معرفی "نامه سرانجام" از کتابهای مهم اهل‌حق

  • 1393/02/17 - 11:36
از مجموعه کتابهای مهم در فرقه اهل‌حق از "نامه سرانجام" می‌توان نام برد که در قرن هشتم هجری قمری توسط سلطان اسحاق و یارانش به رشته تحریر در آمدهاست. سرانجام دارای شش بخش یا جزو است به نامهای: بارگه بارگه، دوره هفتوانه، گلیم و کول، دوره چهل‌تن، دوره عابدین و خرده سرانجام.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از مجموعه کتابهای مهم در فرقه اهل‌حق از "نامه سرانجام" می‌توان نام برد. به مجموعه کتابها و رساله‌های دینی اهل‌حق که در قرن هشتم هجری قمری توسط سلطان اسحاق و یارانش به رشته تحریر در آمده، کلام یا خزانه یا سرانجام گویند.[1] سرانجام دارای شش بخش یا جزو است به نامهای: بارگه بارگه، دوره هفتوانه، گلیم و کول، دوره چهل‌تن، دوره عابدین و خرده سرانجام.
بارگه بارگه:
 درباره فرود آمدن بارگاه ذات احدیت الهی در زمان‌های بس کهن در سرزمین‌های گوناگون ایران و جهان است. همچنین درباره‌ی گردش ارواح فرشتگان در پیکره پیغمبران، پادشاهان، بزرگان و سرداران ایران. این بخش از سرانجام را هفتاد و دو پیر سروده‌اند و هر بند آن مستقل و بدیع است و هر بند به طرز و شیوه‌ای مخصوص سروده شده و در هر یک فکری مخصوص غلبه دارد. در اشعار مزبور به نامداران و بزرگان و قهرمانان تاریخی و افسانه‌ای ایران نیز اشاره شده است.[2]
دوره هفتوانه:
 غالبا از موضوعات مربوط به قربانی و ادعیه و گشت و گذارهای ارواح در هفت طبقه آسمان و خلقت فرشتگان و برگزاری جم‌ها در روز ازل ترکیب یافته است.[3]
گلیم و کول:
 (که به معنی گلیم به دوش و پشمینه پوش است،) درباره‌ی ریاضت‌ها و مجاهدت‌های شخصی به نام "پیر بنیامین" در یمن است که روزگاری دور لباس پشمینه می‌پوشید و در یمن به سقایی می‌پرداخته است. زمانی وی با عده‌ای از یارانش سوار بر کشتی از دریای اسکندریه  می‌گذشته که ناگهان باد وزیدن گرفته و دریا طوفانی و متلاطم می‌گردد. مسافرین کشتی، چندین روز را در سختی و گرسنگی به سر می‌برند. پیر بنیامین برای نجات مسافرین و یارانش به درگاه حق‌تعالی راز و نیاز می‌نماید و سرانجام دعای وی مستجاب می‌گردد و همگی از طوفان نجات می‌یابند و به خدمت سلطان باز می‌گردند.[4]
دوره چهل تن:
 درباره‌ی آفرینش چهل تن از فرشتگان است که از روز ازل برای رازداری آفریده شده و در قرن هشتم هجری قمری ارواح آنان در پیکره‌ی چهل تن تجلی نمود و آنان مردم را به یکتا پرستی و توحید دعوت کردند. این بخش از سرانجام دارای چهل بند است که هر بند آن را شاعری سروده و در آن سرایش‌ها، ذات و صفات جلال و جبروت حق‌تعالی توصیف شده است.[5]
دوره عابدین:
 شامل مناجات‌ها  و راز و نیازهای عابدین جاف و در مورد احوال و ارواح صالحان و گناهکاران پس از مرگ است.[6]
خرده سرانجام:
خرده سرانجام نیز دارای یک رشته مطالب راجع به برگزاری جم، جوز شکستن، سر سپردن، نامگذاری کودک، ازدواج، غسل و تلقین میت می‌باشد که به نثر و نظم نوشته شده است.[7]
علاوه بر نامه سرانجام که ذکر شده٬ کتابهای دیگری از قرن دوم هجری تا قرن سیزدهم هجری به یادگار مانده که از سوی بزرگان و خواص اهل حق به نظم در آمده است. این کتابها عبارتند از : «دوره بهلول٬ دوره بابا سرهنگ٬ دوره شاه خوشین٬ دوره بابا نااوس٬ دوره دامیاری٬ دفتر پردیور، دفتر ساوا، دیوان گوره٬ دوره نود و نه پیر شاهو، شصت و شش غلام زرین کمر، زلال زلال٬دوره شاه ویس قلی، دوره پیر عالی، دوره بابا جلیل، کلام سید خاموش٬ کلام ایل بگی٬ کلام خان الماس٬ کلام شاه تیمور،کلام ذوالفقار، کلام شیخ امیر،کلام قاصد، کلام، کلام نوروز٬ کلام سید براکه، کلام دروریش قلی، کلام جناب، کلام مجرم و کلام درویش اجاق ».[8]

اشعار این کتابها به گویش گورانی تحت تاثیر لهجه‌های لکی و لری به اشعار ده هجائی و هشت هجائی سروده شده است. لازم به ذکر است که کلمه گورانی در اصل منسوب به گوران است و گوران نام یکی از طوایف مهم کرد بین سنندج و کرمانشاه می‌باشد که بیشتر پیرو دین اهل حق می‌باشند و عده‌ای از آنان پیرو مسلک اهل‌حق‌اند.[9]
بر مبنای اعتقاد به دونادون (تناسخ) و بنا به کتاب نامه‌سرانجام، در قرون گذشته، برخی از رهبران و بزرگان یارسان، در قالب پیامبران ایرانی چون زرتشت، مانی، مزدک به جهان آمده و به هدایت و ارشاد مردم پرداخته و آنان را به یکتاپرستی و توحید فراخوانده‌اند. مثلا پیر بنیامین و پیر موسی و پیر داوود و شاه ابراهیم و بابا یادگار که جزو هفت تن می‌باشند، در قالب‌های گوناگون در میان مردم ظاهر شده‌اند.
بیشتر متون فرقه یارسان منثور است و هر منظومه شامل دو مصراع و هر مصراع مرکب از ده هجاست و می‌توان آن را نوعی مثنوی نامید که از لحاظ قیافه و حروف اواخر دو مصراع با همدیگر همانند و اغلب تابع قوانین قافیه‌اند.
برخی از مطالب متون اهل‌حق حکمت آمیز است که آن را علم الاعلی گویند و برای فهم آن احتیاج به قوهٍ‌ی تفکر و نیروی اندیشه است و بعلت آنکه در آنها اصطلاحات فلسفی به کار رفته، هر کسی آن را به خوبی درک نمی‌کند و به همین علت در مقدمه نامه سرانجام آمده است که نباید مطالب آن را برای هر کسی فاش کرد و باید با راز و رمز آن را بیان کرد و از مردم نااهل پوشیده داشت و ممکن است که همین امر موجب شده باشد تا متون و معارف فرقه اهل‌حق محدود به اهالی همان فرقه باقی بماند و کمتر منتشر شود تا به عقیده ایشان از دسترس اغیار به دور باشد و این امر موجب شده است کار تحقیق در این حوزه با دشواری‌هایی مواجه شود. البته همانطوری که بیان شد، چونکه اساس مطالب و مبانی اعتقادی اهل‌حق به مساله تناسخ برمی‌گردد، در جای‌جای این کتاب به بهانه‌های مختلف به مساله تناسخ اشاره شده است و نیز به خرافاتی اشاره شده که بعنوان دلیل برای افعال اهل‌حق بیان شده است؛ همانند اینکه بارگه بارگه به طور صریح سعی در القاء مساله تناسخ به مخاطب دارد و اینکه تناسخ را از فرود آمدن ذات خداوند در زمان‌های کهن در سرزمین‌های گوناگون ایران و جهان سخن می‌گوید و همچنین بیان می کند که گردش ارواح فرشتگان در پیکره پیغمبران و پادشاهان و بزرگان و سرداران ایران انجام شده است و باید توجه داشت که نام بردن طیف های گوناگونی که افراد مختلف جامعه به هر روی تمایل به یکی از این طیف‌ها دارند، به مخاطب القاء می‌کند که مساله تناسخ مطلبی تازه و ابداعی نبوده و نیست تا جایی که حتی در ارواح پیامبران و بقیه طیف های مهم جامعه این مساله روی داده است و در آخر به با اشاره غیر مستقیم نتیجه می‌گیرد، تناسخ امری ثابت شده و مسلم است بدین صورت که این بخش از نامه سرانجام را منسوب به هفتاد و دو پیر می‌کند تا ایشان را از خطای در فکر و انحراف اعتقادی مبرا کند. چرا که اگر نویسنده این بخش یک نفر بود، مخاطب می‌توانست به او ایراد وارد کند که مطلب شما بوی انحراف از عقاید عمومی مردم است و برای اینکه عقیده تنایخ را به مخاطب بفماند، باید سعی فراوان نماید، و حال آنکه با نوشتن این جمله که «این بخش از نامه سرانجام را هفتاد و دو پیر سروده‌اند» تمای شبهاتی که ممکن است از یک یا چند سراینده اندک سر زند، از جمع هفتاد و دو نفری دور می‌شوند، در نتیجه به صورت غیر ملموس به نتیجه دلخواه خود می‌رسد و برای اثبات مدعایش نیازی به آوردن صغری و کبری ندارد و خواننده عامی با خواندن چنین متنی هیچ‌گاه در پی فحص و تحقیق در مورد صحت آن بر نمی‌آید. 

بقیه مطالب بیان شده هم به گونه ای بیان شده است که در بادی بدء و اولین مرتبه که خواننده آن را مطالعه نمود، مورد قبول وی واقع شود، خصوصا اینکه متون اهل‌حق به لهجه محلی نوشته شده است و اینکه این متون برای اهالی همین لهجه‌ها سروده شده تا مخاطب قبل از خواندن چنین متونی، اعتمادی نسبی به آنها داشته باشد و با خواندن قسمتی از این متون دلگرم به آنها شده و باوری سطحی از عقاید مطرح شده از متون مذکور به صورت پیش فرض بپذیرد و دیگر به هیچ عنوان به فکر تحریف این متون و منحرف شدن آنها از راه حق را به ذهن خود راه ندهد و نتیجه آن هم پدید آمدن فرقه های مختلف انحرافی از جمله اهل‌حق است.   

منابع:
1- نامه سرانجام، صص 20 و 21
2-دانش‌نامه نام‌آوران یارسان، ص 15
3-نامه سرانجام، صص 192 و 193
4- نامه سرانجام، ص 311 و 313
5- نامه سرانجام، ص 390
6- نامه سرانجام، ص 429
7- دانش‌نامه نام‌آوران یارسان، ص 16
8-اهل‌حق، پیروان و مشاهیر، ص 24
9-همان
 

 

تولیدی

دیدگاه‌ها

صرف افرار زبانی به یکتایی خداوند و رسالت انبیا خاصه پیامبر اسلام برای اثبات اسلام کافی است و همه اهل حق و یارسان به این عقیده پایبند هستند.و صرف اختلافات فقهی تفاسیر مغایر عام و عرفانی و فلسفی موجب کفر نمیشود! یا علی و السلام

اگر از کلام خداوند اطلاع ندارید تقصیر شما نیست، به مکتب تان برمی گردد. بهتر است به جای صدور فتوی، نگاهی به آیات قرآن کریم بیندازید تا بدانید اینها که می گوییم اختلافات فقهی نیست.

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ . در کتاب شاهنامه حقیقت داستان بسیار جالبی به صورت شعر بیان شده که به صورت ساده برای جلب توجه حضورتان بیان می کنیم و قضاوت را بر عهده شما می گذاریم : " شبی که معراج اتفاق افتاد خدا ، پیامبر را بسوی خود بالا برد و از او پذیرایی کرد ، از جمله پذیرایی هایی که خداوند از پیامبر اکرم به عمل آورد این بود که خدا برای او شیر برنج آورد ! پیامبر همانطور که مشغول تناول بود دستی ظاهر شد که یکی از دانه های شیر برنج روی آن دست افتاد و بعد آن دست کشیده شد ، پیامبر فردای آن روزی که به زمین بازگشتند علی ابن ابی طالب را خواندند تا ماجرای معراج را برای ایشان تعریف کنند بعد از اینکه پیامبر ماجرای معراج و آن دانه شیر برنج را برای علی علیه السلام تعریف کردند و گفتند که دستی که بر آن دانه شیر برنج افتاد دست خدا بود ، ناگهان حضرت علی دستش را جلو آورد و روی آن یک دانه شیر برنج بود ! آنجا بود که پیامبر پی به عظمت علی علیه السلام می برند ، پیامبر از او اجازه می طلبند که بگذارند ایشان علی علیه السلام را به مردم معرفی کنند ، اما امام به او اجازه نمی دهد و به پیامبر می گوید همانقدر که تو مرا شناختی بس است " ! ( منبع : شاهنامه حقیقت / باب حکایت معراج رفتن رسول خدا / ابیات ۳۸۵۵ تا ۴۱۰۰ ) داود مظهر حضرت امام رضا است و فریادرس است ، مخصوصا در زندان و دریا و کوه وبیابان . او از طرف خداوند مامور این کار است ، او را طلب کردن مخصوصا در غروب آفتاب اثر خاصی دارد . بابایادگار مظهر حضرت امام حسین است . سلطان مظهر حضرت علی است . بنیامین مظهر حضرت امام جعفر صادق . همان 2 – ص 50 – گ 152 * واقعا قلب یک شیعه واقعی از این تعابیر شرک آلود و غلو آمیز این حضرات به درد می آید .

اثبات حلولی بودن فرقه اهل حق از زبان خودشان * اما باید بگوییم چون حضرات به خلوت می روند آن حرف دیگر می زنند . در اینجا لازم است به سخنرانی های خصوصی آقای نورعلی الهی که در کتاب آثار الحق صفحه ۲۰۷ آمده مراجعه کرده و اصل اعتقادات اهل حق را بررسی کنیم : " روی زمین همیشه نماینده خدا هست و او را ولی گویند ، ذات خدا در او جلوه دارد و او کار خدا را انجام می دهد ، جوابی که او می دهد همان جواب خداست پس باید رفتارش مثل خدا باشد ولی ممکن است ذات بشر باشد یا ذات مهمان ، علی و سلطان ذات حق بودند " . در ادامه کتاب آثارالحق جلد اول صفحه ۴۳۱ آمده : " ضربت خوردن علی و شهادتش هر دو صحیح و از عدالتش می باشد زیرا هرچند ذاتش ذات خدایی بود ولی درباره جسم قانون طبیعت را اجرا فرمود در حالی که قدرت داشت مانع این کار بشود عدالتش مانع از آن شد و همان قانونی که درباره مخلوق اجرا می شود برای خودش هم انجام شد " . * منظور آقای نورعلی الهی از این عبارت این است که چون علی علیه السلام انسان های زیای را کشته بود خودش را مستحق قتل می دانست . اکنون در این قسمت می خواهیم اعتقادات این فرقه را مورد بررسی قرار دهیم : اولین و بدترین اعتقاد در میان اهل حق بحث حلول است ، حلول یعنی " فرو رفتن چیزی در چیز دیگر " که در میان اهل حق این معنا را در قالب های عینی می توان یافت که خداوند در دوری از ادوار در داخل یک بدن انسانی می شود که اهل حقی ها به ۷ دوران معتقدند و بر این باورند که در هر دور خداوند سبحان در بدن فرد قدیسی ورود می کند ( العیاذ بالله ) که این اعتقاد بنابر نظر فقها و عالمان دینی شرک مطلق است و دارنده این اعتقاد مشرک محسوب می گردد . در کتاب برهان الحق ، آقای نورعلی الهی با زیرکی هرچه تمام تر عنوان می کند که ما چنین اعتقادی نداریم ، او در صفحه ۱۵۱ کتابش این طور عنوان کرده : " چون در افواه عموم شهرت دارد گروه اهل حق علی اللهی هستند حاشا و کلا این نسبت دروغ است چنین تصوری از اصل باطل است زیرا پایه و اساس این مسلک روی پایه توحید قرار گرفته است اگر هم بعضی از عوام الناس چیزهایی بگویند فرع بر بی اطلاعی و اشتباه خواهد بود و اِلا علی اللهی نیستند مشرک هم نمی باشند فقط حضرت علی علیه السلام را به مقام مظهریت و مشیت الله می شناسند " .

