اگر حدیث غدیر صحت داشت، چرا صحابه آن را فراموش کردند؟

  • 1399/05/16 - 16:08
از جمله شبهات وهابیت در موضوع غدیر آن است که می‌گویند: «اگر واقعا ماجرای غدیر خم به شکلی که شیعه مدعی است، حقیقت داشته و پیامبر در حضور گروه انبوهی از صحابه، خلافت و جانشینی علی ـ کرّم الله وجهه را اعلام نموده، پس چرا صحابه‌ای که در غدیر، حضور داشتند، اندکی بعد، سقیفه تشکیل دادند و ابوبکر را انتخاب کردند و یا چرا همان‌ها حدیث غدیر را روایت...

از جمله شبهات وهابیت در موضوع غدیر آن است که می‌گویند: «اگر واقعا ماجرای غدیر خم به شکلی که شیعه مدعی است، حقیقت داشته و پیامبر در حضور گروه انبوهی از صحابه، خلافت و جانشینی علی ـ کرّم الله وجهه را اعلام کرده، پس چرا صحابه‌ای که در غدیر، حضور داشتند، اندکی بعد، سقیفه تشکیل دادند و ابوبکر را انتخاب کردند و یا چرا همان‌ها حدیث غدیر را روایت نکردند تا سرنوشت اسلام به کلّی عوض شده و آنچه امروز شاهد هستیم را شاهد نباشیم.»

در پاسخ می‌گوییم که اساساً تشکیل «سقیفه» برای دور زدن و سرپوش گذاردن بر واقعه غدیر تشکیل شد نه حرکت در راستای غدیر؛ با این رویکرد چگونه می‌توان از تشکیل دهندگان سقیفه توقّع داشت به فرمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و انتصاب آن حضرت ارج نهاده و آن را گردن نهند؟

در پاسخ به این بخش از شبهه که اگر غدیر واقعیت داشت، چرا صحابه به آن اعتنا نکرده، سقیفه تشکیل داده و با شخص دیگری بیعت کردند، باید گفت: «به جز چند نفر انگشت‌‌شمار که از سال‌ها پیش به غصب خلافت چشم دوخته، برای تصاحب آن نقشه‌ها کشیده و به محض چشم بستن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) با حضور در آن به نزاعی سخت پرداخته و تمام کوشش خود را برای تصاحب آن صرف نمودند، دیگران از حضور در آن خودداری ورزیده و حتّی با منتخب سقیفه (ابوبکر) به شدّت مخالفت نمودند؛ به همین‌رو نمی‌توان حضور تعداد اندکی از صحابه در سقیفه را به معنای انکار و فراموشی غدیر و یا انکار آن از سوی همه صحابه دانست. چنان که همین گروه اندک نیز بر خلاف آنچه برخی ادّعا می‌کنند بر جانشینی ابوبکر توافق نداشته، بلکه با زور، قهر و غلبه و اختلاف نظر‌های شدید برای ابوبکر بیعت گرفتند و پس از آن، قبایل تازه مسلمان اطراف مدینه را جمع کرده و برای تحمیل کردن تصمیمات خود بر دیگران و پیش‌گیری از تحرکات مخالفان و سرکوب هرگونه اعتراض عمومی، آنان را با خود همراه ساختند. در سایه همین فشارها و جو رعب و وحشتی که توسط همین گروه و نیز منافقان حاضر در مدینه ایجاد شد رفته رفته نقشه‌ی از پیش تعیین شده، بر جامعه اسلامی غالب گشت. گروهی از بزرگان تاریخ و سیره نویس همچون طبری، ماوردی و نویری، نوشته‌اند: «گروه انبوهی از قبیله «اسلم» در کوچه و بازار مدینه حضور به هم رسانده تا به نفع ابوبکر (به اجبار) از مردم بیعت بگیرند. عمر همواره می‌گفت: «هنگامی‌که قبیله اسلم را دیدم به پیروزی یقین پیدا کردم.»[1] براء بن عازب حضور نظامیان و شبه نظامیان در مدینه برای گرفتن بیعت اجباری به نفع ابوبکر را این چنین گزارش نموده: «زمانی نگذشت در حالی که من همراه ابوبکر بودم عمر، ابوعبیده و گروهی از حاضران در سقیفه با «لباس‌های نظامی» حاضر شده و هر کس از کنارشان می‌گذشت را گرفته و به زور دست او را به عنوان بیعت بر دست ابوبکر می‌کشیدند.»[2]

