امام موسی کاظم (علیه السلام) و بُشر حافی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بُشر مَروزی، از نامداران جامعه مسلمین در قرن دوم هجری است. منابع تاریخی وی را اهل زهد و راستی معرفی کردهاند.[1] برخی پا را فراتر از این گذاشته؛ وی را «سریر معرفت» و «تاج اهل معاملت» خواندهاند.[2] هرچند ما معتقدیم که بسیاری از این نسبتها، اغراقآمیز است، لیکن نگاهی به زندگانی او خالی از لطف نیست.
بُشر در مرو (از شهرهای خراسان بزرگ) متولد شد. بعدها به بغداد سفر کرد و در همان جا سکنی گزید.[3] برخی نیز معتقدند که او در همان بغداد متولد شد و نیاکانش اهل مرو بودند. جدّ اعلای بُشر، یعفور (یا عبدالله غیور) نام داشت که به دست امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) اسلام آورد.[4] بُشر در بغداد به فسق و معصیت دچار بود. اهل گناه بود و خانهاش منزلگه فاسقان و گمراهان. وی همعصر زندگانی امام موسی کاظم (علیه السلام) بود.
روزی امام از کنار منزل بُشر میگذشت، از شلوغی خانۀ بُشر دریافت که در آن مجلس گناه بر پاست. در همین حین، کنیزکی از خانۀ بُشر درآمد تا خاکروبه را بیرون بریزد. امام (علیه السلام) از کنیزک پرسید: «صاحب این خانه آزاد است، یا عبد(بنده) است؟» کنیزک پاسخ داد: «آزاد است». امام (علیه السلام) فرمودند: «لَو کان عَبداً خافَ مِن مَولاهُ.[5] اگر بنده(ی خدا) بود از مولایش میترسید و چنین (گناه) نمیکرد». کنیزک به درون منزل رفت. بُشر از او پرسید: «چه باعث شد دیر به خانه بیایی؟» کنیزک شرح ماوَقَع کرد و از سخن آن مَرد با هیبت گفت. هنگامی که بُشر، سخن امام را از کنیزک شنید، در دلش غوغایی به پا شد، و با پای برهنه از خانه بیرون رفت و به دنبال امام دوید. توبه کرد و با نَفَس روحانی و معنوی امام موسی کاظم (علیه السلام) راه معرفت و طریق انسانیت را پیمودن آغاز نمود.
بُشر مَروزی به حافی مشهور شد. چه اینکه حافی به معنی «پابرهنه» است.[6] وی از شخصیتی فاسق و بیعار تبدیل به یکی بزرگان دوران شد و این به برکت کلام قدسی امام موسی کاظم (علیه السلام) بود. وی از فیض معنوی بهرهمند گردید، آنچنانکه سیرهنویسان، ابهتِ شخصیت و عقلانیت او را ستودهاند.[7] هرچند که بُشر در زمینه عرفان اگر دچار خطایی شده باشد، سزاوار نقد است. وفات او در سال 226 هجری بود.[8] ازدحام جمعیت در تشییع جنازۀ وی به قدری بود که تدفین وی از سحرگاه تا شب به طول انجامید.[9] نکتۀ پایانی آن است که بُشر حافی ابداً معصوم و مصون از خطا و خطیئه نبود. چه بسا در زندگانی دچار کجرویهایی بوده، که همین امر گویای این است که او یک الگوی تام برای هدایت نبود. لیکن توبۀ او نشانگر سیرۀ انسانسازی و تلاش امام موسی کاظم (علیه السلام) و دیگر ائمه معصومین در جهت تربیت نفوس عالیه است. حکایت بُشر، نمونهای است از صدها و هزاران هزار مورد از روابط متقابل اهل بیت پیامبر با ایرانیان...
پینوشت:
[1]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1997. جلد 7، برگه 71
[2]. علی بن عثمان هجویری غزنوی، کشف المحجوب، تصحیح ژکوفسکی، تهران: نشر دانشگاه تهران، 1358. برگه 130
[3]. فرید الدین عطار نیشابوری، تذکرة الاولیاء، تصحیح علامه قزوینی، بر اساس نسخه نیکلسون، برگه 106
[4]. خطیب بغدادی، همان، جلد 10، برگه 277
[5]. سیدعلی حسینی میلانی، شرح منهاج الکرامة (تألیف علامه حلّی)، قم: نشر مؤسسه دارالهجرة، 1376. برگه 176-177
[6]. دکتر خلیل جُرّ، فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1386. جلد 1، برگه 847، ذیل ماده حَفِیَ و همچنین: ابن منظور الافریقی، لسان العرب، ج 14، ص 186، ذیل واژۀ حَفا و حافٍ؛ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج 3 ص 305، ذیل ریشۀ حَفَوَ و حَفَی و حافي
[7]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1987. جلد 10، برگه 326. ابن عساکر، تاریخ دمشق، بیروت: دارالفکر، 1995. جلد 10، برگه 213 و 205
[8]. تاريخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران: انتشارات اساطير، ۱۳۷۵. جلد 14، برگۀ 5954
[9]. ابن کثیر، همان، جلد 10، برگۀ 326.
افزودن نظر جدید