تناسخ در مسلک اهل حق : از برجسته ترین ارکان اصلی اعتقادات فرقه اهل حق ، تناسخ است اینها می گویند طبق نامه سرانجام هر ذی روحی مظهر یا جامه ی روح دیگری از ما قبل است و انسان باید هزار مرتبه متولد شود و هر مرتبه در قالبی زندگی کند تا در هزار و یکمین مرحله بهشتی یا جهنمی شود و هر بار که می میرد لازم نیست به صورت انسان دیگری متولد گردد گاهی به صورت گاو گاهی به صورت ناقه گاهی به صورت سگ گاهی به صورت انسان بالاخره به اشکال مختلف و به صور متفاوته اعم از انسان و خزنده و پرنده و چرنده به دنیا بیاید در شاهنامه حقیقت جیحون آبادی مطلب فوق را به صورت شعردر آورده ص ۴۴ شاهنامه . گهی با گدایان گهی باشهان بباشید در دون گردش کنان و یا صفحه ۴۸ چاپ مکری که می نویسد : گهی با نکوئید گه با بدان بهر جا کنم مر شما امتحان ز حسن و ز انس و دد و مور و مار ز وحش و ز طیر و ز حیوان کار به آنچه خدا خلق کرده بدون در آئید در حالت گوشت و خون بالاخره در جای دیگر مطالب و اشعار زیادی راجع به دون به دون می آورد . در هر حال اشعار جیحون آبادی یک بار به جهان آمدن و بعد در عالم برزخ بودن و بعد به بهشت و جهنم رفتن را خلاف عدل خدا و ارکان دین قلمداد می نماید . اما نورعلی در کتاب آثارالحق ج ۱ ص ۲۲۸ گفتار ۷۸۷ می نویسد : ممکن است شخصی از قالب یک حیوان که در آمده حیوان دیگری بشود چون بستگی به سنگینی جریمه اش دارد . و در جلد اول ص ۲۲۴ آخرگفتار، مثلا سگ منزل سید(ن) همان (دگ) است یا گوساله میرزا حبیب که درویش عزیز مراد بوده است . در گفتار ۱۲۳۴ ص ۳۷۵ ج ۱ آثارالحق می نویسد : مثلا شیخ امیر گاو شد شیخ آن گاو مقدس نبود بعدا خودش در ص ۵۹۹ گفتار ۱۸۷۰ توضیح مطلب را که میرزا حبیب چه کسی و درویش عزیز مراد چه کسی بوده در ۱۸ سطر شرح می دهد در صفحه ۳۰۰ آثارالحق ج ۱ گفنار ۹۹۳ می نویسد : اشخاصی که به عنوان تنبیه حیوان می شوند معمولا از بقیه حیوانات هم جنس خود با هوش ترند . در واقع قدرتشان را از آنها می گیرند ولی شعورشان را نمی گیرند . جیحون آبادی در ص ۲۷۳ تا ۲۹۷ شرح حال شاه خوشین و یاران او را می دهد که این خود نمونه ی بارزی از عقیده اهل حق نسبت به حلول و تناسخ می باشد . اهل حق خداوند را در زمان های مختلف به صورت انسانهای گوناگون به میان مردم می آورد ، گاهی به صورت و شکل پیامبر گاه به شکل امام گاه در لباس رهبران این فرقه . درکتاب تصوف در کردستان ۳ می نویسد : فرشتگان وسیله خدا به وجود می آیند اول آنها از بغل خاوندگار ، دوم از دهان خاوندگار ، سوم از نفس او ، چهارم از عرق وی ، پنجم نیز از نور او خلق شده اند . به قول دیگر بنیامین از عرق وی که رمز تواضع است ، داود نفس که رمز خشم است ، موسی از سبیل که رمز رحم و رمزباراز نبض که رمز احسان است به وجود آمده اند ... بنیامین نماینده داود ناظر و قاضی شیخ موسی وزیر و نویسنده خیر و شر مصطفی داودان یا نصیر سمت ملک الموت را دارد . نورالدین مدرسی چهاردهی در کتاب بنام خاکسارواهل حق می نویسد : این فرقه گویند اگر ملک طاووس نبود دنیا نظم و آبادی و رونقی نداشت و اعتقاد راسخ دارند که بزرگان مسلک شان پس از مرگ روحشان به ملک طاووس ملحق می گردد . ملک طاووس در دون ( بصورت بشری دیگر زندگی نموده بنا باعتقاد تناسخ ) داود تجلی کرده و بعدها بصورت گاوه ظاهر گشته است و روز قیام گاوه که بزعم آنان اول اسفند ماه که برابراول بهار کردی است می باشد و در آن روز جشنی بر پا کرده و آتش بسیار بر افروخته و گرداگرد آن به پای کوبی می پردازند . ملک طاووسیها گویند : ملک طاووس نورش از نار عزت است و پاسبان درگاه الوهیت است کعبه و کنست از او معمور آنکه بنده او نیست کیست و کسی که فرمان او را تمکین نکند چون زیست هر فردی از این طایفه فوت کند سه روز به عزاداری نشینند و در فروردین ماه گرد عروسی نگردند . اسکندر اسفندیاری در کتاب پژوهشی درباره طوایف غلاه ( ص ۱۶۴ و ۱۶۵ ) می نویسد : منظور از تناسخ و جا بجا شدن و از بدنی دیگر رفتن پاک شدن آدمی از گناهان است و شبیه به پنهان شدن مرغابی زیر آب می باشد . همان صورت تجلی می کند فرشتگانی که آنها را چهار ملک می گویند در ابدان دیگران در هفت بار تجلی می کنند ... علی (ع) اصول مذهب حق را به سلمان و به عده ای از یاران نزدیک خود بیاموخت . نخستین مخلوقات هفت نفر به نام های جبرائیل ( پیربنیامین ) اسرافیل ( پیرداود ) میکائیل ( پیرموسی ) عزرائیل ( مصطفی داوودان ) حورالعین ( رزبار یا رمزبار ) عقیق ( شاه ابراهیم ) ویقین ( شاه یادگار یا پایا یادگار) هستند . پس از خلقت هفت تن خداوند نخستین عهد و میثاق خویش را با آنان بست و دو جهان مادی و معنوی را خلق کرد مخلوقات بر حسب عنصر اولیه با یکدیگر متضاد هستند قسمتی از گل زرد و قسمتی از گل سیاه هستند ، دسته اول اهل نور ، و دسته دوم اهل آتش و تاریکی می باشند .

باسلام ... دوستان من یک اهل حق هستم و به اینکه این دین مقدس را دارم افتخار میکنم ..چون دین یاری پاک ترین بی ریاترین ومقدس ترین دینی هست که تابه حال دیدم ..دینی که به تمامیه سوالات یک انسان ساده که میتونه سوال هایه زیادی داشته باشه از تمامیه جوانب پاسخ داده اون هم پاسخ هایه قانع کننده ...دین یاری مختص یاران خودش هست یارانی که از بدو تولد در خانواده اهل حق به دنیا امده اند و چه بسا همین دین با ارزش فرموده که هر یاری باید تحقیق کند تا خودش به یقین درست بودن این دین برسد...و اتفاقا راه هایه آسان وزیادی در این زمینه برایه کسب تحقیق وجود دارد کلاس هایه متعدد وکتاب هایه به چاپ رسیده .که میتوان تحقیق کرد وبه یقین رسید ...واینکه میگویید دفتر سرانجام از دیده ماها پنهان است کاملا اشتباه است چون همه منابع لازم در اختیار ما یارستان میباشد ..اما میماند کسانی که در دین یاری نیستن ونمیتوانن دخول کنن زیرا آنان نسبت به این دین بیگانه هستندواطلاعات بسیار کم وشایدهم غلط راجع به این دین با ارزش دارن...وبرایه اینکه بتواننداین دینرا بفهمند خداوند راه آسانی برایشان نگذاشته چون این دین آنقدر با ارزش هست که به همین راحتی بدست نیاید ..ولی کسی که بخاهد این دین را بشناسد در هر دینی که هست ابتدا باید در دین خود کامل باشد یعنی تمامیه ارکان و شرایط دین خود را بداند وبه ان عمل کند وبه یقین به دنبال خدا باشد وانقدر درجستو جویه خدایش باشد تا اینکه خداوند به او کمک کند ....وشخص متوجه شود که این دینی که در ان هست کاملش نمیکند ونمیتواند به برخی از سوالاتش پاسخ دهد ان زمان است که به دنبال چیزی فراتر میرود وپاسخش را پیدا میکند...........دوستانم به همین راحتی نمیشود دین یاری را برایه هر کسی باز کرد وهر چه که پرسید پاسخ داد....میدانید چرا چون من هر چی بگویم چون شما اعتقادی ندارید آن را انکار خواهید کرد واین برایه یک دین با ارزش مناسب نیس که با سوال هایه پیش پا افتاده شما مورد بحث واقع شود.....یاعلی مدد

سلام از طرفی می فرمایید متون اهل حق در دسترس است و از طرفی می گویید نمیشه اعتقادات اهل حق رو بیان کرد مگر اینکه شخص به اون برسه! بالاخره کدوم درسته؟ مگه میشه متون در دسترس باشه ولی عقاید و چیستی اهل حق پنهان باشه؟ ما و شما می دانیم که کلام های اهل حق در دست کلام خوان ها و بزرگان اهل حقه و منتشر نمی شن مگر کتابهایی که صفی زاده و امثالهم در شرح متون اهل حق منتشر کرده اند. ضمن اینکه از همه این حرفها که بگذریم مشکل اهل حق این است که هیچ کتاب تارخی غیر از اهل حق ها از این اعتقادات نامی نبرده اند و تنها مستندات اهل حق متون خودشون هست.

شارب یا سبیل : شارب زدن کاملا ممنوع حساب شده و اهل حق واقعی آن است که همیشه شارب مهر و دست نخورده داشته باشد . گذاشتن شارب را به امر مولا امیرالمومنین (ع) می دانند و اهل حق بدون سبیل را در جمع جوز راه نمی دهند . و دکتر بهرام الهی ( جیحون آبادی ) که پاسخ نامه سیاوش نخبه زعیم را در تاریخ ۲۶ / ۱ / ۴۹ می دهد می نویسد : « واجبات مسلک اهل حق عبارتند از ۱- سرسپردن ۲- سرانه دادن ( نذر و نیاز ) ۳- بجا آوردن سه ( روز) روزه نیت ۴- شارب داشتن برای مردان . موحد بشیری در کتاب شناخت رهروان عشق علی (ع) می نویسد : پس برای هر فرد اهل حق واقعی ضروری و واجب است که به احترام دستور ، ظهور و برای شناسایی فرقه از بریدن سبیل تحت هر عنوانی خود داری نمایند و درجای دیگر کتاب می نویسد : سبیل هم برای پیروان اهل حق دستوریست لازم الاجرام و غیر قابل انکار . ولی مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی در کتاب جنه العالیه می نویسد : « معاویه می خواست به دشمنان علی (ع) جایزه دهد همگی هجوم آوردند . دید که خزانه کفایت نمی کند ، حیله ای اندیشید و گفت : برای این که صادق از کاذب تشخیص داده شوند ، ریش خود را بتراشید و سبیل ها را رها کنید آنها هم چنین کردند و سبیل گذاشتن رایج شد . نورالدین مدرسی چهاردهی در کتاب خاکسار و اهل حق ؛ خرافات و اوهامی را در خصوص تغسیل پیامبر اکرم (ص) توسط علی (ع) چنین آورده است : « علی در هنگام تغسیل بدن مطهر رسول خدا (ص) آبی را که در گودی ناف پیغمبراکرم جمع گردیده بود آشامید و باحترام حضرت محمد (ص) دیگر مقراض به سبیلت خود نبرد . و در ادامه می گوید : اگر هر فردی یک مو از سبیلت چید یک گاو نیاز دهد تا از سر تقصیرش بگذرند ولی اگر شارب را چید حق دخول به جم خانه را ندارد و پیر حقیقت نیاز وی را نمی پذیرد . چون مردان اهل حق را در مساجد مورد سخریه قرار دادند علی (ع ) به آنان گفت من بجای شما نماز بجا می آورم شما بجای نماز کردار بجا آورید و شارب بگذارید تا همدیگر را بشناسید . و نشانه ی اهل حق به سبیل هایش است . در حدیث معتبراز حضرت رسول (ص) منقول است که باید هر کس موی شارب و موی بینی را بگیرد و به احوال بدن خود بپردازد که اینها باعث زیادتی جمال او است . ( حلیته المتقین مرحوم مجلسی ) . آقای نورعلی الهی در حرمت بلند کردن شارب یا سبیل می گویند : " در جنگ صفین که بین مولا علی و معاویه درگیری بوجود آمده بود ، لشگریان معاویه شب به شب شبیه خون می زدند و چون علی علیه السلام اهل این عمل نبود به یارانش برای اینکه شب هنگام با یک دیگر درگیر نشوند و بجای دشمن خودی ها را نزنند سبیل بگذارند ! " * این مطلب ایشان فاقد دیل و مدرک است و هیچ چیز مبنی بر اثبات این مدعا وجود ندارد . مجددا مطلب دیگری را برای اثبات بلند کردن شارب عنوان می کنند که بیان آن خالی از لطف نیست . حضرات می گویند : زمانی که علی علیه السلام در حین غسل دادن پیامبر بود ، مقداری از آب غسل در ناحیه ناف پیامبر جمع شده بود و در حالی که امیرالمومنان او را غسل می دادند شارب های ایشان با آب ناف پیامبر تماس می گرفتند . * باز هم ما در تاریخ و روایات شیعه و اهل بیت اصلاً چنین چیزی را نداریم اهل حق و آقای نورعلی الهی هم هیچ مدرکی برای اثبات حرفشان عنوان نکرده اند . اهل حق در مذمت کوتاه کردن سبیل شعری را به ترکی سروده اند که ترجمه آن را به فارسی می آوریم " کسی که سبیل بچیند و قلیان بکشد با خوکان در یک صف قرار می گیرند کسی که مانند خار است هرگز یار نمی شود ، خامی برو بگرد و گردش کن قلیان مانند خوک و سگ است یاران به آن نزدیک نشوید آنکه شارب بزند و قلیان بکشد کردارش درست نیست " .

سلام به دوستان..دوست عزیزپیشنهاد میکنم دوباره متن قبلیه من را با دقت بیشتری بخوانید زیرا جواب شمارادر انجا داده ام...بنده عرض کردم تمایه دفاتر کلام در دست رس یارستان میباشد ومیتوانند تحقیق کنن ...ومنظورازاین که به هر کسی نمیتوان اعتقادات دین یاری را بیان کرد این است که هر کسی باید پله پله طی کند نمیشود که از همان اولین قدم دفتار کلام را باز کنیم وسرش بحث کنیم همان طور که یک انسان برایه تحصیل از ابتدایی شروع میکند تا به مراتع بالا تر برسد دین هم همین گونه میباشد ...واینکه هیچ کتاب تاریخی در این زمینه نیست به این دلیل است که خداوند از همان ابتدا میخواستند این دین از نظرها پنهان باشد وگرنه خیلی راحت میتوانستند در کل تاریخ از این دین یاد کنند وبحث اصلی ماهم سر این موضوع است که خداوند امر کرده بیگانه حق دخول ندارد...وبهتر است این مطلب را اضافه کنم وقتی خداوند به شما امر فرموده نماز بخانید ایا شما ازش دلیل میخاهید که چرا باید نماز بخانم؟؟....به ماهم این امر شده که این دین را برایه بیگانه باز نکنیم .تا زمانی که خود شخص به اعتقاد ویقین نزدیک شود... همان طور که قبلا گفتم چون شما اعتقادی به این دین ندارین وبه یقین هم نرسیده اید که دینی فراتر از اسلام وجود دارد،، من حتی اگر کلام را برایه شما باز کنم شما قبول نخواهید کرد چون بیشتر در تلاش انکار کردن آن هستید تا پذیرفتن آن....به نظر شما چرا انسان در زندگی در تلاش است برایه پیشرفت کردن؟؟ایا راه پیشرقت و به مرتبه والاتر رسیدن اسوده است؟؟،هر دینی هم همین گونه است.راه رسیدن به خداوحقیقت ریاضت وسختی هایی دارد که ارمغان آن اشکار شدن این دین برایه شخص است ....یاعلی مدد

بنا بر استدلال شما که خداوند در هر زمانی که بخواهد دینی کامل تر نازل می فرماید، اتفاقا سال گذشته دینی کامل تر از اهل حق بر من نازل شده و کسانی بتوانند مراتب سلوک اهل حق را طی کنند و چندین سال هم وظیفه رهبری اهل حق را بر عهده داشته باشند، به دین من در می آیند. و خداوند هم فرموده دلیلی برای منکران دین خود معرفی نکنم. این از اوامر الهی است و راهی جز انجام آن نیست. البته برای کسانی که در مقابل آن کرنش کرده و به حقیقت رسیده باشند. ملاک تشخیص حقیقت هم من هستم، درنتیجه سادات اهل حق بعد از سالها سلوک باید به پابوس من بیایند. عزیز من این چه استدلال بی پایه و اساسی است که می کنید. اگر استدلال شما درست باشد، پس دین من هم حقیقت دارد و سادات اهل حق باید به دین من درآیند. ضمن اینکه با پذیرش استدلال شما مساله خاتمیت پیامبر اسلام صلی الله هم منتفی است و باید منتظر پیامبران بعدی باشیم. خدا همه را به راه راست هدایت فرماید.

