مخالفت مولوی با عزای حسین

  • 1391/10/10 - 10:19
علامه جعفری تحت عنوان منظره‌ی عاشورا از دیدگاه‌های مختلف می‌نویسد: «درست است که حادثه‌ی نینوا و منظره‌ی بی‌نظیر عاشورا، یک حادثه و یک منظره بوده است ولی همین حادثه و منظره‌ی واحد را می‌توان از دیدگاه‌های گوناگون مورد درک و تماس قرار داد:
مولوی

«جلال الدین به مردم می‌گوید: بروید به حال خودتان گریه کنید، زیرا که در خواب سنگینی فرو رفته‌اید. گمان نمی‌کنم عاقل با ایمانی پیدا شود و این حقیقت را که خواب‌های سنگین ما، سزاوار هزاران گریه‌ها است، تاملی داشته باشد. این حقیقت را از حق تعالی شنیده‌ام که فرموده است: «فلیَضحکوا قلیلاً و لْیَبکوُا کثیراً جزاءً بما کانوا یکسبون» (کمی بخندند و بایستی زیاد بگریند، زیرا مجازات اندوخته‌های آنان چنین است.)1

نقد علامه جعفری: 
اما در ضمن، این حقیقت را هم نباید فراموش کنیم که گریه و ناله بر حسین(علیه‌السلام) جنبه‌ی عاطفی و معمولی ندارد که مورد تحقیر مافوق عاطفه و احساسات قرار بگیرد، زیرا روشن است که خاک تیره‌ی گور، آن هم با گذشت سیزده قرن و اندی، عاطفه طبیعی و گریه‌هایی را که از احساسات طبیعی فوران می‌کند، خاموش می‌کند ، چنان که در مرگ پدران و فرزندان خود می‌بینیم. بلکه این گریه‌ایست به حال حق و عدالت، که دستخوش هوای نفس یزید نابکار و پیروانش گشته است. بگذارید دفاع انسان‌ها از حق و عدالت در صورت اشک تحول‌آور از اعماق جانشان برآید، تا آشکار شود که حق و عدالت از اعماق جان‌ها سرچشمه می‌گیرد. نه از رسوم و قراردادهای اعتباری و صوری و زودگذر.
خود جلال الدین می‌گوید:
تا نگرید ابــر کی خنــدد چمــن      ***     تـا نگریـد طفل، کـی نوشــد لبن
طفـل یک روزه، همی داند طریـق   ***    کـه بگریـم، تـا رسد دایـه شفیـق
تـو نمی‌دانـی، که دایه‌ی دایــگان    ***    کـم دهد بی گریه، شیرت رایـگان
گریـه‌ی ابـر است و سـوز آفتـاب      ***     استـن دنیـا، همین دو رشتـه تـاب
اگر گذشتن و انقراض حادثه‌ی کربلا، بتواند دلیلی به عدم لزوم یاد بود آن داستان باشد، حتی جلال الدین هم نمی‌تواند بگوید: تنها به حال خود گریه کنید، زیرا چنان که داستان خونین کربلا گذشته و به سلسله‌ی ابدیت پیوسته است. هم چنین تبهکاری‌ها و گنهکاری‌های ما نیز به حکم:
 هر نفس، نو می‌شـود دنیـا و مـــا   ***   بـی‌خبـر، از نـو شـدن انـدر بقــا
عمر همچونِ جوی نـو، نو می‌رسد   ***   مستمــری مـی‌نمایـد در جســد
 گذشته و به پشت پرده طبیعت خزیده است، دیگر جایی برای گریه نمی‌ماند.
اگر بگویید: گریه توأم با توبه و بازگشت، کثیفی‌ها و لجن‌های روح را شستشو می‌دهد، می‌گوییم: گریه بر داستان نینوا نیز کثافت‌ها و لجن‌هایی را که به روی انسان و انسانیت با دست تبهکاران کشیده می‌شود، شستشو می‌کند و می‌گوید: روی انسان را پاک نگه بدارید.
