیمه‌ی گمشده‌ی خود می‌باشد. کوئلیو سعی دارد با استناد به گفته‌ی بزرگان یونان نظیر افلاطون به مسئله نیمه‌ی گمشده اساس علمی بخشد، حتی آن را مبنای تکوینی بدهد؛ انسان در آغاز دو جنس چسبیده به هم بود و سپس بر اثر یک حادثه به دو جنس مخالف و جدا تقسیم شد. این تکثیر باید به وحدت و اتحاد باز گردد.
از سوی دیگر کوئلیو اعتقاد دارد که خداوند هم دارای پاره‌ی مادینه است و جنس زن از این بُعد خدا نشئت گرفته است، تمام این گفته‌ها تأسیس بنیاد وجود شناختی برای مسئله‌ی ایزد بانوی افلاطونی است. بر این اساس انسان‌ها تنها یک وظیفه و رسالت در دنیا دارند و آن اینکه تلاش دائمی داشته باشند تا نیمه گمشده‌ی خویش را پیدا کنند، او را در آغوش گیرند و از این طریق به رنج بی‌پایان خود پایان بخشند و آرام گیرند، منشأ زایش عشق اینجاست و از این نقطه‌ی اتصال، عشق می‌روید لذا عشق معنای جنسی یافته زمینی می‌شود.
ازنظر کوئلیو باید کم‌کم مردم آگاه شوند که خداوند چهره‌ی مادینه‌ای داشته و دارد که در مریم باکره تجلی یافته است ولی ارباب کلیسا آن را آشکار نکرده‌اند، علی‌رغم آنچه بر برناردت، ترزا و بسیاری قدیس‌ها و قدیسه‌های دیگر رخ داده ولی وظیفه‌ی آنکه می‌فهمد، اشاعه‌ی تثلیثی است که روح‌القدس، مادر و پسر را دربر دارد: «ما چهره‌ی مادینه‌ی خدا را می‌شناسیم. ما زن‌ها که مهین‌مام را می‌فهمیم و دوستش‌ داریم.[1] راهی که منجر به شناخت بانویمان به‌عنوان تجلی چهره‌ی مادینه خدا می‌شود. هرچه باشد، پیش‌تر پذیرفته‌ایم که عیسی تجلی نرینه‌ی اوست. منظورت چیست؟ چقدر طول می‌کشد تا تثلیث مقدسی را بپذیریم که در آن یک زن وجود دارد؟ تثلیث مقدس روح‌القدس، مادر و پسر».[2]
باید چهره‌ی مادینه‌ی خدا را پذیرفت و تسلیم آن شد. راهی جز تسلیم در برابر عشق‌های زمینی نیست. تنها یک تسلیم لازم است. انسان هر مقدار آسمانی باشد باید مقابل عشق زمینی زانو زند و آن را پذیرا باشد. پس از بازگشت مردم به‌سوی زن، زن نیز بالاخره عشق او را می‌پذیرد. مردی ابتدا سفری الهی داشته اینک می‌خواهد زندگی کند و زنی که توسط مرد، سفری آسمانی پیدا می‌کند و حالا می‌پذیرد در کنار او زندگی نماید. کوئلیو سرانجام باورمندی و پایبندی به چهره‌ی مادینه‌ی خدا را چنین اظهار می‌کند: «خدا زن هم هست».[3]
کوئلیو مطالبی را از زبان افلاطون در مورد اولین انسان می‌گوید، انسان نخستین در واقع دو جنس به هم چسبیده (زن و مرد) بود که یک صورت و دو جداره داشت، خدایان یونانی بدان حسادت بردند و تصمیم گرفتند به خاطر قدرت زیادی که این موجود دارد او را دو نیمه کنند. آن‌ها با صاعقه این کار را انجام دادند و از آن به بعد انسان‌ها دائماً به دنبال نیمه‌ی خود هستند و هر زنی نیز همین‌گونه.[4]
کوئلیو معتقد است که پیدا کردن شخصیت مؤنث خودمان باعث پیدایش حالت مراقبه و کشف در انسان می‌شود. کوئلیو بدون هیچ مدرکی از دین خود را فراتر رفته و به سراغ همه ادیان می‌رود و با لحنی شکوه‌انگیز مطرح می‌کند که: «ادیان، چهره‌ی مؤنث خداوند را که جز رحمت و عشق به زندگی، انسان‌ها و چیزها نیست، پنهان می‌کنند. من این را نمی‌پسندم»[5]
خلسه‌ی عرفانی و نیروی جنسی مسئله‌ای است که کوئلیو مطرح کرده است. از نظر کوئلیو آزادی جنسی گناه نیست. از نظر او حتی حرمتی که از طرف خدایان برای سکسِ محدود اعلام شده است دروغین است و چیزی جز ساخته قبایل پیشین نیست؛ علت اصلی آن هم کمبود غذا است.
عده‌ای که با کمبود غذا مواجه بوده‌اند محدودیت جنسی را مطرح کردند تا این مسئله بحران نشود. اگر بتوان مسئله‌ی غذا را حل کرد چنان که امروز حل شده است، دیگر محدودیت سکسی معنا ندارد.[6]
در بیشتر داستان‌های کوئلیو توصیف‌های زننده‌ای از روابط آزاد جنسی در مورد شخصیت‌ها و قهرمان‌های داستان بیان شده است؛ توصیف صحنه‌های مستهجن از روابط جنسی نامشروع، توصیف صحنه‌های رقص و دعوت به آن و جمله‌های تحریک‌کننده. بیشتر شخصیت‌ها و قهرمان‌های رمان‌های کوئلیو دچار انحرافات جنسی هستند، البته این انحرافات به‌گونه‌ای ترسیم شده است که گویا هیچ‌گونه زشتی ندارد و هر فردی ممکن است به آن دچار شود.[7]

پی‌نوشت:

[1]. پائولو کوئلیو، کنار رود نشستم و گریستم، تهران نشر کاروان، ۱۳۸۳، ص ۳۴_ ۳۳.
[2] . همان، ص ۱۶۲.
[3] . همان، ص ۱۲۸.
[4] . کتاب مقدس، بی‌تا، بی‌جا، ص ۱۱۴۵.
[5] . پائولو کوئلیو، زندگی من، تهران: نشر کاروان، ۱۳۸۹، ص ۷۶.
[6] . پائولو کوئلیو، زهیر، تهران: نشر کاروان، ۱۳۹۰، ص ۱۷۰_ ۱۶۹.
[7] . محمد‌تقی فعالی، آفتاب و سایه‌ها، تهران: نشر عابد، ۱۳۹۰، ص ۳۱۸.

جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: محمد‌تقی فعالی، آفتاب و سایه‌ها...

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.