در منابع شیعی نیز بزرگانی همچون مرحوم شیخ مفید بیعت اجباری به نفع ابوبکر را این چنین گزارش نموده‌اند: «... گروهی از اعراب بادیه‌نشین برای تهیه آذوقه وارد مدینه شدند؛ اما مردم مدینه به علّت وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به آنها اعتنایی نکردند، آنها هم با خلیفه جدید (ابوبکر) بیعت کردند و امر او را گردن نهادند. عمر آنها را طلبید و به آنها گفت: «در ازای بیعت با خلیفه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آنچه نیاز دارید، بی‌هیچ عوضی برداشته و برگردید، اما پیش از آن به سوی مردم آیید و آنها را جمع کرده، وادار به بیعت کنید و هر که امتناع کرد، سرش را از تن جدا کنید». راوی گوید: «به خدا سوگند قبیله بدوی کمربندها را محکم کرده، دستارها بر گردن حمایل نموده، با چوب به سوی مردم حمله کرده، محکم به مردم می‌زدند و آنان را به زور وادار به بیعت می‌کردند، در حالی که مردم اکراه داشتند و راضی نبودند.»[3] پس از زورگیری‌ها و ایجاد فضای رعب و وحشت در مدینه نوبت به بیعت گرفتن از بنی‌هاشم، اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) و در رأس همه آنها امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) رسید که در این بین، ماجرای آتش زدن خانه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) اتفاق افتاد: «ابوبکر برای بیعت، به دنبال علی (علیه‌السّلام) فرستاد و چون وی از بیعت با ابوبکر سر باز زد، عمر (برای گرفتن بیعت) با شعله آتش به سوی خانه فاطمه (علیهاالسّلام) رفت. فاطمه (علیهاالسّلام) پشت درب خانه آمد و صدا زد: ای پسر خطّاب! آیا تو می‌خواهی درب خانه را به روی من آتش زنی؟ عمر پاسخ داد: آری! این کار، دین پدرت را محکم‌تر می‌سازد.»[4] و یا آنچه گروهی دیگر از مورّخان درباره درگیری حامیان سقیفه با خاندان عترت در راستای روند بیعت اجباری گزارش نموده‌اند: «در جریان بیعت با ابوبکر گروهی از مهاجرین که از جمله آنها علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) و زبیر بودند به ابوبکر اعتراض نمودند؛ به همین روی این دو با شمشیر وارد خانه فاطمه (علیها‌السّلام) شدند. عمر بن خطاب به همراه گروهی از مهاجرین و انصار که در میان آنها اسید، سلمه، ثابت و... بودند به سوی علی (علیه‌السّلام) و زبیر آمدند؛ اما آنها شمشیر زبیر را گرفته آن را به سنگ کوفته و شکستند.»[5]

ابن عبد ربّه معتزلی در کتاب «العقد الفرید» به هنگام شمارش کسانی که با ابوبکر بیعت نکرده بودند، می‌گوید: «علی (علیه‌السّلام) عباس، زبیر و سعد بن عباده در خانه فاطمه (علیهاالسّلام) تحصّن نموده بودند. ابوبکر به عمر بن خطّاب مأموریت داد تا برود و آنان را برای بیعت، از خانه بیرون آورد و در صورت مقاومت با آنان درگیر شود. عمر با شعله آتشی که همراه داشت، به سوی آنها حرکت کرد. فاطمه (علیهاالسّلام) چون با این صحنه مواجه گردید. فرمود: «ای پسر خطّاب! آتش آورده‌ای تا خانه مرا به آتش کشی؟ عمر گفت: آری، مگر آن که به آنچه امّت در آن داخل شده (بیعت اجباری با ابوبکر) شما هم داخل شوید...».[6] بلاذری در «انساب الاشراف» می‌نویسد: «ابن عباس گوید: در زمان بیعت ابوبکر، چون علی (علیه‌السّلام) با وی بیعت نکرد، ابوبکر، عمر بن خطّاب را دنبال علی (علیه‌السّلام) فرستاد و به عمر گفت: علی (علیه‌السّلام) را به سخت‌ترین و بدترین وجه ممکن (برای بیعت اجباری)، نزد من آور. در بین راه، میان امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) و عمر مشاجره‌ای درگرفت؛ امیرمؤمنان (علیه السّلام) به عمر فرمود: شیر شتر خلافت را بدوش! سهم تو محفوظ است. به خدا سوگند! حرص و ولع تو برای به حکومت رساندن ابوبکر بدین جهت است که او نیز پس از خود، تو را به جانشینی برگزیند...».[7] با چشم‌اندازی این چنین از تشکیل سقیفه و بیعت اجباری ابوبکر آیا می‌توان ارزشی برای سقیفه و نتیجه حاصل از آن قائل شد؟[8] حال، درباره ارزش و اعتبار سقیفه و بیعتی که با زور، قهر، غلبه، ایجاد جوّ رعب و وحشت، حضور نظامیان قبیله اسلم با لباس‌های نظامی، حمله به مردم، هجوم به خانه وحی و آوردن آتش و هیزم صورت گیرد و واقعه غدیر را تحت الشعاع قرار دهد خوانندگان قضاوت خواهند کرد.

برخی از صحابه، غدیر را فراموش نکرده و آن را روایت کردند؛ گرچه به دلایلی برخی از صحابه از حدیث غدیر خم روگرداندند، اما این‌گونه نیست که هیچ یک از آنها حدیث غدیر را روایت نکرده باشد؛ بلکه این حدیث توسط برخی از صحابه و علمای اهل‌سنت در طول قرن‌های گذشته روایت شده است.

پی‌نوشت:

[1]. تاریخ الطبری، طبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 2، ص 244.
[2]. نثر الدر فی المحاضرات، أبو سعد منصور بن الحسین الآبی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 1، ص 278.
[3]. الجمل، شیخ مفید، مکتبة الداوری، قم، ص 59.
[4]. أنساب الأشراف، بلاذری، دار النشر، ج 1، ص 252.
[5]. الإکتفاء بما تضمّنه من مغازی رسول‌الله، أندلسی، عالم الکتب، بیروت، ج 2، ص 446.
[6]. العقد الفرید، أندلسی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 4، ص 247.
[7]. أنساب الأشراف، بلاذری، دار النشر، ج 1، ص 253.
[8]. المحلی، اندلسی، لجنة إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 9، ص 345.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.