 ممکن است شما موضوع گذشتن تبهکاری‌ها و گناهان را با، این مطلب رد کنید، که زشتی‌ها و معاصی در اعماق جان آدمی رسوب می‌کند و می‌ماند، لذا برای زدودن آن، احتیاج به گریه و زاری و توبه داریم، ما همین مطلب را درباره‌ی داستان امام حسین(علیه‌السلام) پیش می‌کشیم و می‌گوییم: درست است که قصه‌ی کربلا، قرون متمادی است که از پیش چشمان انسان‌ها گذشته است، اما وجدان تاریخ، این حادثه را که حیات آفرین انسانی است، در اعماق خود حفظ نموده و تعیین ردیف خود را در این کارزار مستمر، هر انسان در تمام زندگانی‌اش خواهان است.
 البته می‌پذیریم که داستان کربلا و بهره‌برداری از آن، بایستی هر چه بیشتر و با وضع معقول‌تر و شایسته‌تری مانند مشعل فروزان در سر راه کاروانیان زندگی گرفته شود، تا برای ابد، همچون چراغی فرا راه مردم حق‌جو و عدالت‌خواه بدرخشد.
 وانگهی جلال الدین دو موضوع فرد و اجتماع را، در این داستان به هم مخلوط نموده و به نتیجه نادرستی رسیده است. زیرا گریه فرد به حال خود موقعی امکان‌پذیر است که احساس لزوم عده‌ای از اصول و قوانین برای تکامل روحی برای او ثابت شود و سپس به انحرافش از آن اصول، غمناک و گریان شود، اگر داستان امام حسین(علیه‌السلام) را بیشتر مورد دقت قرار بدهیم خواهیم دید که حمایت امام حسین(علیه‌السلام) از آن اصول و قوانین برای اجتماع بود که او را به کشته شدن، ‌آن هم با آن وضع فجیع که روزگاران مثلش را نشان نمی‌دهد، کشاند. پس گریه فرد، فرعی از گریه به حال آن انسان‌ها است. که برای آنان ضرورت رشد و کمال روحی تثبیت شده است.
 اما این گونه که می‌گویند:
چون که ایشان، خسرو دین بوده‌اند *** وقت شادی شد، چو بگسستند بنـد
ســوی شـاد روان دولـت تاختند *** کنــده و زنجیـر را انــداختـنــد
دور مُلک است و گـه شاهنشهــی  *** گـر تـو یک ذره، از ایشـان آگهی
 مطلب به گونه کامل صحیح و منطقی است و در اخبار معتبر آمده است که در روز خونین عاشورا، با افزایش مصیبت و ناراحتی، نشاط امام حسین(علیه‌السلام) بیشتر می‌شد و صورتش گلگون می‌گشت و ما از شخصیت امام حسین(علیه‌السلام) همان عظمت را سراغ داریم که جلال الدین متذکر شده است و سخنان خود آن شهید راه حق و عدالت، از آغاز خروج از مکه تا آخرین لحظات زندگانی‌اش هم این حقیقت را باز گو می‌کند که خود می‌گفت:
 سَأمضی و ما بِاالْموت عارٌ عَلَی الْفَتی   ***   إذا ما نَوی حقاً و جاهَدَ مسلِمــاً
فَإنْ عِشْتُ لَمْ أندَم وإنْ مِتُّ لَم ألَـم        ***   کَفی بِکَ ذُلّاً أنْ تعیشَ و تُرغمــا 2
(من می‌روم و مرگ برای جوانمردی که نیت و هدف او حق و اسلام است، عاری نیست. با این نیت و هدف اگر زنده بمانم، پشیمان نخواهم گشت و اگر بمیرم مورد توبیخ قرار نخواهم گرفت. کسی که زندگی کند و خوار گردد و دماغش به خاک ساییده شود، به نهایت ذلّت و پستی تن در داده است.)
