حقیقتِ «شریعت، طریقت، حقیقت»

  • 1394/06/18 - 12:43
از آنجا که صوفیه را می‌توان جزو فرقه‌های باطنی محسوب کرد، ایشان در کلیات معتقد به سه مرحله سیر و سلوک هستند، هر چند اعتقاد ایشان به مراحل سیر و سلوک دلیل بر انجام تمامی مراحل، حین سلوک نیست و این اعتقاد موجب نمی‌شود که باور داشته باشیم پیروان این فرقه برای رسیدن به غایت خود این مراحل را از ابتدا آغاز کرده و تا انتها پیش می‌روند؛ اما اجمالا دانسته شود که صوفیه به «شريعت، طريقت، حقيقت» معتقدند و نیز به اين مسئله...

پایگاه جامع، فرق، ادیان و مذاهب_ از آنجا که صوفیه را می‌توان جزو فرقه‌های باطنی محسوب کرد، ایشان در کلیات معتقد به سه مرحله سیر و سلوک هستند، هر چند اعتقاد ایشان به مراحل سیر و سلوک دلیل بر انجام تمامی مراحل، حین سلوک نیست و این اعتقاد موجب نمی‌شود که باور داشته باشیم پیروان این فرقه برای رسیدن به غایت خود این مراحل را از ابتدا آغاز کرده و تا انتها پیش می‌روند؛ اما اجمالا دانسته شود که صوفیه به «شريعت، طريقت، حقيقت» معتقدند و نیز معتقدند مرام و مسلک ایشان مشعر به مرحله حقیقت است و باطن و لب دین را مسلک و مرام ایشان بیان می‌کند.
این سه مرحله و این سه اصطلاح نه‌تنها در کلیت دین قابل تطبیق و جریان است، بلکه در تک‌تک آموزه‌های دینی هم قابلیت تطبیق دارد، از این رو سیدحیدرآملی در این باره سخن معروفی را درباره نماز نقل می‌کند که در آن گفته می‌شود: «الصلوة خدمةٌ و قربةٌ و وصلةٌ» نماز خدمت و قربت و وصول است. خدمت در صلوة همان بخش شريعتي نماز است، قربت و تقريب به خدا که باطن نماز است، طريقت آن محسوب مي‌شود و وصول به حق، روح نماز و حقيقت آن می‌باشد.»[1]
از منظر عرفا، این سه بخش دین، نه‌تنها سه بخش مجزا و گسسته از هم نیست، بلکه در یک رابطه طولی با دیگر مراتب و مراحل دین را تشکیل می‌دهند. از این رو نسبت این سه حوزه دینی در عرفان اسلامی، نسبت ظاهر و باطن است، یعنی شریعت ظاهر طریقت و طریقت باطن آن است و طریقت ظاهر حقیقت و حقیقت باطن طریقت می‌باشد. بنابراین اگر مراحل دین را پی‌گیری کنیم، سطح و ابتدای دین، شریعت و بطن آن طریقت و بطن‌البطن آن حقیقت است و به همین مناسبت از این سه مرحله به «قشر» و «لبّ» و «لبّ اللب» تعبیر کرده‌اند. [2] و سیدحیدر آملی در توضیح این بحث دین را به یک گردوی کامل تشبیه می‌کند که پوسته آن شریعت و مغز آن طریقت و روغن شفافی را که از دل مغز می‌توان بیرون کشید، حقیقت می‌شمارد. [3]
گاهی نیز در تبیین نوع ارتباط شریعت و طریقت و حقیقت، از تعبیر مقدمه و ذوالمقدمه استفاده می‌شود، به این صورت که پایبندی به شریعت مقدمه وصول به مقام طریقت و طریقت مقدمه رسیدن به حقیقت است.
این دیدگاه عرفانی به دین با همه ظرایفی که دارد، در میان برخی فِرَق عرفانی تهی از قوت و تحقیق که محققان از عرفا با عنوان «جهلة صوفيه» از آن‌ها یاد می‌کنند، منشأ پیدایش شبهه‌ای باطل و انحرافی آشکار و خطرناک شده است. ایشان پنداشته‌اند که اگر نسبت میان شریعت و طریقت و حقیقت نسبت مقدمه و ذی‌المقدمه است و این سه مقوله، سه مرحله و مرتبه طولی دین به شمار می‌آید، بنابراین با وصول به ذی‌المقدمه و رسیدن به مراتب برتر، دیگر نیازی به مراتب پایین‌تر نیست. در توضیح برداشت غلط یا سوء استفاده نابجای خود می‌گویند، هر مرتبه‌ای برای مرتبه بالاتر همچون نردبان است که پس از صعود، دیگر نیازی به آن نمی‌باشد.
از جمله معیارهای بنیادین و کلیدی که می‌تواند عرفان ناب اسلامی را از عرفان‌های دروغین و به ویژه صوفیانه جدا کند، مقوله پردازش و گرایش به شریعت یا عدم معرفت و عمل به شریعت است. چنان که عده ای به بهانه شریعت، طریقت و حقیقت، شریعت را پوست و حقیقت را مغز و طریقت را راه خروج از شریعت و ورود به حقیقت دانسته و رهایی از شریعت پس از وصول به حقیقت را مطرح کرده‌اند.[4]