آیه های قرآنی در مورد اصول و فروع دین ؛ اصول و فروع در اسلام به عنوان کلیاتی در این دین مبین در کلماتی به عنوان نشانه اسلام خلاصه شده است که در جای جای قرآن به آن پرداخته شده است وما برای رعایت اختصار به نمونه هایی از این آیات اشاره می کنیم. اصول دین در قرآن ؛ ۱- توحید: « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » (اخلاص / ۱) بگو:خداوند، یکتا و یگانه است. ـ « اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ » (نساء / ۸۷) خداوند کسی است که هیچ معبودی جز او نیست. ـ « وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً » (نساء /۳۶) وخدا را بپرستید، و چیزی را با او شریک مگردانید. ـ « إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ » (صافات / ۴) قطعا‏ٌ معبود شما یگانه است. ۲- نبوت: « وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّهَ وَ الْکِتابَ »(حدید / ۲۶) ما نوح و ابراهیم را فرستادیم، و در دودمان آن دو نبوت و کتاب قرار دادیم. ـ « وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» (یونس / ۴۷) و برای هر امتی، رسولی است، هنگامی که رسولشان به سوی آنان بیاید به عدالت در میان آنها داوری می‌شود، و ستم به آنها نخواهد شد. - «ثُمَّ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِرُسُلِنا » (حدید / ۲۷) سپس در پی آنان رسولان دیگر خود را فرستادیم. ۳- معاد: « وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ » (انعام / ۷۳) و در آن روز که در«صور» دمیده می‌شود، حکومت مخصوص اوست. - «قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ لا رَیْبَ فِیهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» (جاثیه / ۲۶) بگو:خداوند شما را زنده می‌کند، سپس می‌میراند، بار دیگر در روز قیامت که در آن تردیدی نیست گردآوری می‌کند، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند. - «إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ » (ال عمران / ۱۸۵) شما پاداش خود را به طور کامل در روز قیامت خواهید گرفت. ۴- عدل: « وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ » (شعراء / ۲۰۹) و ما هرگز ستمکارنبودیم. ـ « وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً » (نساء / ۱۲۴) و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد. ـ « وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُری إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ » (قصص / ۵۹) و ما هرگز آبادیها و شهرها را هلاک نکردیم مگر آنکه اهلش ظالم بودند. ـ « فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ » (روم / ۹) خداوند هرگز به آنان ستم نکرد، آنها به خودشان ستم می‌کردند. ۵- امامت: « الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً » (مائده / ۳) امروز کافران از (زوال) آئین شما، مأیوس شدند، بنابراین ، از آنها نترسید و از(مخالفت)من بترسید، امروز، دین شما را کامل کردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین(جاودان)شما پذیرفتم. ـ « أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ » (نساء / ۵۹) اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالامر(اوصیای پیامبر)را. فروع دین در قران ؛ ۱- نماز: « وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ » (بقره / ۴۳) و نماز را بپا دارید، و زکات را بپردازید، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید(و نماز را با جماعت بگذارید). ـ « فَأَقِیمُوا الصَّلاهَ إِنَّ الصَّلاهَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً » (نساء / ۱۰۳)پس نماز را (به طور معمول) انجام دهید، زیرا نماز، وظیفه ثابت و معینی برای مؤمنان است. ـ « إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ » (عنکبوت / ۴۵) همانا ، نماز (انسان را) از زشتیها و گناه باز می‌دارد. ۲۲- روزه: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ » (بقره / ۱۸۳) ای افرادی که ایمان آوره‌اید روزه بر شما نوشته شده، همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند، نوشته شد. ۳- خمس: « وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ » (انفال / ۴۱) بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خدا، و برای پیامبر، و برای ذی‌القربی و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است. ۴۴- زکات: « وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاهٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ » (روم / ۳۹) و آنچه را به عنوان زکات می‌پردازیدو تنها رضای خدا را می‌طلبید (مایه برکت است، و) کسانی که چنین می‌کنند دارای پاداش مضاعفند. ۵۵- جهاد: « کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ » (بقره / ۲۱۶) جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد، در حالی که برایتان ناخوشایند است. ـ « وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ » (بقره / ۱۹۳) و با آنها پیکار کنید تا فتنه باقی نماند. ۶۶- حج: « وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً » (ال عمران / ۹۷)و برای خدا، حج آن خانه بر کسانی که قدرت رفتن به آن را داشته باشند واجب است. ـ « إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما » (بقره / ۱۵۸) صفا و مروه از شعایر (و نشانه‌های) خداست، پس کسانی که حج خانه را به جای می‌آورند یا عمره می‌گزارند، اگر بر آن دو کوه طواف کنند مرتکب گناهی نشده‌اند. ۷- امربه معروف و نهی از منکر: « کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ » (ال عمران / ۱۱۰) شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده‌اید.به کار پسندیده فرمان می‌دهید، و از کار ناپسند باز می‌دارید. ـ « وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ » (لقمان / ۱۷) امر به معروف و نهی از منکر کن. ۸۸- تولی و تبری: « لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ » (ال عمران / ۲۸) افراد باایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند. ـ « أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ » (شوری / ۹) آیا به جای او دوستانی برای خود گرفته‌اند؟خداست که دوست راستین است. ـ « لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْ‏آخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ » (مجادله / ۲۲) هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی‌یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند. ـ « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ » (ممتحنه / ۱) ای کسانی که ایمان آورده‌اید دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید. ـ « لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ » (ممتحنه / ۱۳) با قومی که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستی نکنید.

سیادت درمسلک اهل حق : استاد خلیفه مازندرانی متخصص در شناخت فرق اسلامی سیادت را درکتاب سلوک درتاریکی چنین می نویسد : از نوشته های ... جیحون آبادی چنین متوجه می شویم که سیادت شرط اولیه ریاست بر اتباع فرقه است و « سید» در جمع آنها به دو کس اطلاق می شود . یکم : سید طایفه که اولاد یکی از یازده خاندان می باشد و باید نسبتش به شاه ابراهیم ، عالی قلندر، بابایادگار، ... ابوالوفا ، میرسور ، ... مصفا ، حاجی بابو عیسی که به امر سلطان اسحاق « سید » می باشند ، برسد . و حاجی نعمت اله جیحون آبادی هم از قول « سلطان اسحاق » می گوید : چنان گفت سلطان به آن هفت تنان شریکید از حق ایا هفتوان که باشند هر هفت پوران من شریفند سید بهر انجمن پس از من شوند در حقیقت امام همی خاندانشان بود تا قیام که قطبند اندر حقیقت مدام چرا پورهای حقند زین امام بطوری که ملاحظه می نمائید در این نقل قول سلطان به چند موضوع مهم باور می شویم ، اگر تذکر به آن ضروری نباشد ، دانستن آن دارای حسن است . ۱- سلطان اسحاق ، هفت تن را که هفت خاندان شناخته شده اند پسران خود می داند . ۲- این پوران ( پسران سلطان ) با حق شریک هستند حتما در آن مهماتی که مربوط به حق تعالی می باشد نظیر هدایت و ارشاد و شاید هم در امر خلقت یا موت و حیات و رزق و... ۳- و فرزندان سلطان « سید انجمن » اهل حق می باشند . ۴- اینان بعد از سلطان اسحاق امام می شوند . ۵- مدام « قطب » وادی حقیقت هستند به این معنا که تا زمان انقراض شجره ی انتساب ، همین منصب به آنها اختصاص دارد و اینان همیشه قطب هستند . ۶- دلیل قطبیت این هفت تن به لحاظ فرزندان سلطان اسحاق بودن است . ۷- سلطان خویش را با لفظ « زین امام » امام معرفی می کند . بعد از این هفت تن که همیشه قطب هستند و امام طایفه « اهل حق » محسوب می شوند خاندان های اینان مانند « ذوالنور از نسل ابوالوفا » آتش بیگ ، شاه حیاس ، بابا حیدر که به آنچه قبلا آورده یازده خاندان می شوند همه ی آنان « سید طایفه » هستند . مهم است بدانیم چنین سیادتی از چه ناحیه ای می باشد !؟ از آنچه که حاجی نعمت اله جیحون آبادی در شاهنامه حقیقت بیان کرده است ، دو جهت معلوممان می گردد . اول : این که فرزندان هفت تن سلطان اسحاق به امر خداوند سید هستند زیرا حاجی نعمت اله می سراید : دگرهفتوانه که بودی وکیل شدند سید از امر رب جلیل بگیرد یاران پس آن هفتنین که هستند اندر جهان قطب دین که هستند محرم به آن کبریا به آئین حق هم شدند قبله گاه در این صورت هفتنان وکلای سلطان اسحاق چون فرزندان اویند و به امر خداوند « سید » شده اند محرم کبریا می باشند قطب دین و قبله گاه هستند و عجیب است فرزند همین حاجی نعمت اله جیحون آبادی یعنی فتح اله که بعدها نورعلی شده است با این که می گوید : « ما پیرو دین سلطان اسحاق هستیم » برخلاف سلطان اسحاق که فرزندانش را قطب می داند می گوید : «من غیراز مرتضی علی کسی را قطب نمی بینم » آنوقت سلطان اسحاق فرزندانش را قطب دین می خواند و امروزه این مدعیان که قطب برغیرعلی سلام الله علیه را حرام می دانند ، رؤسای قبل خود را قطب می خوانند . که عیسی بدی سید موسوی به برزنجه گشتنذ زنان قوی ز موسی کاظم زهفتم امام بود جایشان تا به یوم قیام اینجا برخلاف جایگاه قبل که سیادت خاندان اهل حق به امر و اراده سلطان اسحاق بوده سخن از سیادتی است که نزد طوائف اسلامی مرسوم می باشد او بدون ارائه مدرکی بیان می کند « عیسی » پدر سلطان اسحاق که اهل « برزنجه » بوده نسبت جسمانیش به امام هفتم شیعیان حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیهما می رسد به همین جهت خاندان های « اهل حق » سید می باشند . ولی از شاهنامه ی حقیقت به مطلبی برخورد می کنیم که هر دو سند سیادت فرزندان سلطان اسحاق همان یازده خاندان را نادیده گرفته می گوید : هر آن کس که بودیش از حق نشان چه از عام باشد چه از سیدان ولی است هم حجت دین یار بهر دور چون خورشید آشکار در اینجا معتقد می شود « سید » اوست که متصف به صفات الهی و متخلق به اخلاق الله بوده ، لکن چنین شخصی را « سید » نمی شناخته و نمی شناسد ، واگر « سیدی » از طایفه ، این نشانه ها را دارا نباشد ، « سید » نیست . اگر چه بود سید آن بدگهر ز نسل علی نیست هست از عمر اگر پاک دل باشد از عامیان سید باشد آن عام از اصل کان از آنچه که نقل شد نتیجه می گیریم نزد طایفه جیحون آبادی [ اهل حق ] یک جا « سید » به کسی اطلاق می شود که به سلطان اسحاق برسد دیگر جا به شخصی « سید » می گویند که بد گهر نباشد ولو از فرزندان عمر باشد و جایی هم به او که از حق نشان دارد اطلاق « سید » می کند هم مدعی شده اند که سلطان اسحاق از سادات موسوی است . به جهت هایی که نقل کرده اند هیچ کس نمی تواند مدعی سیادت شود مگر آخرین ادعا که سلطان اسحاق از فرزندان موسی بن جعفرعلیه السلام می باشد در این مورد نیز می گوییم بفرض صحت این ادعاء آنهایی بعد از او سید هستند که نسبت جسمانیشان به سلطان اسحق برسد . و... خلاصه نعمت اله جیحون آبادی آن « سید » ی را که خود می شناسد مجاز می داند که سرسپردگی قبول کند و مجلس نیاز و جم خانه را نیز اداره نماید بهر حال این سید طایفه تنها کسی است که مقابل آستانه جم خانه می نشیند ، خلیفه سمت چپ او و کلام خوان سمت راستش می نشیند و در صورت نبودن سید از نایب او استفاده می کنند . دوم : از سید شیعه هم نامی برده اند علی القاده به « سید » ی می گویند که براستی بواسطه ی شجره ای حقیقی واقعی نسبش به امام معصوم علیه السلام برسد و از فرزندان « سلطان اسحاق » هم نیست . فتح اله جیحون آبادی ( نورعلی الهی ) که با عمامه سفید دیده می شود ، گویا ادله ی سلطان اسحاق را که به امر رب جلیل فرزندانش « سید » شده اند را نپذیرفته و هم نسبت او را به حضرت موسی بن جعفر (ع) قبول ندارد که به جای عمامه سیاه نشانه سیادت عمامه سفید گذاشته است . زیرا می داند و می نویسد که مانند تمامی سادات نسبت جسمانیش به معصوم (ع) منتهی نمی شود بلکه می گوید : « منهم به امر سلطان سید هستم ، تمام سادات اهل حق فقط به امر سلطان سید هستند » ... حتما منظور سلطان اسحاق از لفظ سید معنای لغوی آن بوده که به معنی بزرگ ، مهتر، سرور ، آقا است نه به جهت انتساب به رسول خدا (ص) و امامان معصوم (ع ) ... نتیجه همانطور که استنباط می شود « سید طایفه » به دو جهت سید است یکی به لحاظ انتصاب به خاندان که می گویند فرزندان سلطان اسحاق همان مسند نشینان به امر رب جلیل سید می باشند و دیگر به جهت انتساب جسمانی به سلطان اسحاق که نسبتش به حضرت امام کاظم (ع) می رسد ... بعد از سلطان اسحاق سه خاندان بنامهای « آتش بیک » و خاندان « شاه ایاز یا شاه حیاس » و « خاندان بابا » « تشکیل یافته اند و با هم معاصر بوده اند » که احتمال می رود زندگانی آنان « مقارن ۱۱ و۱۲ هجری باشد » این خاندان ها با این اینکه از سادات هاشمی نیستند لکن در مسلک اهل حق « سادات » خوانده می شوند و بنا به این دلیل در میان آنان « سید» کسی بوده است که از فرزندان خاندان های مزبور باشد و این سیدها به معنای اسلامی کلمه یعنی از خاندان ختمی مرتبت نیستند . بلکه به خاطر منصب پیشوایی که بر مریدان تحت نظر خود دارند « سید » نامیده می شوند . سادات اهل حق، سیّد هاشمی نیستند؛ بلکه از اولاد یکی از سران دودمان ها می باشند. اما در برخی مناطق به اشتباه رهبران و بزرگان اهل حق را سید هاشمی می انگارند. بالاخره ما نفهمیدیم که این حضرت سلطان اسحاق ( سهاک – ضحاک ) که این فرقه او را بنیانگذار اهل حق می دانند و سادات اهل حق سید بودن خود را از طریق وی به امام موسی کاظم (ع) می رسانند معلوم نیست که درچه تاریخی و یا قرونی و در کدام منطقه جغرافیایی و والدین واقعی اش چه کسانی بوده اند ؟ !! بدنیا آمده اند؟!! ویا اگراز مادر باکره واز پدر نامعلوم بدنیا آمده باشد که در این صورت ، نمی توان به او سید گفت که دراین صورت اعقاب واحفاد ایشان سید واقعی که ازاولاد امامان معصوم (ع) باشد . نیستند . وبالاخره مشخص نیست درزمان امامت کدام یک از ائمه اطهار(ع) و یا درزمان کدام یک از سلسله پادشاهی وحکام بدنیا آمده و مرام این فرقه ضاله را بنیانگذاری کرده وعده ای از مردم عوام را در طول تاریخ در گمراهی و ظلالت نگاه داشته است و هم اکنون نیز دارد ، که بالأخره تاریخ تولد وی را مشخص نکرده اند . سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان کرمانشاه در سال ۱۳۶۵طی ۵۴ مورد سوال از شاهمراد و خلیل عالی نژاد انجام داده و ایشان در خصوص سادات اهل حق چنین پاسخ داده اند . سوال سی و یکم : سیادت خاندان اهل حق از کیست ؟ آیا شما دارای شجره ساداتی هستید ؟ در صورت امکان یک نسخه از آن را در اختیار ما قرار دهید. پاسخ : در بدو ظهور اهل حق برای یک مرتبه سیادت بصورت انتصابی بوده است و از آن پس بطور ارثی و لایتغیر تا نهایت این موضوع ادامه خواهد داشت بدین معنی که از طرف حضرت سلطان صحاک چند نفر از اطرافیان و یارانش به عنوان جانشین ایشان معرفی می گردند که اینان همان سر سلسله های خاندانها می باشند و عواقب آن افراد سادات فعلی اهل حق. سر سلسله خاندانی که اینجانب وابسته به آن هستم حضرت عالی قلندر نام دارد که از نظر ذاتی و مظهریت حضرت امام حسین (ع) محسوب خواهد شد. از توضیح و یا تحویل قسمت سوم سوال بدلیل عدم اهمیت موضوع معذورم. 60