ولی جلال الدین این حقیقت را هم می‌بایست در نظر بگیرد، که اگر این منطق صحیح باشد، که مردان الهی با کشته شدن رو به دیدار خدا می‌روند، پس جای شادی و سرور و وجد است، نه جای تأثر و گریه، این نتیجه را هم می‌توان گرفت که: کشندگان مردان الهی، خدمت بزرگی به آنان انجام می‌دهند، که قفس آنان را می‌شکنند و مرغ روحشان را به عالم ملکوت به پرواز در می‌آورند، در صورتی که جلال الدین از زبان علی بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) به آن کس که به صورت او خدو انداخت می‌گوید:
 تــو نگاریــده ی ، کف مولیستـی     ***    آنِ حقـّی، کـرده‌ی مـن نیستـــی
نقش حق را هم به امر حق شکـن   ***    بر زجاجه‌ی دوست سنگ دوست زن
 در مقابل مشیت مقام ربوبی که برای مدت معینی روحی را در کالبد، برای تکامل بیشتر جای داده است، نباید کسی را جرأت و جسارت شکستن آن کالبد بوده باشد، مخصوصاً شکستن قفس روحی که نتیجه‌اش فساد و تباه کردن ارواح انسان‌ها به وسیله تبهکاران، خواهد بود.
 بنابر مجموع ملاحظات گذشته گریه و یادبود امام حسین(علیه‌السلام) و داستان عاشورا، حمایت از حق و عدالت و جلوگیری از جرأت و جسارت قفس شکنان می‌باشد.
یک بیان دیگر درباره‌ی عدم منافات میان سرور شهادت و تأثر سایر زنده‌ها این است که: سرور و ابتحاج روحانی برای شکستن قفس کالبد مادی همچنان که جلال الدین گوشزد می‌کند، نه تنها شایسته‌ی خود شهدای راه ابدیت است، ‌بلکه انسان‌های دیگر هم که از این نوع پرواز روحی، اطلاع حاصل می‌کنند، به وصول شهیدان به آن مقام والا، خرسند و شادمان می‌گردند. این اصلی است که گمان نمی‌رود فی نفسه، مورد تردید کسی بوده باشد. کسی که آیه «و لا تَحسَبَنَّ الَّذین قُتِلوا فی سبیلِ الله أمواتاً بَل آَحیاءٌ عِندَ ربهم یُرزقون» (و گمان نکنید که کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند، ‌مردگانی هستند، بلکه آنان به زندگانی (حقیقی) رسیده، در نزد پروردگارشان از عنایات الهی برخوردار می‌گردند) را بخواند، ‌می‌فهمد که شهادت یعنی انتقال به حیطه عنایات الهی.
 مگر خود امیرالمومنین(علیه‌السلام) در موقع ورود ضربت جانکاه و مرگزای بر تارک مبارکش، نفرمود «فُزتُ و رب الکعبه»3(سوگند به پروردگار کعبه به آنچه می‌خواستم، رسیدم) مسلم است آن روح عالی که در راه خواسته الهی و نجات انسان‌ها از گمراهی و بدبختی، با قفس تن وداع می‌گوید، و آن را بازیچه لبه شمشیرها و سایر اسلحه‌های سوزان و بران قرار می‌دهد به آن قدرت بزرگ رسیده است که توانسته است گام به ما فوق حیات طبیعی و جهان هستی با آن همه جمال و جلالش بگذارد و رهسپار کوی لقاء الله و رضوان الله در ایام الله گردد.
