چه عواملی را می‌توان در شكست ايرانيان مؤثر و دخيل دانست؟

  • 1395/01/12 - 14:37
براي بررسي علل شكست يك دولت از نيروي بيگانه بايد وضعيت سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي آن دولت را مورد ارزيابي قرار داد، از اين جهت بايد در مورد ايران در دوره­ی ساساني هم، چنين پژوهشي را انجام داد؛ ايران در عصر ساساني از يك نژاد، زبان و دين برخورار بود؛ اما پس از حدود چهار قرن كه از بنياد آن دولت مي گذشت، ضعف و سستي در درون آن پديدار گرديده بود...

پرسش: با توجه به اينكه ايرانيان داراي تمدن بزرگ و قدرت نظامي بودند چرا نتوانستند در مقابل حملات مسلمانان مقاومت نمايند؟ چه عواملي را مي توان در شكست ايرانيان مؤثر و دخيل دانست؟

پاسخ:

براي بررسي علل شكست يك دولت از نيروي بيگانه بايد وضعيت سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي آن دولت را مورد ارزيابي قرار داد، از اين جهت بايد در مورد ايران در دوره­ی ساساني هم، چنين پژوهشي را انجام داد؛ ايران در عصر ساساني از يك نژاد، زبان و دين برخورار بود؛ اما پس از حدود چهار قرن كه از بنياد آن دولت مي گذشت، ضعف و سستي در درون آن پديدار گرديده بود، به خصوص در اواخر اين دوره ايران در جنگ با روم شكست خورده بود و از سوي ديگر روابط دولت با ملت هم خوب نبود و مردم از سياست­هاي دولت حاكم رضايت نداشتند. زماني كه يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساساني به سلطنت رسيد، اختلافات داخلي شدت گرفته و اوضاع ايران به كلي دگرگون شده بود.[1]
با اين حال در مورد شكست ايران در آن روز كه از نظر نظامي بسيار نيرومندتر از اعرابي بود كه از فنون جنگي اطلاع كامل نداشتند، برخي بر اين باورند كه علت پيروزي مسلمانان شور ايمان و اطمينان كامل به پيروزي و بالاخره ايمان و اعتقاد محكم نسبت به خدا، رسالت و روز جزا بوده است. استاد مطهري در يك جمع بندي مي گويد: «همة اين علل و تحليلها درست؛ اما حقيقت امر اين است كه مهم ترين عامل شكست حكومت ساساني، ‌ناراضي بودن مردم از وضع دولت و آيين و رسوم اجحاف آميز آن زمان بوده است.»[2] اين نارضايتي مردم ايران نسبت به حكومت و دستگاه ديني زرتشتيان كه تبعيض فوق العادي بين اقشار مردم و نجباء قائل بودند، سبب شد كه سربازان ايراني در جنگ با اعراب، با ميل و رغبت نجنگند و حتي در بسياري از موارد به آنها كمك كنند. برخي توده­هاي مردم ايران آسايش خود را در پيروي از مسلمانان عرب مي­دانستند و لذا زماني كه اسلام وارد جامعه ايراني شد، مردم ايران كه در آن دين آرمانهاي خودشان را كه قرن ها به بهاي اشك و خون خريدار و جوياي آن بودند، پيدا كردند. و بدين جهت در دل هايشان با هلهله و شادي از ورود اعراب استقبال مي نمودند.[3]
هم چنين در اين دوره و ايام زمينه هاي فكري از هر جهت براي پذيرفتن ديني تازه در ايران آماده بود و حكومت هم دچار هرج و مرج سياسي و نفوذ فوق العادة نجباء و روحانيون و فقدان شاه مقتدر و توانايي بود و سربازان هم به دليل جنگهاي سي ساله خسروپرويز با روم فرسوده و ضعيف شده بودند و مردم نيز به خاطر دادن ماليات و عوارض سنگين دچار فقر و پريشاني شده بودند و ظلم و ستم بر جامعه سايه افكنده بود از اين رو اعراب وقتي با ايران وارد جنگ شدند، چون مردماني تازه نفس بوده و به سختيها و مشقت­هاي صحراگردي عادت داشتند و داراي اصول و عقايدي مستحكم بودند و از طرفي در اين جنگ صاحب غنائم و ذخائر بي شماري نيز مي شدند، توانستند پس از چند جنگ براي هميشه سلسله ساسانيان را در ايران برچيده و حاكميّت را در ايران بدست گيرند.[4]

معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1. ايران در دوره ساساني،،نویسنده:  تاليف كريستين سن.

پي نوشت ها:
[1] . حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسي اسلام، ترجمة ابوالقاسم پاينده، تهران، نشر انتشارات جاويدان، چاپ چهارم، 1360، ص 244.
[2] . مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران، ‌قم، انتشارات اسلامي ، چاپ دوم، ‌1362، ‌ص 78.
[3] . صاحب الزماني، ديباچه اي بر رهبري، تهران، چاپ اول، ص 255.
[4] . پيرنيا، حسن، تاريخ ايران از آغاز تا انقراض ساسانيان، تهران، نشر كتابخانه خيام، 1311ش، ص230.

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.