اعتقادات مسلک اهل حق در مورد شیطان : نورالدین مدرسی چهاردهی می نویسد : عده ای از طوائف اهل حق ( علی اللهی ) پیرو و معتقد به ملک طاووس یعنی شیطان می باشند . ابلیس در لغت به معنی درمانده و حیرت زده است و کلیه پیروان یازده خاندان اهل حق از لعنت ، دشنام و بد گویی نسبت به ملک طاووس بشدت اجتناب ورزیده و نامش را مقدس و مبارک می دانند و پیروان ملک طاووس کلیه آداب و مراسم فرقه اهل حق را بجا می آورند . در بین تمام ادیان الهی اسلام ، مسیحیت ، یهودیت و زرتشتی شیطان به عنوان موجودی پلید و سردمدار قوای باطل مطرح می گردد و امتهای اسلام٬ مسیحیت و یهودیت هم بر این امر اجماع دارند. جالب است بدانید که هیچ کس هم قائل به رانده شدن ظاهری شیطان نگردیده است که برخی از مردم و صاحبنظران اهل حق بر این عقیده هستند. و این را می دانید که هر کس می خواهد مطلبی را خلاف تمام ادیان الهی مطرح کند حتما باید دلیل محکمه پسندی داشته باشد و در صورتی که دلیلی نداشته باشد باید حرف او را ادعائی بدون دلیل دانست و به آن ترتیب اثر نداد. اولا این مساله را باید مورد توجه قرار دهید که مردم و صاحبنظران یارسان در زمینه شیطان دو نظریه را قائل شده اند و تعداد بسیار کمی از آنها قائل به تقدس شیطان شده اند. ثانیا اگر حالا شخصی اهل حق هم پیدا شد و گفت که شیطان مقدس است و احیانا در کتاب خود هم این مطلب را آورد ما باید بگوئیم که اهل حق چنین مطلبی را قائل است!! عده ای مردم اهل حق شیطان را مقدس می شمارند و در مقابل کسانی که شیطان را لعن کنند موضعگیری می کنند اما عده ای دیگر شیطان را مانند شیعیان مطرود و رجیم می دانند و هیچگونه تقدسی برای آن قائل نیستند. بر اساس برخى منابع اهل حق ملك طاووس (نام شيطان نزد يارسان گوران و كرند) مأمور كيفر دادن و آفرينش ناپاكى و پليدى براى كسانى است كه از دستور حق اعراض كنند (سرودهاى دينى يارسان ، ص ۱۷۴ـ ۱۷۵). دسته اول اهل حق شيطان را مرتكب عصيان و تكبر و سركشى از دستور خداوند مى دانند امّا در عين حال سبّ شخص شيطان را به دليل اين كه سبّ مصنوع و مخلوق در حكم سبّ صانع و خالق است ، جايز نمى دانند و تنها سبّ افعال زشت او را مجاز مى شمارند (برهان الحق ، ص ۳۱۷) و دسته دوم اهل حق ملك طاووس (شيطان) را از فرشتگان و خاصّان حق مى دانند و معتقدند مخالفت وى با خلقت آدم و حوّا مشيّت پروردگار بوده كه در ظاهر رانده ولى در باطن مورد لطف حق بوده و مى باشد (آيين يارى ، ص ۵۱ به نقل از اطلاعيه).

ره آورد زندگي انسانها مي تواند ثابت كند كه هر انساني در نزد خداوند بنده پاكي بوده يا خير و اين عمل و رفتار ماست كه نشان مي دهد آنچه كه به آن باور و اعتقاد داريم الگويي خدايي و درست است يا خير ؟ اگر در آموزه هاي اهل حق دشمني و عداوت و ظلم و خيانت و جنگ و غارت وچپاول اموال غير اهل حق حلال بود و يا به اسارت و بردگي بردن خانواده هاي غير اهل در زمان چيرگي بر قوم غير اهل حق اگر حلال بود ؟ اگر خود را فقيه دانا خواندن كه از غرور مي آيد و غرور از شيطان است حلال بود ؟ اگر تاكيد بر انتقام و ... حلال بود ؟ و هزاران اگر ديگر بدانيد كه اهل حق آييني يا به قول شما فرقه ناشايستي است اما در حاليكه مردم اهل حق در تمام ايران و كشورهاي همسايه به درستكاري و پاكدامني معروف هستند چرا با اين مردم سر ستيز داريد . مگر هر ديني نيامده مگر براي هدايت انسان ها . پس به من چه كه شما و ديگري و ديگري پيرو چه كتاب و چه ديني هستيد مهم اين است كه آنقدر انسان باشيد كه من از شما ياد بگيرم چگونه مانند شما باشم و خداي شما چه خداي بزرگي خواهد بود كه بجز احترام و محبت و عشق و گذشت و آموزش درست و امر به معروف در رفتار چيزي نخواهي داشت . خوشبحال پزشكان بي مرزي كه بدون هيچ چشمداشتي به كمك محروم ترين آدمهاي كره زمين مي روند . خوش بحال انسانهاي شريفي كه در عين گرسنگي به فكر بينوايان هستند بدون اينكه نامي از آنان به ميان آيد . خوش بحال زاهدان و پارساياني كه با داشتن تحصيلات بسيار بالاي آكادميك خادم حرم امام رضا مي شوند و زير پاي زائرانش را جارو مي كنند . خوش بحال زاهدان و پارسايان اهل حقي كه با داشتن تحصيلات بسيار بالاي آكادميك شب گردي مي كنند و به در خانه فقرا همين كرمانشاه مي روند و بي آنكه بگويند من پزشكم و من وكيلم و من سرهنگ بشقابي غذا به دست گرسنگان مي رسانند بي آنكه در هيچ رسانه اي ثبت كنند و نمي پرسند تو كه گرسنه اي اهل حقي يا شيعه يا اهل تسنن . بياييم به جاي جزئيات و پرداختن به حاشيه قدري انسان باشيم و حق را در عمل از ناحق جدا كنيم . دست ياري سلطان سرجم بر سر همه مخلوقات خداوند باشد و از همه بيشتر بر سر من نا آگاه و گنهكار كه شايد با رفتارم سبب ساز شده ام كه آيين پاكيزه ياري اينگونه ناشناخته باشد . هو اول وآخرم يار

سخن در ارائه دلیل و حجیت اهل حق بعنوان دین مستقل یا انتساب آن به یکی از ادیان است، چرا اصل ماجرا را پنهان کرده و به فروع می پردازید؟

اعتقاد فرقه اهل حق در باره ( توحید ) خدای تعالی : مسلک اهل حق خدا را در جامه بشری پذیرا می باشد . و سلطان صحاک را و قبل از او بابا خوشین و ناعوث و حضرت علی ( علیه السلام ) خدای واقعی بوده اند . اهل حق گویند در روز ازل جهان بصورت دریایی بود و دری در آن پنهان بود سلطان فرمان می دهد دریا ازهم پاشیده می گردد و دودی از آن برخاسته آسمان بوجود می آید و قطعه ای از درموجب خلقت ستارگان می گردد و ماه و خورشید و روز و شب آشکارمی گردد گردش سال به چهار فرشته سپرده گردید خدا در آغاز سه نام داشته است ، اول قدرت دوم شنطیا سوم خاوندکار است دفتر پردیوری از سلطان است خدا پس از آفرینش داخل در می گردد و در دریا سکنی می گزیند تا اینکه جبرئیل که همان بنیامین باشد علی را در دریا پیدا کرد و اجازت داده که چهار فرشته داخل در شدند که جمعا چهل تن باشد پس از آفریدن هفت تن چهل تن که بشکل هفت تن آفریده شدند بعد از آن هزار و یک صورت شدند از جبین یکی یک قطره نور چکید و جوز شد و هیجده هزار عالم ایجاد شد . ... کلاردشتی پرچمی بالای خانقاه خود می افراشت که این جمله ( علی الله و باطل ما سوی ) درب منقوش بود تابلویی در جم خانه ... درکنار قبر وی بر دیوار نصب گردیده که جملات زیر را نوشته اند : اول و آخر یار ... جم حقیقت کعبه باطن است شرط بنیامین ذوالفقار دوسر است مویی از سبیل یار برابر قرآن است مال یارستان همه نذر و نیاز است . ( کلاردشتی بدستور ناصرالدین شاه قاجار در میدان توپخانه تهران بدار مجازات آویخته شد ) . اسکندر اسفندیاری در کتاب پژوهشی در باره طوایف غلاه ( ص ۱۶۴ و ۱۶۵ ) می نویسد : سنگ اساس عقاید اهل حق تناسخ و حلول است . حلول ذات را دونا دون گویند به عقیده ایشان در تن هرکس ذره ای از ذات الهی موجود است و ظهور روحانی حق در صورت جسمانی پاکان و برگزیدگان همیشه در گردش می باشد و آن را گردش مظهر به مظهر نامند در این باره آنان معتقدند به هفت جلوه پیاپی هستند و می گویند هر بار خداوند حق تعالی با چندتن از فرشتگان مقرب خود به صورت اتحاد دربدنهای خاکی حلول می نماید این حلول به منزله لباس پوشیدن و کندن است ... اهل حق در باره حضرت علی (ع) می گویند که او تجلی ذات خدا می باشد و وی را مظهر تمام و کمال خدا می دانند و اوست که در هر دوره و عصری ظهور و در جسم پاکان و مقدسان از اهل حق تجلی می کند . الف: توحید گرچه مردم اهل حق به «علی اللهی» معروف هستند و برخی از خاندانها و سران آنها علی (ع) را خدا می دانند، ولی اشکالات شیعیان به این نظر باعث گردیده است برخی از مردم اهل حق این عقیده را رد کنند و توحید را به عنوان عقیده خود معرفی کنند.اما آنچه که در دفاتر و کتب مقدس آنها یافت می شود این است که علی (ع) را به عنوان ذات خدا معرفی می کنند بدین معنا که ذات خدا در علی(ع)حلول نموده است. توحید در مسلک اهل حق : در مستندات و سخنان برخی از بزرگان اهل‌حق درباره خالق جهان و اصل توحید، تفاوت‌هایی آشکار بلکه متناقض دیده می‌شود. گاهی از گفتار نویسندگان و مرشدان آن‌ها کلمات متناقضی صادر شده است و ظاهراً خودشان هم ارتباط بین کلمات ما قبل و ما بعد را قائل نیستند، تا جایی که بعضی با تمسک به گفته نویسندگان و مرشدها غالباً تحت عنوان "دفتر" یاد می‌شود به اظهار نظر پیرامون خالق هستی و خداوند تبارک و تعالی پرداخته این فرقه را تا سرحد شرک و کفر به پیش برده‌اند. در بیانات شفاهی و یا کتبی که مکتوب است و از آن‌ و هریک بر اساس برداشتی که داشته‌اند او را همراه با اوصافش معرفی نموده‌اند که اجمالاً برخی از مکتوبات آنها که در بین مردم پیرو این فرقه از شهرت و معروفیت بیشتری برخوردار است ذکر می‌گردد. یکی از نويسندگان فرقه اهل‌حق می‌نویسد: «همان ماده یا طبیعت که دارای قدرت و شعوری است، خداوند است، زیرا که ذات حق در جزء و کل موجود است و به نسبت تکامل وجود دارد». در جای دیگر می‌نویسد: «مردم یارسان ذات خداوندی را در تمام موجودات و جهان و کرات محاط دانسته و توحید را با قبول مظهر حق در هر زمانی نافذ می‌دانند». همین نویسنده در جای دیگر راجع به قبول مظهر حق از جانب افراد و اشخاص مختلف می‌نویسد: «قدرت کردگاری (خداوند) در وجودهای مختلف ظهور نموده که بعد از حضرت سلطان سهاک دوازده دوده (خانواده) و خاندان مرکز تجلی ذات دیدار بودند » ... گرچه به عقیده برخی اهل حق به «علی اللهی» معروف هستند و برخی از خاندان‌ها و سران آن‌ها علي (علیه السلام) را خدا می‌دانند، ولی اشکالات شیعیان به این نظر باعث گردیده است تا برخی از مردم اهل حق این عقیده را رد کنند و توحید را به عنوان عقیده خود معرفی کنند. اما آنچه که در دفاتر و کتب مقدس آن‌ها یافت می‌شود این است ‌که علي (علیه السلام) را به‌عنوان ذات خدا معرفی می‌کنند، بدین معنا که ذات خدا در علي (علیه السلام) حلول نموده است. اهل حق اولین تجلی کامل ذات خدا را در علی (علیه السلام) و دومین تجلی تام و تمام را در سلطان اسحاق می‌دانند و گاهی اسحاق را دون یا مظهر علی (علیه السلام) خوانده و آن دو را برابر دانسته‌اند. امّا گاهی اسحاق را از آن جا که جامه‌اش بعد از علی (علیه السلام) بوده، کامل تر از علی (علیه السلام) می‌دانند. با نقل کلماتی از کتب اهل‌حق جای سؤال باقی می‌ماند که آیا واقعاً اهل‌حق خدا پرست هستند یا نه؟ ب : نبوت و امامت: در کتب و دفاتر اهل حق و در افواه مردم یارستان نام پیامبران و ائمه زیاد دیده و شنیده شده است.اما به طور خلاصه می توان گفت که مردم اهل حق اگراعتقادی به ائمه هم دارد از باب دون رهبران ، پیران و مرشدان خودشان است. در عصر ما که پایه کفرتوحیدی در هم ریخته شده ومنکران خدای تعالی نیز به این نتیجه رسیده اند پیشرفت علم مراکز علمی را به این حقیقت بارور کرده که باورشان شود هستی را آفریدگاری است.بحث وجدل پیرامون چنین موضوعی که حتی منکران هم پذیرفته اند«زیره به کرمان»بردن است ولی در زمانی که توحید تمام تاریک خانه های لاخدائی رابه نورخود روشن نموده به بلیه خیالی بسیار خطر ناک مبتلا شده ایم که درگوشه وکنار دنیای خاکی هنوزمردمانی دیده می شوند که با استدلالهای کهنه شده مانند «حلول»ونظایر آن خویش را خدا یا مظهر خدا می شناسانند . در طایفه جیحون آبادی خدا حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام بوده است وآنجا هم که خدای متعال برایش مطرح می شود می گوید:«اگرهم خدائی باشد خدای علی است به من چکار».(آثارالحق ج۱ص۴۸گفتار۱۳۷) بگفتا علی اول و آخر است خداوند در ظاهروباطن است جز حیدر نباشد به من کس خدا که دیدم همه اوست دردوسرا این تفکر در گفتارهای نور علی الهی نیز فراوان به چشم می خورد مثلا می گوید«نورعلی خدایه برزه مل»(برهان الحق ص۶۳۸) ومهمتر اینکه در باره «نعمت خدایه»و«نورعلی خدایه»امروزهم که می گویند «بهرام خدایه». البته این خیالات برای اتباع جیحون آبادی که نعمت الله ونورعلی وبهرام الهی را خدا می دانند .سران همین قوم فراهم آورده اند، وقتی نورعلی الهی انتشار می دهد «زندگی من و مولا کاملا شبیه به هم است»(آثارالحق ج۱ص۶۵۱گفتار۱۹۵۹) یا می گوید «من تمام رویه مولا را دارم »( آثارالحق ج ۱ص۲۵۵گفتار۸۶۶) ومهمتر این که بطور صریح اعتراف به مظهر الهی خودش نموده ومی گوید:«تمام مظهر الله ها از لحاظ کمیت با هم فرقی ندارند اما از لحاظ کیفیت علی وسلطان حالت و کیفیت دیگری دارند زندگی خودم تطبیق می کند با زندگانی علی وهیچ فرقی ندارند»(آثارالحق ج۱ص۶۷۴گفتار۲۰۱۰) یعنی من هم از لحاظ کمیت با علی سلام الله علیه فرقی ندارم ومظهر الله هستم پس همان طور که می گوید به اعتبار مظهر الهی خدا درعلی علیه السلام جلوه کرده اینجا هم چون نورعلی با علی سلام الله علیه تطبیق می کند خدا در او هم جلوه کرده است.وبهمین جهت می باشد که در جم خانه می گویند«نورعلی خدایه برزه مل» این همه دوپهلوگفتن ها واین همه پس بروها وپیش بیاها به خاطراثبات خدائی«نعمت الله» و«نورعلی» و«بهرام» صورت گرفته ولی باز می بینیم که نور علی الهی خدائی خودش رافراموش کرده ومی گوید:«می بینم ماموری که از آشنایان بود پیغامی ازطرف خدا برایم آورده است» (آثارالحق ج۱ص۶۶۸گفتار۱۹۹۰) در صورتی که اگر مظهر الله به اعتبار استدلال نورعلی محل ظهور و بروزذات خدا باشد نیازی به پیغام آور نیست. یاد شعری از عطار افتادم: منم الله خود در خود بدیدم کلام خود بگفتم خود شنیدم آخر نفهمیدم دراین مسلک خود ساخته چه کسی خداست!! گرچه مردم اهل حق به «علی اللهی» معروف هستند و برخی از خاندان ها و سران آنها علی (ع) را خدا می دانند، ولی اشکالات شیعیان به این نظر باعث گردیده است برخی از مردم اهل حق این عقیده را رد کنند و توحید را به عنوان عقیده خود معرفی کنند.اما آنچه که در دفاتر و کتب مقدس آنها یافت می شود این است که علی (ع) را به عنوان ذات خدا معرفی می کنند بدین معنا که ذات خدا در علی(ع)حلول نموده است. در مورد روئت خداوند نور علي الهي مي گويد ديدن خدا از رئي آثار فايده ندارد , بايد خدا را ببيني و دست در گردن او بيندازي , ما مي گوييم خدا به جان آن سبيل هايت بيا ( آثارالحق )

کلام شما در مورد "اعتقاد فرقه اهل حق در باره ( توحید ) خدای تعالی : مسلک اهل حق خدا را در جامه بشری پذیرا می باشد . و سلطان صحاک را و قبل از او بابا خوشین و ناعوث و حضرت علی ( علیه السلام ) خدای واقعی بوده اند" درست نیست، بلکه اهل حق ایشان را دون دار و مظهر ذات میدانند نه خدای واقعی و این با اختلافی اندک با آنچه شما ذکر کردید است. ایشان معتقدند ذات خدا در جامه علی ع و ... درآمد نه اینکه علی خدا است یا علی خدا شد، بلکه علی ع و ... را دون دار می دانند.