 علامه جعفری تحت عنوان منظره‌ی عاشورا از دیدگاه‌های مختلف می‌نویسد:
«درست است که حادثه‌ی نینوا و منظره‌ی بی‌نظیر عاشورا، یک حادثه و یک منظره بوده است ولی همین حادثه و منظره‌ی واحد را می‌توان از دیدگاه‌های گوناگون مورد درک و تماس قرار داد:
1ـ پیامبر اکرم(صلی‌ا...علیه‌وآله)، تخلف مردم را از آن همه سفارشات که درباره خاندان طهارت و عظمت کرده بود، می‌بیند که توصیه‌ها و دستورات او صدها بار، چه بوسیله قرآن و چه با گفتارهای شخصی خود، اتکا به فرزندان معصومش را که به جهت شایسته بودن به گستردن و تفسیر رسالت پیامبر(صلی‌ا...علیه‌وآله) به خاک نشینان کره‌ی زمین، گوشزد کرده بود، در آتش هوای و هوس دنیا پرستان انسان سوز، زبانه می‌کشد و از طرف دیگر چنین قربانی‌های مقدس، برای برومند ساختن نهال مکتب انسانی که خود بنیان‌گذار آن است، ضرورت دارد، چنان که خود در این جمله معروف می‌فرماید: «حُسینٌ مِنّی و أَنا مِن حسین»4( حسین از من و من از حسینم) یعنی آن ارتباط میان من و او وجود دارد که در آن هنگام که دین جاودان انسانی ـ الهی، دستخوش طوفان‌های نابود کننده شود، همین حسین است که عاشورایش چون کشتی نجات‌بخش، اسلام و قرآن را از غرق شدن نجات خواهد داد، که «إنَّ الحسینَ مصباحُ الْهدی و سَفینة النَّجاة» (حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.)5
 2ـ فرشتگان و ارواح پاکی که از این خاکدان، به عالم پرواز کرده‌اند، به این حادثه‌ی بهت‌انگیز، که میان آدمیان مفتخر به «وَ لَقَد کَرمّنا بَنی آدم» اتفاق افتاده است، خیره و مبهوت می‌نگرند.
3ـ اما خود حسین(علیه‌السلام)، سرگرم حضور در بارگاه الهی، از سنگر خونین دفاع از حقوق انسان‌ها، در حال انجذاب به حوزه جاذبیت بی‌نهایت بزرگ، با این سروش حیات‌بخش است: ‌«الا ترونَ انَّ الْحقَّ لا یُعمَلُ بِهِ، و انَّ الباطلَ لا یتناهی عنهُ و إنّی لا اَری الْموت َ اِلا سعادة» (مگر ای انسان‌ها، نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شودو از باطل اجتناب نمی‌ورزند؟ من مرگ در راه دفاع از حق و ریشه‌کن کردن باطل را، چیزی جز سعادت نمی‌بینم).6
4ـ یزید و پیروانش که شمر جنایت کار جایگاه فاضلاب تمام پلیدی‌های آنان بود، سرشار تمنّاهای حیوانی، غوطه‌ور در دریایی از لذت اجرای پلیدی‌ها و تبهکاری‌های پیشوایانش.
5ـ وجدان آگاه راد مردان تاریخ، که ادامه و بقای اصول عالی انسانی را، همواره به نیروهای تازه مستند می‌دانند، حادثه کربلا را به عنوان یکی از محرک‌ترین نیرو، برای پیشبرد چرخ اصول و ایده‌های عالی انسانی، می‌نگرند.
دلیل بارز این نگرش، اقدامات امثال متوکل عباسی بود که فرمان داد، قبر امام حسین(علیه‌السلام) را ویران نموده و جای آن را کشت و زرع کنند تا مردم برای گریه محرک در آنجا جمع نشوند. غافل از این که مادامی که اصل حق و عدالت، برای انسان‌ها مطرح است، قبر امام حسین(علیه‌السلام) و هم مکتبانش، ‌در درجات مختلف در دل‌های پاکان اولاد آدم با مصالح اصول پایدار انسانیت و با دو دست عقل و وجدان، محکم‌تر از آن ساخته شده است که به وسیله بیل و کلنگ متوکل‌ها آسیبی به آن‌ها برسد.
6ـ عرفا عینک جلال الدین را به چشم زده، شکسته شدن قفس‌ها و پرواز ارواح سعادتمند را به اصل نخستین خود، می‌نگرند.
7- در میان این همه عینک‌های متنوع که برای تماشای حادثه‌ی خونین کشتارگاه سوزان کربلا، به چشم طبقات زده شده است، یک عینک دو جانبه نیز دیده می‌شود که اگر تیره و تارش نکنند عالی‌ترین و همه جانبه‌ترین دید را به تماشاگرش نصیب کرده است.
