نقش خلفای اموی و عباسی در تشکیل تصوف

  • 1395/01/30 - 11:34
به عقیده برخی یکی از عوامل رواج زندگی زاهدانه در قرون اول هجری، موضع‌گیری تعرّض آمیز گروهی از مؤمنان بر روش دربارها و وابستگان خلفای اموی و عباسی بود. البته این جریان از زمان خلیفه سوم آغاز گردید ولی با در دست گرفتن عنان این حرکت توسط خلفای اموی و عباسی، اساس این حرکت تحت‌الشعاع سیاست‌های ایشان قرار گرفت و از راه خود منحرف شد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ به عقیده برخی یکی از عوامل رواج زندگی زاهدانه در قرون اول هجری، موضع‌گیری تعرّض آمیز گروهی از مؤمنان بر روش دربارها و وابستگان خلفای اموی و عباسی بود. [1] البته این جریان از زمان خلیفه سوم آغاز گردید که روش او و اطرافیانش مورد اعتراض جمعی از مؤمنان واقع شد و این روش یعنی اعتراض بر تجمل و دنیاپرستی و درنتیجه گرایش به زهد و کناره‌گیری در زمان امویان و عبّاسیان نمونه‌های زیادی دارد. درواقع تجمّل و دنیاپرستی دربارها و وابستگان آن‌ها، عده‌ای را به‌عنوان عکس‌العمل اعتراض‌آمیز در مقابل آنان، به تحقیر و ترک دنیا واداشته و یکی از عوامل پیدایش زهد اغراق‌آمیز گردید.
عده‌ای دیگر پیدایش تصوف را معلول حوادث سیاسی دوران اسلامی و در حمایت از اهل بیت (علیهم السلام) می‌دانند که با تزویر امویان و عباسیان به نقطه‌ای مقابل اهل بیت (علیهم السلام) مبدل گردید و خود معضلی برای دین اسلام گردید.
یکی از راه‌های بنی‌امیه برای دست یافتن به حاکمیت کامل، استخدام مردمانی بود که از عصر رسالت به خوش‌نامی و وفاداری زبان زد خاص و عام بودند که در این راه، به دوره امام حسن مجتبی (علیه السلام) تااندازه‌ای موفق بودند و با اجیر کردن منافقانی که ظاهراً مسلمان نشان داده می‌شدند به‌قدرت دست یافتند. امثال حسن بصری که محققان با بررسی دقیق نتیجه گرفته‌اند: «اگر زبان حسن بصری و شمشیر حلاج نبود، دولت مروانیان از گهواره به گور می‌رفت.»[2] زیرا حسن بصری در وجوب اطاعت از شاهان بنی‌امیه فتوا داده و درباره آنها می‌گفت: «دین جز با آنان پا نمی‌گیرد هرچند ظلم و جور کنند، به خدا اصلاحاتی که خداوند به‌دست آنان (بنی‌امیه) انجام می‌دهد بیش از فسادهایشان است.»[3]
بنی‌امیه در کنار این اقدامات که با تمام جزئیاتش در تاریخ به ثبت رسده اقدام به کاری بسیار خطرناک نمود. اسلام را که در سقیفه دو پاره شده بود، پاره‌پاره کردند و این عمل نخست با حسن بصری آغاز شد. با بررسی تاریخی دست می‌یابیم افرادی مانند حسن بصری چه فتنه‌هایی با اظهارنظرهایی خود برپا نکرده‌اند. که مهم‌ترین آنها تأسیس فرقه‌هایی همچون تصوف در مقابل امامان می‌باشد که پدیده ولایت بدون امامت را در دوران امامت و تعمیم دادن ولایت و همگانی کردن امامت در دوره‌های بعد را دنبال کرده است.
ابوطالب مکی و عبداللطیف الطیباوی [4] بر این عقیده‌اند که حسن بصری در عهد بنی‌امیه مذهب تصوف را تأسیس کرد تا بتواند به‌وسیله تصوف هرجایی سیاست ضد امامت و ولایت را آن‌هم با دلباختگان به عرفان آل علی (علیهم السلام) حفظ کنند.
حرکت زاهدان صوف‌پوش که از آن تعبیر به نهضت تصوف [5] یا نهضت‌های صوفیه [6] کرده‌اند و مصمم بودند با یادآوری مسلمانی در کسب و سیاق زندگی «از نیروی خلافت بکاهند و سرانجام خلفا را براندازند.»[7] چنان به کژ راهه کشانده شد که خویش را هم فراموش کرد، به‌طور ناخواسته در خدمت مقاصد شوم ضد علوی درآمده، به‌جای بیدار کردن فرد و جامعه، گوشه‌ای برده شده و به خدمت تفکر فرقه ساز معروف حسن بصری درآمد.

پی‌نوشت:
[1]. گولدتسیهر، زهد و تصوّف در اسلام، ترجمه‌ی محمد علی خلیلی، ص 29 و 34؛ همان، ص 36 و 37 و ارزش میراث صوفیّه، ص 55 و 56
[2]. رهبری در اسلام، ص 148؛ به نقل از حکومت در اسلام، ص 30؛ واحدی تقی (صالح علیشاه)، در کوی صوفیان، تهران، راه نیکان، 1382، ص 57
[3]. سبحانی جعفر، المذاهب الاسلامیه، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1388،  ص 89
[4]. نقش امویان در اسلام، ج 1، ص 127
[5]. ن.ک به: اقبال لاهوری محمد، سیر فلسفه در ایران، مترجم آریان پور، امیرکبیر، چاپ ششم، 1387
[6]. زرین کوب عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران، امیرکبیر، 1390، ص ۴۹
[7]. حقیقت عبدالرفیع، مکتب‌های عرفانی در دوران اسلامی، کومش، 1383، ص ۴۱

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.