تناسخ ، حلول ، الوهیت و معنای دونا دون از نظر اهل حق / یارسان دون : در اصطلاحات اهل حق روحی است که اگر در نتیجه گمراهی از جاده تکامل منحرف شده باشد به معنی غیرآید اگر در نتیجه عوارض شهوانی استعداد روحی اش خلل یافته باشد به معنی کمتر و اگر در نتیجه غفلت در وظایف سیر تکامل متوقف شده یاشد به معنی تر و اگر در نتیجه جهد و جد مافوق طبیعت سیرتکامل کرده باشد به معنی جلوتر می آید که به عبارت آخری که مد نظر اهل حق می باشد انتقالات از عالم مادون به عالم مافوق است . پس طبق نظر اهل حق دون سلطان اسحاق از حضرت علی بن ابی طالب (ع) کامل تر ودون نورعلی الهی از سلطان اسحاق کاملتر است . دونا دون از نظر یارسان ، روح شخص که پس از مرگ در بدن نوزاد دیگری ظاهر گردد را گویند که یک نوع تناسخ است . به نظر می رسد که دون یک دوره ی زندگی است ، یعنی قالب و جامه ای که روح در طی یک دوره ی زندگی جسمانی دارد و ممکن است در بدن نوزاد (آدمی ) یا جزء آن فرود آید . و اما دونا دون ، اهل حق دونا دون را به معنای جامه به جامه و گردش روان در تن استعمال می کنند ، به عبارت دیگر دونا دون به معنای جامه به جامه و مظهریت ، داخل شدن روح از بدنی به بدن دیگر پس از مرگ است . در حاشیه ی یکی از سرانجام های خطی آمده است که انسان دارای دونیروی اندیشه و خرد است که یکی خرد سالم و دیگری خرد ناقص است ( یاد آوری می نماید که اهل حق خودشان به بی خردی و خرد ناقص خود معترف است ؟ ) و انسان دارای ذره ای از ذرات خدایی است که این ذرات در جسم آدمی وجود دارد و همیشه در نزد پاکان در گردش است و به این گردش دونا دون گویند . لازم به ذکر است که تعریف فوق از دونا دون تعریف جامع ومانع و به عبارت دیگر تعریف کاملی نیست و در کل تعریف فوق راجع به دونا دون زائد است و خواننده اصولا منظور از ذکر عبارت " انسان دارای دو نیروی اندیشه و خرد است که یکی سالم و دیگری خرد ناقص است " را در نمی یابد ، پس این عبارت کاملا زائد است . هم چنین تعریف فوق به چند دلیل نارساست زیرا : ۱- بر عکس آنچه که در تعریف فوق آمده است دونا دون مختص پاکان نیست و همگانی بوده و اعم از پاکان و ناپاکان است . ۲- عبارت " ذره ای از ذرات خدایی " مبهم است بلکه باید گفت که روح در گردش است و اگر منظور از ذره ای خدایی همان روح است بهتر است که روح بکار برده شود زیرا مأنوس تر و آشناتر است . ۳- دونا دون منحصر و مختص به آدمی نیست بلکه شامل حیوانات و جزآن هم می شود .

اصطلاحات مترادف با دونا دون در کلام ها : در کلام های مسلک اهل حق اصطلاحات و جملات متعددی به معنای دونا دون وجود دارد که از جمله می توان به کلماتی مانند مظهر ، جامه ، قالب ، لباس ، صورت ، برگ ، مایه ، یورت ، پلاس ، ورق ، جسم ، قوا ، بارگه و هلت اشاره نمود که همگی به معنای دون یا یک محل ومکان ظهور و تجلی روح هستند یعنی روح درآنها فرود می آید . اینک مثال هایی از کلامها که اصطلاحات فوق الذکر در آنها بکار رفته را به عنوان شاهد مثال می آورم : مظهر : یادگار مرمو : چاکا یاران بین بی جسم و مظهر ( کلام زلال زلال ) ترجمه فارسی : در آن هنگام که یاران جسم و مظهر نداشتند یعنی روح آنها در جسم و مظهر فرود نیامده بود . جامه : سان سهاک ( سلطان اسحاق ) مرمو : جامه شادی داوکرد غلامان (چلتن ) - جامه ی شادی به همه غلامان داد . جامه به معنای لباس جسمانی و مظهریت را گویند . قالب : یادگار مرمو : نه قالب خاک بدیم گواهی – در قالب خاک گواهی بدهیم . لباس : قاموس مرمو: به پردیور دا پیمان دا لباس – در پردیور ما را به جامه ی بشری ملبس کرد . صورت : مومن مرمو: نه قله ی الست نویمان صورت – د رقله الست (عالم الست ) فاقد صورت بودیم یعنی روح بدون جسم بودیم . برگ: شاه ابراهیم مرمو: وبرگ آدم که پیمان تحویل – هنگامی که برگ ( دون، قالب) آدمی را دارا گشتیم . مایه : یار زرده بام مرمو : اوسا ایوتیچ مایه اش اشاد بی ( چلتن ) – در آن هنگام که ایوت مایه ی اشاد بود یعنی در قالب او می زیست . یورت : پیر موسی مرمو : یورتشان آما او جلوه ی بشر – پیر موسی می گوید : آنان را در پیکره ی انسان جلوه دادی . پلاس : یادگار مرمو: چاکا که مردان پو شاشان پلاس – در آن هنگام که مردان پلاس پوشیدند . ورق: یادگارمرمو: دون و دون آمایم ورق و ورق – دون به دون و ورق به ورق آمدیم . جسم : یادگارمرمو : چاکا یاران بین بی جسم و مظهر – در آن هنگام که یاران جسم و مظهر نداشتند . قوا : یادگار مرمو: کاکام ابراهیم نقوای نعمت – برادرم ابراهیم در جامه نعمت بود . هلت : شیخ امیر مرمو : دون و دون آما هلت و هلت ، گا و سر مخل نه کردن خلت – جامه به جامه و دوران به دوران آمدند ، منزل به منزل طی مراحل نمودند زیرا شرط و اقرار یاری عیب و نقصی ندارد . پس با توجه به توضیحات فوق فرقه اهل حق معتقد است که مظهر به معنای محل ظهور است یعنی جایی که روح ظهور می کند . جامه ، لباس ، برگ ، پلاس و قوا (قبا ) همگی به معنای پوشاک می باشد . زیرا جسم فی الواقع به عنوان پوشاک روح است و قالب به معنای چارچوب می باشد و در واقع جسم ، قالب و چارچوب روح می باشد ، صورت به معنای نقش پیکر می باشد و مایه هم به معنای وجود است که روح در آن فرود می آید . یورت مأخوذ از زبان ترکی و به معنای منزل ، خانه و مسکن است و بارگاه به معنای کاخ و دربار و خیمه پادشاهی است و منظور از آن هم این است که روح جابجا می گردد و هلت نیز کردی بوده و به معنای شیب کوه می باشد ، که امراله شاه ابراهیمی باصطلاح از بزرگان مسلک اهل حق آن را به خانه نیز ترجمه کرده اند ، کلماتی که به معنای دون بکار رفته است منحصر به کلمات فوق الذکر نمی شود و ذکر کلمات فوق زا جهت تمثیل است نه حصر و گرنه ممکن است کلمات دیگر نظیر خرقه و ... بکار رفته باشد .

فلسفه وجود قبله در دین اسلام چیست؟ استاد خلیفه مازندرانی در کتاب سلوک در تاریکی ( ص ۱۳۹ الی ۱۴۳ ) سخنی بحق گفته حجت را تمام کرده است ، می نویسد : نورعلی الهی قبله را قلب می داند و هرجایی ذات حق باشد حکم کعبه را دارد حالت احرام را دارد و باید تمام دستورات احرام را اجرا نمایند ... در جای دیگر کعبه و جم خانه را یکی می پندارد . می گوید کعبه ما هم همان جم خانه است پس وقتی در جم حاضر می شوبم باید احرام ببندیم . در معنا ذات حق همان کسی است که در جمیع جم خانه سر حلقه است ... رسول خدا (ص) می فرمایند : « ان الله عزوجل اختار من کل شیی شیئا اخترا من الارض مکه و اخترا من مکه المسجد و اختار من المسجد الموضع الذی فیه الکعبه » یعنی « همانا خدای عزوجل از هرچیزی ، چیزی برگزیده از زمین مکه مشرفه را برگزید و از مکه مسجد الحرام را و از مسجدالحرام جایی را که کعبه در آنست اختیار فرمود » بهمین اعتبار کعبه از نظر امت های مختلف مورد احترام قرار گرفت » .... با این که کعبه فقط همین بنا بوده است برای جلوگیری از فتنه کعبه سازی که نظیرش [ پردیور ] ، بوحود آمده است . رسول خدا (ص) فرموده اند: « الحجریمین الله فی الارض » یعنی « حجرالاسود ( در کعبه ) دست راست خدا در زمین است » یعنی هرآنجا که حجرالاسود دارد کعبه است و لاغیر . حق تعالی نیز در کریمه « جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما » تنها کعبه را بیت الله الحرام می شناساند نه جایی دیگر را ... بدون تردید منظور از این بدعت آوری هم تخریب دین بوده زیرا حضرت امام صادق ( ع ) فرموده اند : « لایزال الدین قئما ما قامت الکعبه » پس هر کجا که کعبه را تخریب کردند دینی برپا نیست . و این نه تنها به تخریب خانه می باشد بل هر کجا که دلها را از کعبه منحرف بسوی « جم خانه » خود یا هر جای دیگر نمایند . همان کار تخریب صورت گرفته و بدون تردید دینی بر پا نمی ماند ... قرآن کریم در باره قبله می فرماید : « قدنری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبله ترضیها فول وجهک شطرالمسجد الحرام » پس قبله آئین محمدی و کسانی که خود را مسلمان و شیعه می دانند مسجدالحرام است نه جای دیگر . اسامه بن زید گفت رسول خدا (ص ) وارد خانه خدا شد و خوشحال گردید ، درب خانه ایستاد دو رکعت نماز به جای آورد و با دست اشاره به خانه خدا داشت و فرمود : « هذاه القبله » و هم چنین یشربن جعفرحنفی گفت از امام صادق (ع) شنیدم می فرمود : « البیت قبله لاهل المسجد والمسجد قبله لاهل الحرم والحرم قبله للناس جمیعا » یعنی « خانه کعبه معظمه قبله اهل مسجدالحرام و مسجدالحرام قبله اهل حرم ، و حرم قبله همه مردم است » . اهل حق بر خلاف حکم خدا و پیامبراکرم (ص) عمل کرده و خود را مسلمان شیعه می نامند که اینطور نیست . زیرا امام صادق (ع) می فرمایند : همانا خدای عزوجل را سه چیز محترم است که چیزی نظیر آنها نباشد : « کتابه و هو حکمه و نور بیته الذی جعله قبله للناس لایقبل من احد توجها الی غیره و عترت بینکم » یعنی « کتاب او ( قرآن ) که حکمت و نوراست و خانه اش که آن را قبله همه مردم قرار داده است و ازهیچ کس توجیه و روی آوردن به غیرقبله پذیرفته نیست ، وعترت و فرزندان پیغمبر علیهم السلام » بحث نقش ولایت و محبت محمد و آل طاهرین علیهم السلام در مجامع شیعه آنقدر زیاد است که عالمان شیعی در آغاز کتب فقهی خویش بابی تحت عنوان « ابطال العباده بدون ولایه الائمه و اعتقاد امامتهم » گشوده اند یعنی هر عبادتی که بدون ولایت ائمه و اعتقاد به امامت آنها انجام شده باشد باطل است ... در زیارت جامعه این گونه می خوانیم : « من اراد الله بدء بکم ومن وحده قبل عنکم ومن قصده توجه بکم» یعنی «هرکس که خدا را بخواهد از شما اهل بیت آغاز میکند و آن کس که به یگانگی خدا ایمان آورد آن را از شما اهل البیت می پذیرد و هرکس بخواهد بسوی خدا رو کند به شما اهل البیت توجه می نماید » . امام صادق (ع) فرموده اند « و لکل شی العبد مومنا حتی یعرف الله و رسوله والائمه کلهم و امام زمانه و یرد الیه و یسم له » یعنی « هیچ کس مومن نخواهد بود مگر این که خدا و پیامبر و همه امامان را بشناسد به معرفت امام زمانش نائل آید و سائل را به او ارجاع دهد و تسلیم فرمان امام زمانش باشد » . و خلاصه این که حضرت امام صادق (ع) فرموده اند : « ما استاهل خلق من الله النظر الیه الا بالعبودیه لنا » یعنی « کسی شایسته توجه خدا نمی گردد مگر با کوچکی در برابر ما » . فلسفه وجود قبله در دين اسلام چيست؟ چرا بايد مسلمانان در هر كجاي اين عالم هستند رو به قبله بايستند؟ شباهتي بين كعبه و بت كه جلوي آن سجده مي كردند وجود دارد . ؟