اینان کسانی هستند که عقل و اندیشه مستند به مشاهده‌ی نمود آن حادثه‌ی خونین را که چشمگیرترین مبارزه حق و باطل و انسانیت و ضدّانسانیت است، می‌اندازند و ابدیت اصول حیاتی انسان را از آن استنتاج می‌کنند و در شادمانی روحی، بی‌نهایت غوطه‌ور می‌شوند  هنگامی که احساس پاک و ناب و سازنده‌ی خود را هم با آن تعقل و اندیشه هماهنگ می‌سازند.
ریزش قطرات خون و افتادن سرها و دست‌ها و پاها و دوخته شدن چشمان حق بین را، با تیرها به دست کسانی که کوچک‌ترین دلیل برای بزرگ‌ترین جنایتی که می‌کنند، در دست ندارند می‌بینند، می‌گریند و آه سوزان از سینه بر می‌آورند.
مگر این جریان انسان و انسانیت‌کش را می‌توان بدون تأثر عمیق، که گریه و ناله نشان کوچک و نارسایی از آن تاثیر است، دید و یا شنید ـ که در جامعه بشری، حالتی می‌تواند بروز کند که گروهی بایستند و با فریاد بلند داد بزنند که ما چه کرده‌ایم برای چه ما را می‌کشید؟ و چرا در کشتن ما همه‌ی اصول انسانی را زیر پا می‌گذارید؟ و آن جامعه نتواند برای جنایتی که مرتکب می‌شود، دلایل مورد جنایت را رد کند و برای کار خود دلیلی اگر چه ظاهری فریبنده‌ای داشته باشد، نتواند بیان کند!
آیا برای بر حذر داشتن انسان‌ها از امکان بروز چنین حالتی بی‌نهایت شرم‌آور نباید متاثر گشت؟ این تأثر و گریه یک حالت بازتابی منفی نبوده بلکه سازنده و نیرو بخش حیات انسان‌ها است.»7
***
بنی امیه نیز روز عاشورا را به جشن و شادی و سرور می پرداختند و اکنون هم بقایای آنها در سوریه و شامات همین کار را انجام می دهند.
***
20صفر اربعین حسینی تسلیت باد
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت:

 (1) . مثنوی مولوی، دفتر ششم، قسمت اول، ج13، تفسیر و نقد و تحلیل علامه محمد تقی جعفری.
 (2)  هنگامی که اوس به سمت جهاد در رکاب پیامبر(صلی‌ا...علیه‌وآله) می‌شتافت، برادرش مرگ را به یاد او آورد و او برای آن که بی‌باکی خود را نشان دهد، ‌این اشعار را خواند (مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی، ج4، ص177؛ بحارالانوار، ج44، باب37، ص378؛ بحارالانوار، ج45، باب43، ص238، ح5؛ تاریخ طبری، ج4، ص305؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج4، ص49.
 (3) . بحارالانوار، ج41، باب99، ص2، ح4؛ المناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص312؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج3 ص1125؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص207؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج4، ص38.
 (4) . ارشاد شیخ مفید، ج2، ص127؛ بحارالانوار، ج37، باب50، ص74؛ بحارالانوار، ج43، باب12، ص261، ح1؛ مسند احمد بن حنبل، ج4، ص172، سنن ترمذی، ج5، ص324.
 (5) . مدینة المعاجز، ج4، ص52، ح133؛ الاخلاق الحسینیه، جعفر البیاتی، ص331، التجلی الاعظم، ‌سید فاخر موسوی، ص3
 (6) . تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ص245؛ بحارالانوار، ج75، باب20، ص116، ح2؛ تاریخ طبری، ج4، ص305؛ شرح الاخبار، القاضی النعمان المغربی، ج3، ص150.
 (7) تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج13، ص289 به بعد (با تخلیص)

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.