یا عده ای شریعت را نردبانی دانسته‌اند که آدمی را باید به پشت بام یا حقیقت رساند و دیگر نیازی به آن نخواهد بود.
چون شدی بر بام‌های آسمان
سرد باشد جست و جوی نردبان [5]   
یا به عنوان گوهر و صدف دین، شریعت را صدف و حقیقت را گوهر و سپس به تئوریزه کردن رهایی از شریعت یا ظاهر و صدف دین پرداختند. [6]
در مرتبه حقیقت که همان مرتبه فنا است، برخی صوفیان معتقدند که انسان دیگر نیازی به انجام اعمال شریعت ندارد؛ چون به مقصود خود رسیده است. این استغنای از شرع به دو گونه در این مراحل رواج دارد:
1. استغنای بدایتی، یعنی استغناء در مسیر طریقت که برای همه امکان دارد. چون ولیّ و مرشد، کامل است و می‌تواند در همه امور دخل و تصرف کند، در شرع هم می‌تواند دخالت کند. او ولایت مطلقه کلیه الهیه دارد و صلاح می‌داند که صوفی فلان کار را انجام ندهد. این را استغنای بدایتی می‌گویند؛ یعنی بی‌نیازی از شرع در طی طریق؛ چون به گمان صوفی‌ها، شارع به آن‌ها گفته است.
2. استغنای نهایتی، رسیدن به حقیقت و مقام قرب است که برای همه امکان ندارد. صوفی‌ها معتقدند چون به حقیقت رسیدی، نیازی به شریعت نیست؛ چرا که هدف از عبادت، رسیدن به حقیقت بوده است. صوفی معتقد است که در طی این طریق، الزامی بر انطباق دستورات قطب با شرع نیست و اگر مخالف با شرع هم باشد، اشکالی ندارد. بنابراین کسی که به حقیقت دست یافته است، نیازی به رعایت احکام شریعت و مراقبت از آداب طریقت ندارد.
اما اعتقاد راسخ عارفان محقق بر آن است که هرچند ارتباط بین شریعت و طریقت و حقیقت ارتباطی در شکل ظهور و بطونی است، اما هر ظاهری در عین حال که مقدمه رسیدن به باطن است، حافظ باطن نیز می‌باشد.[7] یعنی آن هنگام که انسان با استفاده از شریعت به مقام طریقت نائل می‌شود، نه‌تنها در اصل ورود و دخول به طریقت، از شریعت بهره می‌گیرد، بلکه برای حفظ مقام طریقتی خویش نیز باید مقام شریعتی خود را نگاه دارد، به بیان دیگر اگر آن شریعت و پوسته باشد، باطن آن که طریقت است از آفات سالم می‌ماند؛ و همچنین عین همین نسبت بین شریعت و طریقت با حقیقت برقرار است. [8] لذا اگر چنین نگاهی را مد نظر داشته باشیم، خواهیم پذیرفت که یک شخص کامل عارف که بر صراط مستقیم قدم برمی‌دارد، کسی است که همه مراتب را با هم نگاه می‌دارد، حتی آن زمان که به حقیقت می‌رسد از مراتب و مراحل قبلی دست برنمی‌دارد زیرا می‌بایست شریعت و طریقت خویش را حفظ نماید تا مقام حقیقتی او محفوظ بماند.
بنابراین اگر کسی پس از رسیدن به طریقت، آداب شریعت را وانهد، احوال طریقتی او زائل و برنامه‌های سلوکی‌اش جز هوا و هوس نخواهد بود و اگر کسی پس از راهیابی به حقیقت، دست از رعایت شریعت و طریقت بردارد، چه بسا به کفر و زندقه منتهی گردد. [9]
و حال آنکه صوفیه معتقد به استغنای شریعت بعد از رسیدن به طریقت هستند و این ادعای خود را با بیانات سید حیدر آملی منطبق می‌دانند با این تفاوت که همه سخنان سیدحیدر را بیان نمی‌کنند و فقط به بخشی از سخنان وی استناد می‌کنند تا به مقصود خود برسند.

پی‌نوشت:
[1]. سیدحیدر آملی، جامع‌الاسرار، ص ۳۴۵ ـ ۳۴۷؛ در جستجوی عرفان اسلامی، ص ۶۳
[2]. همان، ص ۳۵۳
[3]. همان، ص ۳۴۵
[4]. مولوی، مقدمه دفتر پنجم مثنوی
[5]. همان
[6]. سروش عبدالکریم، مدارا و مدیریت، صراط، 1376، صص 4 و 5؛ سروش عبدالکریم، صراط‌های مستقیم، صراط، 1387، صص 12- 25
[7]. سیدحیدر آملی، جامع‌الاسرار، ص ۳۴۵ ـ ۳۴۷؛ در جستجوی عرفان اسلامی، ص ۳۵۳
[8]. هُجویری علی بن عثمان، کشف المحجوب، سروش، 1385، ص ۵۵۹
[9]. سیدحیدر آملی، جامع‌الاسرار، رسانش، 1388، ص ۳۴۵ - ۳۴۷

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.