قبله و حج در فرقه اهل حق : بنابراحکام عقیدتی قبله اهل حق « پردیور» محلی در غرب شهرستان پاوه که جایگاه سلطان سهاک – ضحاک - است . معرفی شده و در منطقه توتشامی و قلخانی ... مردگان را رو به (پردیور) خاک و دفن می نمایند وقربانیها را هم رو به پردیور قبله اهل حق ذبح می کنند . ( کتاب سرسپردگان نیزقبله اهل حق را پردیور معرفی می نماید ) و ( شاهنامه حقیقت نیز موید این مطلب است ) . کتاب اهل حق تألیف مالامیری نیز قبله اهل حق را « پردیور » معرفی می نماید ؟ . موحد بشیری می نویسد : اهل حق واقعی هیچ سمتی ( سمت و سو، روبه رو ) را به نام قبله نمی شناسد ، بلکه به هر طرف که قرار گرفت ، به خدا سجده می کند . اهل حق نيز مکاني را به عنوان قبله قبول دارند و معتقدند قرباني و دفن اموات بايد رو به سوي همان قبله باشد. در مورد قبله اهل حق چهار نظريه گرد آوري شده است که عبارتند از: پرديور: بيشتر اهل حق کعبه را قبله خود نمي دانند ؛ بلکه قبله خود را پرديور اعلام مي کنند. پرديور، نام منطقه اي است که مؤسس اين فرقه ( سلطان اسحاق – ضحاک – صحاک ) در آنجا مدفون است. هم اکنون اين مکان در شهرستان پاوه بخش نوسود در روستاي شيخان قرار دارد. شواهد بر اين مدعا از قرار ذيل است: الف- قادر طهماسبي يکي از مؤلفين اين فرقه مي گويد: قبله اهل حق پرديور است. پس تمام قرباني ها را بايد رو به پرديور ذبح نماييم. ب- مالاميري کجوري، يکي از منتقدين فرقه اهل حق هم قبله اهل حق را پرديورمي داند. ج- ماشاء الله ميرسوري در کتاب خود د ر قسمت «تلقين ميت» اين طور مي نويسد: قبله حقانيش پرديورن، يعني قبله حقيقي اش پرديور است. د- نويسنده کتاب سرسپردگان ماشاءالله ميرسوري که از وابستگان به اين فرقه مي باشد ، قبله اهل حق را پرديور معرفي مي نمايد. هـ- در کتاب ديوان گوره هم آمده که پرديور جايگاه اقامت سلطان صحاک بوده و نيز قبله اهل حق و جايگاه حشر و حق و حساب مي باشد. جم خانه نزد اهل حق از مکان هاي مقدس محسوب مي شود و براي ورود به آن ، آداب و شرايطي در آيين اهل حق وجود دارد. در يکي از متون مقدس آنان چنين آمده است: جم کعبه شريف قبله يارانن، ترجمه: جم، کعبه شريف و قبله اهل حق است. جم يعني مسجد ياري يارانن، ترجمه: جم، مسجد ياران اهل حق است. جم حل مشکل مطلب دارانن، ترجمه: جم، حل کننده مشکل نيازمندان است. کعبه ما همان جم است. حج در مکتب نورعلی الهی ( اهل حق ) : یکی از وسائلی که جاسوسان می‌بایست به وسیله آن پیکره اسلام را درهم ریزند و بنا بر گفته خودشان «اسلام را در هم کوبند» موضوع دلسرد کردن مسلمانان نسبت به عبادات می‌باشد که می‌نویسند: « باید مسلمانان را از عبادات باز داشت و در سودمند بودن آن تردید افکند با این دستاویز که خدا از اطاعت انسانها بی‌نیاز است. » معماران دین ابداعی و تباهی در تعلیماتی که به استخدام شده های خود جهت درهم کوبیدن اسلام داده‌اند خواسته‌اند که «باید به سختی از حج جلوگیری کرد» نورعلی که جم خانه را کعبه و به روزگار بهرام الهی، گور پدرش «نورعلی» را هر که طواف کند حاجی می‌شود در حقیقت موجب شده که اتباع طایفه جیحون آبادی به جای انجام فریضه حج به دیدار گوری می روند که با انجام اعمالی «گوسفند یا گاوی ذبح کند و سه روز در آن مکان اقامت گزیند»حاجی می شوند. و این تأکید آقای بهرام الهی که گور «نورعلی» در هشتگرد مورد طواف قرار گیرد، همواره مورد توجه دشمنان دیانت حقه بوده است. معماران دین ابداعی و تباهی در تعلیماتی که به استخدام شده های خود جهت درهم کوبیدن اسلام داده‌اند خواسته‌اند که «باید به سختی از حج جلوگیری کرد» نورعلی که جم خانه را کعبه و به روزگار بهرام الهی، گور پدرش «نورعلی» را هر که طواف کند حاجی می‌شود در حقیقت موجب شده که اتباع طایفه جیحون آبادی به جای انجام فریضه حج به دیدار گوری می روند که با انجام اعمالی «گوسفند یا گاوی ذبح کند و سه روز در آن مکان اقامت گزیند»حاجی می شوند. و این تأکید آقای بهرام الهی که گور «نورعلی» در هشتگرد مورد طواف قرار گیرد، همواره مورد توجه دشمنان دیانت حقه بوده است.

همه مردم دنیا.اگه انسانیت داشته باشند اهل حق هستن از هر دینی که باشند

این هم یک نظر جدید، قابل توجه تمامی محققین و پژوهش گران و عرفا و پیروان ادیان الهی و غیر الهی. درنتیجه بت پرست و بی دین با اخلاق هم می تونه اهل حق بشه.

باسلام و احترام به کلیه کسانی که در این وبلاگ اظهارات ، تفکرات و عقاید خود را بیان و به رشته تحریر در می آورند . خدمتتان می رساند مطالب زیر که نویسنده آن هم در زیر مشخص شده است را انتشار می دهم که این نویسنده خودش اهل حق (یارسانی ) می باشد و در کشور نروژ زندگی می کند و قضاوت را به عهده عقلا می سپاریم . شرح مختصری برتفاوت های دین اسلام ودین یاری در میان مردم یارسان یا (اهل حق ) یارسان میدیا: باسلام ،همانطور که می دانیم کشور ایران دارای بافت جمعیتی یکسانی نبوده و از دیرباز تا کنون تعدد و کثرت ملیتی ، دینی ومذهبی در آن وجود داشته است، لیکن درعرصه های تاریخی متفاوت ، حاکمان سعی بریکسان سازی (آسیمیلاسیون) ورسمی کردن یک زبان ویک دین ویک مذهب داشته اند واین مسئله باعث شده اند که سایر ملیت ها با زبان ودین مختلف همواره دراقلیت بوده ومورد ظلم مضاعف قراربگیرند.اززمان ظهور اولین نشانه های آشکار ومکتوب شدن« دین یاری» در دوره ی پردیور،پیروان این دین همواره مورد قتل ،تهدید واذیت وآزار حاکمان وعلما وروحانیون اسلامی درایران وسایر کشورهای همسایه قرار گرقته اند. در این میان معمولا ادیانی که در قرآن از آنان به عنوان ادیان الهی وابراهیمی نام برده شده است ،ازحداقل حقوق نیم بندی به عنوان« پیروان اهل کتاب» برخورداربوده اند ،اما پیروان دین یاری از بدو آشکارشدن دین توسط سلطان سهاک درمنطقه برزنجه کردستان عراق ،موردتهاجم وکشتار قرار گرفتند وعلی رغم آمدن سلطان به اورامانات پاوه (پردیور) این عداوت ودشمنی ادامه یافت ودشمنان به تعقیب سلطان ویارانش پرداختند و عداوت ، دشمنی وجنگ آنان با سلطان سهاک ویارانش منجر به واقعه ی < مرنو> [ غارنو] گردید ، ویارسانی ها هرسال پیروزی سلطان صحاک ویارانش را برقوای بیگانگان ، در مناسبت مخصوصی به نام « خاونکار» جشن می گیرند . دین« یاری» یک دین کاملا مستقل با متون دینی مقدس و رهبر دینی مستقل میباشد. پیروان این دین درایران به « اهل حق » ودر کوردستان عراق به « کاکه ای » شناخته می شوند و دارای اعتقادات خاص ، با متون دینی ورهبران دینی مستقل و فرهنگ، زبان وحتی تقویم مستقل هستند. آنها معتقدند که دین یاری نه تنها قبل از همه ی ادیان بلکه پیش از خلقت به صورت« اسرار باطنی »وجودداشته وبعد از خلقت به شکلها ونام های مختلف ظهورنموده . درقرن دوم هجری قمری توسط بهلول دانا،درقرن چهارم توسط شاه خوشین در لرستان اقدامات وحرکت هایی صورت گرفت لیکن شرایط برای آشکارشدن این دین محیا نبود تا آنکه نهایتا در دوره ی پردیور در منطقه اورامانات کردستان ،« سلطان سهاک» به همراه یارانش گرد هم آمدند ودین یاری راعلنی وآشکار نمودند وشروع به نوشتن متون مقدس این دین به نام « دفترپردیوری» نمودند .پیروان دین « یاری» ، مردمان « یارسان » نام دارند. دشمنی حاکمان وعلمای اسلامی با این دین در دوره سلطان سهاک یا دوره «پردیور»نسبت به دوره های دیگرمتفاوت تر وخشن تر بود به طوری که با هدف نابودی کامل، به پیروان ورهبران این دین حمله نمودند وشروع به کشتار بی رحمانه آنان نمودند به همین دلیل است که در منطقه اورامانات هنوز هم حتی یک خانواده معتقد وپیرو دین یاری وجود ندارد ودر آن زمان یا به قتل رسیدند یا به کوه های صعب العبور دالاهو در منطقه غرب ایران وکوه های عراق فرار کردند واکثریت اهل حق ها یا یارسانی های کنونی بازماندگان آن مردمان هستند . پیروان دین یاری همیشه درطول تاریخ مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند وبرای فرار از این ظلم مجبور به پنهان ومخفی کردن دین خود شده اند. به همین دلیل معمولأ مراسم ، مناسک وعبادات خودرا شبها درمکان مخفی وبه دوراز چشم مسلمانان انجام داده اند. ومعمولا حکام ظالم آنان را مجبور کرده اند که خود را با هویت اسلامی معرفی نمایند به طوری که حتی هنوز که کردستان عراق آزاد شده است، اگر از یک « کاکه ای» بپرسید که آیا شما مسلمان هستید، حتمأ به شما خواهد گفت بله .زیرا او در مملکتی زندگی کرده که جرأت عرض اندام وابراز عقیده وآشکار شدن با هویت اصلی دین خود را نداشته اند. رژیم جمهوری اسلامی نیزهیچگاه دین یاری را به عنوان یک دین مستقل به رسمیت نشناخت وهمواره پیروان این دین رابه بهانه ی درج نام « حضرت علی» در کتب ومتون دینی یارسان ،« شیعه ی علی» نامیده است.در حالیکه در متون دینی یارسان نه تنها از حضرت علی بلکه، به علت فلسفه « دونای دون » وتناسخ از همه پیامبران وبزرگان دین یاری نام برده است،لیکن به دلیل رسمی بودن مذهب شیعه در ایران ،مردم یارسان خود را درزیر نماد اسلامی پنهان کرده است تا از گزند تاخت وتاز محفوظ بماند.البته در«دفترپردیوری » از همه ی ادیان وپیامبرانشان نام برده است .یعنی همانطور که از پیامبران مسیحیت، یهود و… نام برده از پیامبراسلام وامام اول شیعیان نیز یاد کرده است . بنابراین نمی توان به بهانه ی ذکر نام بزرگان دین اسلام در متون دینی یارسان ، آنان را مسلمان نامید. بررسی ومقایسه اصول دین یاری با سایر ادیان: همانطور که می دانیم در کلیه ادیان که به اصطلاح اهل کتاب نامیده می شوند خدا غیر قابل دسترس و دیدن با چشم واقعی وظاهراست وپیام خود را به وسیله فرشتگان به پیامبران خود می رساند،این خدا هر روز در چند وعده میبایست مورد عبادت وپرستش قرار گیرد اما دین یاری بر پایه انسان خدایی استوار است ،دریاری مردی کرد ،به نام « سلطان سهاک »به مرحله خدایی می رسد وبه همراه فرشتگانی که آنان نیز در عالم ظاهری به صورت انسان هایی همراه مردم وقابل دسترس هستند،متون دینی را می نویسند.وبامردم گفتگو میکنند. کتب دینی تورات ،انجیل ،قرآن همه وهمه تنها حاصل دستورات خداوند وگفتگوی یک طرفه خداوند با پیامبران است وپیامبران هیچگونه حق دخل وتصرف در آن ندارند ،اما دفتر پردیوری که متن مقدس یارسان است،حاصل دیالوگ خداوند یعنی سلطان سهاک با یارانش در زمینه مسائل مختلف است ،در واقع متون دینی یارسان حاصل یک خرد وگفتگوی جمعی است،در دین یاری خداوند به طور مستقیم با انسان گفتگوی روبرو ومستقیم داردویکجانبه دستور صادر نمی کند.چنین خدایی محتاج عبادت نیست، وبندگانش را به وسیله ی آتش وشکنجه های جهنم تهدید نمی کند . دین یاری ازدوبخش مهم تشکیل شده است: «ظاهر وباطن».کلیه ی مراسم دینی یارسان که واجرای مراسم نذر ونیاز وکلام خوانی و….، بخش ظاهردین می باشد. وعمل به دستورات دینی درزمینه زندگی ، یعنی راستی ودرستی وپاک وصادق بودن، مهمترین بخش دین یاری است.این دین دینی عملگرا (پراکتیکال)است.به عنوان مثال در دین اسلام ، به واسطه ترک نماز، انسان ، گناهکار واز دین خارج می شود(اصلاه عمودالدین)،در حالیکه در دین یاری معیار « یارسانی بودن »عمل ورفتار درست در زندگی است. برای اثبات این موضوع به چند نمونه از کلام اشاره می کنم: یاری چوار چیون باوری وجا راسی وپاکی نیستی وردا یعنی : یاری چهار پایه اصلی دارد که باید به جا بیاوریم راستی ودرستی وازبین بردن صفات بد و نداشتن کبر وغرور است ویا در زمینه ی پرشتش خدا وخانه خدا (کعبه) کلام «پردیوری » می فرماید: ویل نه وانی ویل باچه غلامان ویل نه وانی ویل ساتی صد مینگه نگیلیان چیو خیل وه میل بنیام ها شیام ئه وذیل معنی : ول وگمگشته وسرگردان دنبال خدا نباشید به یاران بگویید که ول نباشند هرلحظه وهر ساعت مانند کوچ نشینان منزل به منزل (دنبال خدا) نگردید من به قلبهای شما وارد شده وجا ومکان گرفته ام کعبه ی حج ویل یاران مه کردی کعبه ی حج ویل هنگامیم نیا ها شیام ئه وذیل شه ده رشانم وستن اراگیل معنی : به کعبه نرویدو گم وسرگردان نشوید یاران به دنبال خدا به کعبه نروید قدمی نهادم وبه قلبهای شما آمدم ودر دوره های بعدی کسانی را که دور پارچه ی سیاه کعبه می گردند را در دام تفکر « یاری » خواهم انداخت. دوباره می فرماید: لوام ئه وکلام کلامم وانا کعبه ی من جمن ای مهربانا ورتر نه خواجا پیرش نمانا معنی : رفتم به سوی کلام وکلام یاری را خواندم کعبه ی من جم است ای مهربانها قبل از یاری ویاران پیر (سلطان سهاک ) بوده وخواهد بود کلام نوروز در دفتر سی وشش شاعره آسید براکه می فرماید: دله وجودن دله دور جهان یار نه وجودن ای دل، یار(خدا) در وجود توست در همه دنیا وهمه جا یار در وجود خود انسان است دین یاری همانطور که از نامش پیداست دینی با همت جمعی ست ،وحتی عبادات ومراسم آن نیز جمعی است.مردم یارسان یک بار در هفته در شب های جمعه در مکان خاصی به نام جم خانه جمع میشوند وبه وسیله تنبور سرودهای دینی زیبای خود را به زبان کوردی گورانی بایکدیگر می خوانند. خلاصه تفاوت دین یاری (اهل حق ) با دین اسلام : در ادیان ابراهیمی وعلی الخصوص اسلام سه اصل به عنوان فونداسیون واصول پایه ای دین مطرح که عبارتند از : ۱.توحید یا یکتا پرستی ( منوتیسم) ۲.معاد (زندگی بعد از مرگ ) یا اعتقاد به بهشت وجهنم ۳.نبوت یا پیامبری بررسی این موارد در دین یاری وباورهای مردم یارسان توحید : در رابطه با توحید باتوجه به توضیحات بالا نتیجه می گیریم که دین یاری دین انسان خدایی است که در این دین سلطان سهاک به مقام خدایی رسیده و متفاوت با خدای اسلام می باشد یعنی خدا در دوره های مختلف درقالب انسانی تجلی پیدا میکند ،درواقع دردین یاری با داشتن قلبی پاک ورفتریالار وکردار انسانی ، میتوان به حد اعلاء و ارتقاء به مراتب تعالی و یافتن خدا در قلب ضمیرخویش دست یافت معاد : دین یاری به دلیل اعتقاد به تناسخ یا حلول روح (دونای دون )اعتقادی به بهشت وجهنم ندارد . دون به معنی جامه ولباس است ودراینجا منظور آنست که مرگ به معنا ی نابودی نیست بلکه در واقع جسم وبدن انسان قالبی است که روح در آن قرار می گیرد که بعد از هزار ویک جامه عوض کردن ودونای دون وآمدن به این دنیا ،روح پاک وخالص می شود ومانند قطره ای باران به اقیانوس معنویت وذات سلطان ومنبع حق می رسد وبخشی از آن می گردد. نبوت : با توجه به اینکه در دین یاری سلطان سهاک به مرحله خدایی رسیده وخودش مستقیما به یاری یارانش ، متون دینی « دفتر پردیوری » را نوشته است ، یعنی خدای مردم یارسان بدون واسطه فرشتگان اقدام به نوشتن « دفتر پردیوری»نموده است. بنابراین مقام پیامبری در دین یاری وجود ندارد وبه جای آن مقام « پیر » وجود دارد. درادیان الهی یک رابطه خاص تعریف شده برای « خدا ، کتاب مقدس یا دین، وانسان» وجود داردکه در آن خداوند احکام ودستورات خود را درقالب آیات الهی به صورت یکجانبه به پیغمبر اعلام می کند،در واقع کتاب مقدس حاصل دستورات خداوند است،که انسان بدون چون وچرا ملزم به اجرای آن می باشد در حالیکه کتاب مقدس مردم یارسان (دفتر پردیوری)حاصل خرد جمعی سلطان سهاک ویارانش می باشد ،درادیان الهی هدف از خلقت انسان امتحان الهی است ودر واقع انسان درخدمت دین است در حالیکه در دین یاری دین وکتاب مقدس در خدمت انسان است و صراحتا وبه طور واضح حق انتخاب درهمه ی امور زندگی را به انسان می دهد به عنوان مثال به چند مورد اشاره می کنیم: دس ودله ی ویت بکر وه شه ره هه ر کاری خاصن آنه بکه ره معنی : عقل ومنطق ودل خود را شرع وقاضی کن وهر کاری که تشخیص دادی بهتر است آن را انجام بده درویش نوروز سورانی اهل گوران درکلام خود چنین می گوید:. راهنمات که رده ن وه رضا ورغبت هه ر که س وه بته ی مه که و عبادت درسرشت تو ،راهنمایی شدی تا با رضایت ورغبت هه رچه را که میخواهی بپرستی وعبادت کنی راضی مه نیه ن یاری زورنیه ن راضی مه نیه ن دین یاری با رضایت است وبازور نیست. به همین دلیل است که در دین یاری مسئله ارتداد ومرتد کاملا مردود است کتاب مقدس : کتاب مقدس مسلمانان قرآن است که به زبان عربی نوشته شده است ، ولی کتاب مقدس مردم یارسان ، « دفتر پردیوری » نام دارد که به زبان کوردی گورانی نوشته شده است. تفاوت عبادت در دین یاری واسلام : در دین اسلام عبادت به صورت فردی به وسیله نماز در پنج وعده در روز به زبان عربی اجراء می گردد در حالیکه در دین یاری، عبادت ونیایش به صورت جمعی یک روز درهفته در مکانی مخصوص به نام « جمخانه » ویا منزل یکی از یارسانی ها ، به وسیله نواختن ساز تنبور وخواندن سرودهای دینی و به زبان کوردی گورانی برگزار می گردد،یعنی عبادت همراه با نواختن موسیقی انجام می پذیرد، وحتی مراسم عزاداری متوفی نیز با تنبور اجراء می گردد وجنازه را تاقبرستان همراه مردم با آواز تنبور وسرود دینی راهی می کنند،در حالیکه در اسلام موسیقی حرام است. روزه : در دین اسلام روزه در ماه رمضان به مدت یک ماه مقررگردیده که بر اساس ماه قمری عربی بوده ودر فصول مختلف قابل تغییر است در حالیکه در دین یاری ، روزه به عنوان گرامیداشت یاد وخاطره واقعه «مرنو» [ غارنو] می باشد.ومدت آن سه روز وبراساس تقویم کوردی همیشه در فصل زمستان کوردی (بین ۱۵اکتبر و۱۵ نوامبر) یا به اصطلاح در ماه آبان و پاییز[ بهمن ] سال شمسی است وهمراه با جشن وخوشحالی برگزار می گردد. زیارت کعبه وموضوع قبله : در دین اسلام بر هر فرد مسلمان واجب است که به زیارت خانه خدا در عربستان برود، وخانه خدا نیز قبله مسلمانان می باشد،در حالیکه در دین یاری براساس نمونه هایی که از متون دینی آورده شد،کعبه وقبله یارسانی ها « جم » ا ست وهرجا که « جم یارسان» برگزارگردد آنجا قبله ومقصود «یاران» است.( جم به معنای همان تجمع حداقل هفت نفر از یارسان در یک مکان برای اجرای مراسم نذز ونیاز ونواختن تنبور می باشد. ) درمتون دینی یارسان دفتر پردیوری درباره حج چنین می خوانیم : لوام اوکلام دفترم وانا // کعبه ی من جمن ای مهربانا معنی : به کلام ومتون دینی مراجعه کردم وآن را خواندم وبدرستی دریافتم که کعبه من « جم » است. «(جم » همان مراسم جمعی دینی مردم یارسان به همراه تنبور ونذر ونیاز است) خمس و زکات : مسئله ای به نام خمس وزکات که همه ی مسلمانان باید بپردازند ویا فطریه (که در ماه رمضان به روحانیون پرداخت می شود) مطلقا در دین یاری وجود ندارد. شیطان : در دین اسلام معتقدند که شیطان به دلیل نافرمانی از درگاه خداوند رانده شده وبه گمراه کردن مردم می پردازد. دین یاری چنین باوری را کاملا رد می کند. ازدواج : در دین اسلام تعدد زوجات وچند همسری امری شرعی وقانونی است . زنان نصف مردان ارث می برند وشهادت دوزن برابر با شهادت یک مرد است ، در حالیکه در دین یاری تک همسری وجود دارد،وزن ومرد از هر نظر بایکدیگر برابرند. ارتداد ومرتد : همانطور که میدانیم بر اساس دین اسلام کسی که والدینش مسلمان هستند نمی تواند دین خود را تغییر دهد ،ودر صورت تغییر دین ،حکم او مرتد است وباید اعدام شود ،مگر اینکه توبه نماید.در حالیکه دردین یاری چنین نیست ،کلام یاری می فرماید: راضی منی یه ن یاری زور نیه ن راضی منی یه ن یعنی : یاری با رضایت است وبا زور نیست راهنمات کردن ورضا ورغبت هر کس و بته ی مکه و عبادت یعنی : سلطان تو را راهنمایی کرده تا با رضایت ومیل خودت انتخاب کنی آنچنان که هر کس به گونه ای عبادت می کند . البته تفاوت های « دین یاری » و « دین » اسلام فراتر از این موارد است و ذکر همه موارد در ظرفیت این مقاله نمی باشد. لیکن این به استناد متون دینی مردم یارسان، دین یاری ،دینی کاملا مستقل است که بنیان گذار آن سلطان سهاک است ونه تنها هیچ وابستگی به سایر ادیان ندارد بلکه اعتقاد دارد این ادیان به میل واراده سلطان سهاک در طول تاریخ ، ودرراستای تکامل معنوی بشر به عنوان یک پیش نیاز برای آشکار شدن دین یاری آمده اند. به دلیل همین تفاوت های بنیادین است که هیچگاه جمهوری اسلامی نمی خواهد « دین یاری » ومردم یارسان را به رسمیت بشناسد وآنان را مجبور می کند که با هویت جعلی وبه عنوان شیعه ی اثنی عشری خودرا معرفی کنند وتظاهر به مسلمان بودن بکنند. نویسنده : سید فریدون حسینی . نروژ اکتبر دوهزار و پانزده .

