خاستگاه عرفان اسلامی و رابطه عرفان و فلسفه از نظر استاد حسین انصاریان

  • 1394/12/28 - 22:34
از سوالات مهمی که پیرامون آن اقوال زیادی وجود دارد، مساله خاستگاه عرفان است و سوال دیگر رابطه عرفان و فلسفه است. این دو سوال از سوالات مهمی است که در زمینه عرفان و فلسفه وجود دارد. از این روست که افراد زیادی در این زمینه اظهار نظر کرده‌اند. در این نوشتار نظر استاد حسین انصاریان را در این رابطه از نظر می‌گذرانیم.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از سوالات مهمی که پیرامون آن اقوال زیادی وجود دارد، مساله خاستگاه عرفان است و سوال دیگر رابطه عرفان و فلسفه است. این دو سوال از سوالات مهمی است که در زمینه عرفان و فلسفه وجود دارد. از این روست که افراد زیادی در این زمینه اظهار نظر کرده‌اند. در این نوشتار نظر استاد حسین انصاریان را در این رابطه از نظر می‌گذرانیم.
متن حاضر قسمتی از مصاحبه‌ نشریه معارف با استاد حجت الاسلام و المسلمین انصاریان پیرامون عرفان مصطلح و تصوف است.
سوال: همان‌گونه که مستحضرید در مورد خاستگاه «عرفان اسلامی» نظریه‌های متعددی وجود دارد؛ نظر شما در این‌باره چیست؟ نسبت عرفان با دین را چه می‌دانید؟
استاد انصاریان: ابتدا باید به این حقیقت توجه کرد که اگر منظور از عرفان، محصول فکری و نظری اندیشمندان و اهل حال جوامع گوناگون و ملت‌ها و آیین‌های مختلف است، تقریباً همه آنان با اختلاف آیین‌هایشان بر اصول و بخش عمده‌ای از فروع آن اجماع دارند و به صورت دانشی نظری که در حدی هم قابل عمل است درآمده و تحت عنوان عرفان ارائه شده، که بخشی مبتنی بر فطرت انسان‌هاست و این منبع در همه ابنای بشر مشترک است و البته بخشی تحت تأثیر فرهنگ‌های جوامع و یا حالات روحی و روانی اشخاص می‌باشد و بنابراین ارتباطی به اصل دین ندارد، ‌و دین از امضای کامل آن امتناع دارد. اما اگر مقصود از عرفان، عشق سوزانی است که از معرفت به اوصاف و کمالات و زیبایی بی‌نهایت حضرت رب‌العزه، از طریق قرآن و معارف اهل‌بیت(علیهم السلام) به ویژه دعاهایی چون کمیل، عرفه سیدالشهدا(علیهم السلام) و ابوحمزه ثمالی در قلب ظهور می‌کند و موتوری برای حرکت انسان به سوی لقاءالله و رضوان الهی است و عامل عمل به خواسته‌های حق و رنگ گرفتن از اخلاق الهی است، باید گفت چنین عرفانی به منزله روح دین و صفای آیین و مایه و پایه دینداری می‌باشد.
سوال: یکی‌ از پرسش‌های جدی و دل‌مشغولی‌های اندیشمندان بزرگ اسلامی، رابطه «عرفان و فلسفه» یا راه «دل و عقل» است؛ نظر شما در این باره چیست؟ برای وصول انسان به حقیقت، کدام راه کفایت می‌کند؟
استاد انصاریان:‌ فلسفه در اصل دانشی بشری است که بر پایه استدلال برای اثبات حقایق طبیعی و نظری بنا شده است؛ که البته بسیاری از امور مربوط به بخش طبیعی آن با پدید آمدن علوم جدید و ابزار نو،‌ از میان رفته و باطل شده است. بخش علمی و معارفی فلسفه که در پرورش ذهن و اندیشه و در حد پخته شدن عقل باقی مانده، به نظر می‌رسد رابطه‌ای با عرفان خالص دینی ندارد؛ اما بسیاری از فلاسفه کوشیده‌اند فلسفه را با عرفان بشری آشتی داده و مکتبی فلسفی ـ عرفانی از آن بسازند و اصرار بر این دارند که آن راهی که فلسفه برای اثبات موضوعی به کمک استدلال طی می‌کند، همان راه را دل در صورتی که از همه رذائل اخلاقی و شائبه‌ها پاک باشد، طی می‌کند. فلسفه از طریق دلیل، دل از طریق کشف و شهود، عمل می‌کند؛ ولی جای این پرسش هست که آیا دلی غیر از دل انبیا و امامان معصوم(علیهم السلام) به عرصه کشف و شهود راه دارد یا نه؟ اگر دارد دل چه طایفه‌ای؟ و نمونه آن دلِ والا و پاک از هر عیب و نقص، دل کیست؟ با توجه به این‌که شاهد روشنی بر اثبات کشف و شهودِ اهل دل، از طریق آیات قرآنی و روایات اهل‌بیت(علیهم السلام) در منظر ما وجود ندارد، ادعاهایی که در این زمینه در «فتوحات» محی‌الدین عربی و شرح «گلشن راز» شبستری و «صالحیه» ملاعلی گنابادی و امثال این کتب می‌بینیم را نمی‌توانیم بپذیریم. بنابر این عرفان اصطلاحی نه عرفان ناب قرآن و اهل‌بیت(علیهم السلام)، رابطه‌ای قوی و مستحکم با فلسفه ندارد؛ و به نظر می‌رسد آشتی بین این دو رشته، به زور و به دور از انصاف صورت گرفته است و آشتی عقلی و علمی به نظر نمی‌رسد. [1]
پی‌نوشت:
[1].وبگاه استاد انصاریان

 

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.