باسلام ، عرض ادب و احترام به پیروان کلیه ادیان ، فرق و مذاهب ، آقایان و خانمهای محترم از شما سئوال می کنم ؟ آیا انسان عاقل و متفکر باید از حق پیروی کند یا از پدران و اقوام و نیاکان خود ؟ ( حقی که خدا واضع آن بوده و توسط پیامبر اسلام ابلاغ شده ودر امتداد آن امامان مبشرین و مبلغین آن بوده اند و... و نه سلطان صحاک و شیخ امیر های شما ) . آیا تقلید از گذشتگان درست نقطه ی مقابل حق نیست ؟ و مصداق آیه کریمه خداوند متعال نمی باشد ؟ که خداوند در آیه ۲۳ سوره زخرف می فرماید : (وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ). مشرکان گفتند پدران ما همین راه رفتند و ما از آنها پیروی می کنیم .

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» « او است اول و آخر و ظاهر و باطن و او به همه چیز دانا است» بنده از عموم پیروان اهل حق ( یارسانی ) ها می پرسم این آیین پاک سلطان صحاک که ادعا می کنید دارای معجزات تمام پیامبران و انبیاء الاهی و اولیای خاص در وجود مبارک او تجلی یافته است و در هر زمان و مکان از دین خود پاسداری خواهد نمود . این چه نوع معجزه ای است که تاکنون آز آن رو نمایی نکرده اید و کسی از معجزات سلطان صحاک کذایی شما آگاه نبوده است ؟؟ !!! و در هچ یک از کتب معتبر مسلمین (شیعه و سنی ) نیامده است ؟؟؟؟ !!!! و بنده از شما مدعیان می خواهم که یک مورد از آن معجزات را با سند و ادله در این پست مرقوم فرمایید . تا ما هم از معجزات سلطان صحاک کذایی شما اهل حق ها آشنا شده و شاید ما هم به اهل حق بگرویم از شما سوال می کنم آیا این ادعای بی دلیل و بی سند نیست ؟؟؟؟ !!!! تا کی این مردم عوام را بخاطر متاع نا چیز دنیا در خواب غفلت نگاه خواهید داشت ؟؟؟؟؟؟!!!!! آیات قرآن کریم را بدون تعصب مطالعه فرمایید و حقایق را دیافت کنید و آیه زیر یکی از آن آیات نورانی قرآن کریم است . «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَـذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُورًا» ؛ما براى مردم ، در این قرآن از هر نمونه اى از انواع معارف و حقائق را بیان کردیم با این حال اکثر مردم جاهل و نادان جز انکار حق ، و نادیده گرفتن دلائل هدایت ، عکس العملى نشان ندادند. (زمر 27 )

بعضی از پیروان مسلک یارسان / اهل حق مدعیند که حقیقت دریاست شمایی که در مورد اهل حق ها این چنین صحبت می کنید چه می دانید از حقیقت » !!! ما هم قبول داریم ، ما از حقیقت اهل حق بی خبر و بی اطلاع می باشیم و از شما و آگاهان به مسلک تان تقاضا داریم و در خواست می کنیم شماها خودتان حقیقت اهل حق و هر آنچه در فرقه اهل حق است را در این پست بطور کامل بنویسید تا بنده و امثال بنده از حقیقت دریایی آن با خبر شویم و آن دریای ادعایی شما را مشاهده کنیم و آز ژرف و عمیق بودن آن آگاه شده تا بتوانیم حقیقت اهل حق را درک نماییم و به دین اهل حق گرویده و حقیقت گمشده خود را بیابیم . بنده هرچه نوشته و می نویسم از کتاب های منتشره از خود اهل حق ها و دیگران و تحقیقاتی است که از افراد شیعه شده های اهل حق می باشد و لا غیر . تحقیقات و جمع آوری های بنده از کسانی است که خودشان نسل اندر نسل از سادات ، پیر ، دلیل و جمخانه دار اهل حق بوده اند که هم اکنون به صراط مستقیم راه یافته و حقیقت خود را باز یافته اند ، شیعه شده اند . اگر این نوشته ها و کتاب های منتشره ی توسط خود اهل حق ها و دیگران را قبول ندارید زحمت کشیده در اینجا حقیقت اهل حق را بنویسید تا اذهان ما هم روشن و آگاه شود و دیگر کسی و یا قومی و یا فرقه ای را زیر سوال نبرده و سر مگوی اهل حق را افشاء ننماییم . منتظر پاسخ با دلیل و برهان و مستند شما هستم .

کسانی که معتقد به تناسخ هستند متن زیر را با تعقل و تفکر مطالعه کنند و سپس قضاوت نمایند . تناسخ به معنای حلول دوباره روح در جسم انسانی است. در کنار تناسخ مفاهیمی مانند مسخ ( حلول روح در حیوانات)، فسخ ( حلول روح در نباتات)، و رسخ ( حلول روح در جمادات) مطرح می شوند. بطلان تناسخ در قرآن : از جمله آیاتی که در قرآن کریم با تناسخ در تضاد می باشد آیه های ۱۰۰ ۹۹ سوره مومنون است که می فرماید: حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (٩٩)لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلا إِنَّهَا کَلِمَهٌٔ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (١٠٠) ( آنها همچنان به راه غلط خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آن ها فرا می رسد می گوید: پروردگارا مرا بازگردان(۹۹) باشد که در آنچه ترک کرده ام عمل صالح انجام دهم. حاشا که بازگردد، همانا سخنی که او می گوید و هیچ فایده ای ندارد. از پس سرشان برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند.(۱۰۰) در آیات ۵۳ -۵۱ سوره یس هم داریم: وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الأجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ (٥١)قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (٥٢)إِنْ کَانَتْ إِلا صَیْحَهًٔ وَاحِدَهًٔ فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ (٥٣) و در صور دمیده شود، ناگهان آن ها از قبرها ، شتابان به سوی پروردگارشان می روند(۵۱) می گویند ای وای بر ما چه کسی ما را از خوابگاهمان بر انگیخت؟ (آری) این همان است که خداوند رحمان وعده داده است و فرستادگان او راست گفتند.(۵۲) صیحه واحدی بیش نیست، ناگهان همگی نزد ما حاضر می شوند.(۵۳) در کنار این ها وجود عالم برزخ در تضاد کامل با تناسخ است. همچنین در میان روایات حدیثی از امام رضا (ع) است که می فرمایند: من قال بالتناسخ فهو کافر بالله العظیم یکذب بالجنه و النار . هرکس قایل به تناسخ باشد نسبت به خدا کافر شده و بهشت و جهنم را تکذیب نموده است.

عموم مردم اهل حق توجهی به تناسخ به معنای واقعی آن ندارند ولی بزرگان و مشاهیر این فرقه جزو آگاهان این دسته عقاید هستند و باید حساب مردم عادی اهل حق و بزرگان این فرقه را از هم جدا کرد. زیرا اگر با مردم منطقه حشر و نشر داشته باشید، به این مهم دست می یابید. هر چند وظیفه مردم عادی اهل حق، حق جویی و سوال درباره اعتقاداتشان است.

بله این کاملا درست است...گذر زمان و همنشینی با سایر مسلمانان در جامعه و پرهیز از ابراز مسلک بصورت رسمی باعث شده اعتقادات آنها دچار دگرگونی هایی به سمت جامعه تشیع ایرانی بشود.......اما این را هم بگویم تناسخ با برزخ تضاد ندارد....بیشتر بیندیشیم

تناسخ با برزخ کاملا متفاوت است. دلایل شما برای این همانی مساله چیست؟

شیطان پرستان کرند غرب ( اهل حق ) مردم اهل حق منطقه غرب (کرند) به دلایل دفتری و منطقی ملک طاووس یا همان شیطان را از فرشتگان و خاصان حق می دانند و معتقدند مخالفت وی با خلقت آدم و حوا طبق مشیت و خواست پروردگار بوده و می باشد(آئین یاری-ص۵۱-مجید القاصی) در کتاب آیات شیطانی دوم (بیان الحق -قادر طهماسبی) اینگونه نوشته شده است که جامعه یارسان؟؟؟ بالاخص مردم منطقه گوران با لعن شیطان مخالفند. برادرانی که به ما اشکال می گیرند که اینها مسلمانند تحویل بگیرید ، ببینید چگونه گستاخانه شیطان را مقدس می شمارند.باز هم بیایید از این طیف دفاع کنید دفاع شما تکذیب نص صریح قرآن است. نگارنده می نگارد که اکثر جامعه اهل حق این عقیده را دارند اما سوال من اینجاست که جامعه اهل حق آیا فقط برادران منطقه کرند هستند ؟ عجیب است که قادر طهماسبی فقط جلوی پای خود را می بیند و توجهی به دیگر افراد اهل حق ندارد. شیطان را تقدیس کردن از جمله مواردی است که از تصوف به اهل حق راه پیدا کرده است .

سلام شیطان پرستی با تقدیس شیطان متفاوت است اما عقیده ای که شما به آن اشاره کردید درست است و برخی از اهل حق شیطان را مقدس می دانند.

گاف یک اهل حق سید محمد حسینی نویسنده کتاب دیوان گوره می باشد و اکثر مردم اهل حق این فرد را می شناسند. مهمترین شاخصه این کتاب دور بودن از سانسور می باشد که در این کتاب علی رغم میل مردم اهل حق و رهبران اهل حق حتی قضیه زنا زاده بودن سلطان اسحاق را هم مطرح نموده است.(رجوع کنید به کتاب دیوان گوره و بحث درگیری های پسرهای شیخ عیسی با سلطان اسحاق صفحات 10 تا 20) در اوئل چاپ این کتاب حمله های بسیار شدیدی بر علیه ایشان گردید،هم اکنون هم دفتر بابانوروز را جمع آوری نموده که باز هم ظاهرا به مردم اهل حق و سران آنها سخت و گران آمده است.

سلام علاوه بر دیوان گوره کتابهای دیگر هم به این مطلب اشاره کرده اند، اما نه به صراحتی که شما بیان کردید. بلکه می گویند برادران و اطرافیان سلطان به مادر او بد بین شده اند چرا که سن شیخ عسی زیاد بود و از او انتظار پدر شدن نمی رفته. لطفا عفت کلام را در درج مطالب حفظ کنید.

دوست گرامی با توجه به کتاب تورات و قرآن کریم خضرت ابراهیم درچه سنی بچه دارشد؟ با توجه به کتاب انجیل حضرت عیسی چطور متولد شد؟ همون چیزایی رو داری انکار میکنی که خودت بهش مینازی فرق نداره چه دینی داشته باشی تا زمانی که یکتاپرست (خداپرست) باشی چیزی که مهمه حفظ شان انسانه که خدا بخاطرش همه فرشتگام رو به تعظیم درآورده جلوی یک مسجمه گلی مثلا شما مسلمانی من مسیحی . ایا این دلیله که شما میری بهشت من جهنم یا شما خوبی من بد؟ مثلا شما مسلمانی من یهودی . ایا این دلیله که شما میری بهشت من جهنم یا شما خوبی من بد؟ مثلا شما مسلمانی من اهل حق . ایا این دلیله که شما میری بهشت من جهنم یا شما خوبی من بد؟ تا زمانی که انشان نباشی بهشت نمیری .

فرقه اهل حق آئین التقاطی و خرافی : خرافه یعنی سخن موهوم،حدیث یا حرف دروغ، کلام باطل، افسانه بی اصل و اساس، باور بیهوده، عقیده بی اساس و بی پایه که نه بر مبنای عقل و منطق استوار است و به طریق اولی نه با معیارهای شرعی و دینی سازگار است. خبر دادن از غیب با کمک گرفتم از اجنه و شیاطین کفار، طلسم، چشم بندی و خواب گرائی همه و همه در ردیف و زیر مجموعه خرافه قرار دارند. شاید نتوان مانند اهل حق فرقه ای راپیدا کرد که معجونی از ادیان و فرقه های مختلف باشد. اهل حق ترکیبی است از آئین میترا و مسیحیت و یهود و زرتشتی و هندو و متصوفه واسلام و... - روزه آنها مانند روزه یهود است . - هفتن این فرقه مانند هفت امشاسپندان زرتشت است . - حلول و تناسخ این فرقه مانند آئین هندو است . - عهد وپیمان این فرقه از آئین میترا اخذ شده است - سبیل را از متصوفه اخذ کرده اند - تنبور و نوازندگی را باز هم از متصوفه اخذ کرده اند

آداب و رسوم و باورهای فرقه اهل حق : آداب و رسوم و باورهای فرقه اهل حق با مذاهب و ادیان دیگر شباهت هایی دارد که اینک به برخی از آن اشاره می شود. در مسایل مربوط به نذر و قربانی آمده است که آب به جم "جمع" آورده می شود که جم نشینان هر یک جرعه ای از آن را می خورند و اگر کسی تشنه هم نباشد باید حتماً یک قطره بخورد این رسم در آیین زردشتیان و نیز در آیین مسیحیت است. اهل حق در موقع ذبح قربانی و نیز در جم خانه در هنگام انجام مراسم لباس سفید می پوشند و در حالت شبیه همین رسم (لباس سفید در میان زرتشتیان وجود دارد . در آیین یاری به پیشوایان خود "پیر" خطاب می کنند در آیین مسیحیت نیز چنین است. در آیین یاری مادامی که مرید از عهده امتحان پیر بر نیاید عقاید مذهبی از او مخفی نگاه داشته می شود عین همین مطلب در آیین مهر پرستی (مسیحیت) وجود دارد. - در آیین یاری آمده است که بنیانگذاران این مسلک "شاه خوشین" و "سلطان صحاک" از مادران باکره به دنیا آمده اند، نظیر همین در مسیحیت است. روزه گرفتن در آیین یاری شباهت زیادی به روزه های یهودیان دارد، روزه های یهودی روی علت و حوادث معینی که مربوط به پیشوایان آنها بود برقرار گردید؛ در میان اهل حق، روزه سه روز، دوازدهم تا چهاردهم دی ماه (روزه مرنو) و نیز پانزدهم تا هفدهم دی ماه ( روزه قولطاسی) روی حوادث و عللی که برای پیشوایان آنان به وجود آمده مرسوم شده است. در مسلک یاری شرط یارستان شدن سرسپردگی است شبیه همین در مسیحیت است که شرط مسیحی شدن غسل تعمید است. در اجرای سنتهای مراسم در ذکر جلی و خفی که بین مسلک یاری رواج دارد، شبیه این در مسلک متصوفه وجود دارد. همه این مطالب نشان می دهد که عقاید ایشان، مخالف دستورات اسلام است. و با این عقاید قطعاً شامل تعریف مراجع محترم کافر می شوند. مگر آنکه شخص به این عقاید ایمان نداشته باشد و معتقد به معتقدات شیعه شود.

فقیهان شیعه واژه کفر را در پنج معنا به کار برده اند و در مجموع ، هفت گروه – با توجه به اختلاف فتاوا – در اصطلاح و کلمات فقها کافر شمرده شده اند: ۱- منکران خداوند. ۲- مشرکان : یعنی کسانی که برای خداوند متعال شریک و همتا قرار می دهند. ۳- پیروان دیگر ادیان آسمانی؛ مثل : اهل کتاب. ۴- منکران ضروریات دین با آگاهی از ضروری بودن آن . ۵- کسانی که پیغمبری حضرت محمد بن عبدالله (ص) را قبول ندارند. ۶- کسانی که به امام معصوم (ع) دشنام دهند یا دشمنش باشند؛ مثل خوارج و ناصبیان . ۷- غلاة ( یعنی آنهائی که یکی از ائمه (ع) را خدا خوانده یا بگوید خدا در او حلول کرده است). عقاید اهل حق منحصر به چگونگی اعتقاد آنها نسبت به امام علی(ع) و دیگر ائمه(ع) نمی شود، بلکه مسائل متفاوت و مختلفی است که اظهار نظر درباره آنان سرنوشت ساز و مهم است.

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان کرمانشاه در سال ۱۳۶۵طی ۵۴ مورد سوال از خلیل عالی نژاد انجام داده و ایشان در خصوص سادات اهل حق چنین پاسخ داده اند . سوال سی و یکم : سیادت خاندان اهل حق از کیست ؟ آیا شما دارای شجره ساداتی هستید ؟ در صورت امکان یک نسخه از آن را در اختیار ما قرار دهید. در بدو ظهور اهل حق برای یک مرتبه سیادت بصورت انتصابی بوده است و از آن پس بطور ارثی و لایتغیر تا نهایت این موضوع ادامه خواهد داشت بدین معنی که از طرف حضرت سلطان صحاک چند نفر از اطرافیان و یارانش به عنوان جانشین ایشان معرفی می گردند که اینان همان سر سلسله های خاندانها می باشند و عواقب آن افراد سادات فعلی اهل حق. سر سلسله خاندانی که اینجانب وابسته به آن هستم حضرت عالی قلندر نام دارد که از نظر ذاتی و مظهریت حضرت امام حسین (ع) محسوب خواهد شد. از توضیح و یا تحویل قسمت سوم سوال بدلیل عدم اهمیت موضوع معذورم.

موضع ائمه در برابر غلات : اسکندراسفندیاری در کتاب پژوهشی درباره طوایف غلات ( ص ۲۶۱ الی ۲۷۹ ) روایاتی از ائمه طاهرین سلام الله علیه نقل می کند که به یاری خدای تبارک و تعالی تعداد و مختصری از آن روایات را دراینجا جهت روشن شدن موضع ائمه (ع) می آوریم . که خواندن آن خالی از لطف ،عنایت و هدایت خداوند تبارک و تعالی نخواهد شد و انشاء الله مثمرثمر افتد . پیامبراکرم (ص) فرمود : ای علی مثل تو در امت من ، مثل مسیح عیسی بن مریم است که قومش سه فرقه شدند . فرقه ای مؤمن بودند که همان حواریون هستند . فرقه ای با او دشمنی ورزیدند که همان یهود می باشند . و فرقه ای در مورد او غلو کردند و از ایمان خارج شدند . به راستی امت من در باره تو به سه فرقه تقسیم می گردند ؛ فرقه ای شیعه تو هستند و آنان مؤمنان می باشند . فرقه ای دشمنت هستند و انان شک کنندگان می باشند . و فرقه ای در باره ات غلو می کنند و انکار کننده هستند . ای علی تو و شیعه ات در بهشت هستی و دشمنت و غالی در آتش خواهند بود . و فرمودند : مرا بیش از حقم بالا نبرید و به راستی خداوند تعالی مرا بنده ای قرار داد قبل از اینکه مرا نبی قرار دهد . و فرمودند : دو گروه هستند که شفاعتم شاملشان نمی شود . اول پاد شاه ظالم و ستمکار ، و دوم غالی در دین که از آن خارج شده است و توبه نمی کند و خود را از آن جدا نمی سازد . امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) فرمودند : ازغلودرمورد ما بپرهیزید بگویید ما بندگان تربیت شده ای هستیم و در فضل ما هرچه خواستید بگویید . وفرمود درمورد من ، دو نفر هلاک می شوند : دوستدارغالی و دشمن جفا کار امام صادق (ع) فرمودند : به غالیه بگو که به سوی خداوند توبه کنید به درستی که شما فاسق و کافر می باشید . و فرمودند : بدرستی افرادی که به این امر غلو گرایش دارند شرشان بیشتر از یهود ، مسیحیان ، مجوس و مشرکان است . امام صادق (ع) فرمودند : جوانانتان را از غلات برحذر دارید تا آنان را فاسد نسازند به راستی غلات بدترین خلق خداوند هستند . عظمت خدا را کوچک می شمرند و برای بندگان خدا قائل به ربوبیت می گردند . قسم به خدا غلات بدتر از یهود ، و نصاری ، مجوس و مشرکان هستند . سپس فرمود غالی نزد ما بر می گردد اما او را نمی پذیریم و مقصر به ما ملحق می شود و او را می پذیریم . به ایشان گفته شد ای پسر رسول خدا (ص) ، چگونه ممکن است : فرمود غالی به ترک نماز ، زکات ، روزه ، حج عادت کرده است و قادر بر ترک عادتش و بازگشت به اطاعت از خداوند عزوجل هرگز نمی باشد اما به درستی که مقصر هرگاه بفهمد عمل می کند و پیروی می نماید امام رضا (ع) فرمود : غلات کفار و مفوضه مشرک هستند کسی که با آنان معاشرت و اعتماد نماید و بیاشامد یا ارتباط داشته باشد یا به آنان همسر دهد یا از آنان همسر اتنخاب نماید یا امین آنان قرار گیرد و یا آنان را بر امانتی امین قرار دهد یا حدیث شان را تصدیق کند یا به نصف کلمه ای آنان را یاری دهد از ولایت خداوند عزوجل و رسول (ص) و ما اهل بیت خارج شده است . هنگامی که امام رضا (ع) آن ( مطالب غلو آمیز) را شنید ، دنده هایش به لرزه درآمد وعرق کرد و فرمود : خداوند منزه است ، خداوند از آنچه ظالمان و کافران می گویند بسیار منزه است . آیا علی (ع) در خورندگان ، نوشندگان ، ازدواج کنندگان و محدثین ، خورنده ، نوشنده ازدواج کننده و محدث نبود و با این وصف نماز گزار ، در برابر خداوند خاضع ، ذلیل و گریه کننده و بسیار دعا گو بود . آیا کسی که چنین صفتی را داشته باشد پروردگار است . اگر این پروردگار بود پس هر یک از شما نیز پروردگار می باشد زیرا با او (ع) در این صفات که دال بر حدث هر موصوفی به آنهاست ، شریک است . ... این گمراهان کافر به مقدار جهلشان به آنان داده شده است تا اینکه از آنها ( معجزات و مسایل عجیبه ) به شدت تعجب کردند و به دلیل اموری که از آنها پدید آمد بسیار بزرگ شمردند و با نظرات فاسد خود اصرار ورزیدند و بر عقولشان که توسط آنها بر غیر راه واجب حرکت می کرد ، اقتصار نمودند بطوری که قدرت خداوند را کوچک شمردند و امرش را کم دانستند و شأن عظیمش را سست پنداشتند زیرا نمی دانستند که قادر و غنی بذاته است و قدرتش عاریه و غنایش کسب شده نمی باشد . او کسی است که هر که را بخواهد فقیر ، هر که را بخواهد غنی و هر که را بخواهد بعد از قدرتش عاجز و بعد از غنایش فقیر ، می گرداند . امامان ششم ، هفتم و هشتم علیهم السلام می فرمایند : (( خدای تعالی نوری است که با ظلمت مخلوط نیست و علمی است که جهل درآن نیست و حیاتی است که مرگ در آن نیست )) (بحار ج ۲ ص ۱۲۹ ) امام رضا (ع) در جواب مأمون که سؤال از تناسخ کرده بود، فرمودند: هر کس قائل به تناسخ شود به خدای بزرگ کفر ورزیده و بهشت و دوزخ را انکار نموده است». امام زمان (عج ) در جواب نامه ای فرمود : ای محمد بن علی ، خداوند عزوجل از آنچه وصف کنند برتر است سبحانه و بحمده ، ما در علم و قدرتش با او شریک نیستیم ، بلکه غیب را غیر او نمی داند چنانکه در محکم کتابش تبارک و تعالی فرمود : بگو کسی جز خداوند در آسمانها و زمین غیب را نمی داند . من و تمام پدرانم از اولین یعنی آدم ، نوح ، ابراهیم ، موسی و دیگران از انبیاء و نیز از آخرین یعنی محمد رسول الله ، علی بن ابی طالب ، حسن ، حسین و دیگر ائمه (ص) تا روزگار و عصرمن بندگان خداوند عزوجل هستند . خداوند عزوجل می فرماید : « و هر کس از یاد من اعراض کند همانا معیشتش تنگ شود و روز قیامت کور محشور کنیم او گوید پروردگار من ؛ چرا مرا نابینا محشور کردی و حال آنکه من بینا بودم . خدا گوید : آری چون آیات ما برایت آمد و آنها را فراموش کردی و امروز نیز تو فراموش می گردی » ای محمد بن علی ، جاهلان و نادانان شیعه ، ما را اذیت کردند و کسی که دینش به اندازه بال مگسی باشد بر او ترجیح دارد . به خدایی که معبودی جز او نیست و گواه بودنش کافی است محمد رسولش ، ملائکه اش ، انبیائش ، اولیائش و به تو و تمام کسانی که نوشته ام را می شنوند شاهد می گیرم که من به سوی خداوند و رسولش ، از کسی که می گوید ما غیب می دانیم یا با خداوند در ملکش شریک می باشیم یا ما را در محلی غیر از محلی که خداوند برای ما نصب و خلق کرده است ، قرار می دهند و در مورد ما از آنچه برایت تفسیر کردم و در ابتدا نوشته ام بیان نمودم تجاوز می کنند بیزاری می جویم و شما را شاهد می گیرم که هر کسی را که ما از او بیزاری بجوئیم خداوند ، ملائکه اش و رسولانش از او بیزاری می جویند .

نظريه تحريف قرآن از ديدگاه نور علي الهي : از جمله وظايف مهمي که در دستورالعمل جاسوسان اعزامي به کشورهاي اسلامي آمده اين است که بايد با اين دستاويز که قرآن کم و زياد شده است در آن ترديد افکنند. نورعلي الهي نيز عيناً با طرحي که بتواند موضوع را به شيعيان بقبولاند و حساسيت برانگيز هم نباشد، مي نويسد: گر چه از قرآن تحذيف شده است، ولي آنچه مانده درست است. نور علي الهي نظريه تحريف را با اين دليل مطرح مي کند، علي وقتي قرآن خود را در مسجد ارائه داد، فرمود: قرآن کامل اين است که در دست من است. نقد نظريه نور علي الهي : حضرت علي به املاي پيامبر وخط خودشان قرآني نوشته بودند که قرآن پژوهان شيعه و سني آن را قبول دارند. اما اين قرآن فقط امتيازاتي نسبت به قرآن هاي ديگر داشت که در ذيل ضمن نظريات علما بدان اشاره مي شود: شيخ مفيد: در آن، تأويل معاني آيات قرآن وجود داشته است. آيت الله خوئي: واقعيت آن است که آن زيادات تفسيري بوده است. آيت الله ميلاني : آن هايي که مسأله مصحف علي بن ابي طالب را بهانه تحريف قرارداده اند، موضوع را نفهميده اند ؛ نه اين است که با قرآن حاضر تفاوت در آيات داشته ؛ بلکه اين زيادتي تفسير رسول خدا و حضرتش برآيات به شمار مي رفته است. اگر چنين چيزي که دستاويز عده اي گرديد، درست مي بود، به طور حق و يقين از ناحيه ائمه طاهرين مطرح مي شد . علامه حسن زاده آملي : اخباري که از تحريف قرآن سخن رانده اند اخبار واحد هستند و بزرگترين دليل بر عدم تحريف قرآن را اين آيه شمرده اند: «اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذَّکرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ».

تحریف قرآن از دیدگاه اهل حق : در اين مورد مي توان به دو ديدگاه اشاره نمود: در بيشتر کتب اهل حق نامي از قرآن نيامده و آنها اساساً خود را ديني جدا مي دانند. آنان به جاي قرآن دفاتري دارند که بيشتر آنها شعر است. از معروف ترين دفاتر آنها مي توان به : کلام سرانجام ، دفتر بابانوروز و دفتر پرديور اشاره نمود. برخي از رهبران اهل حق و از جمله آنها نعمت الله جيحون آبادي، معتقدند که کتاب هاي مقدسشان جوهرکشي از قرآن شده است. در واقع بين قرآن و دفاترشان جمع کرده اند. به عبارت واضحتر اين که دفاتر ما همان قرآن است ؛ اما به زبان کردی است . نعمت الله جيحون آبادي مي گويد: قرآن۳۲ جزء بوده که ۳۰ جزء آن مربوط به شريعت و فروع دين است و ۲ جزء آن اصل و حقيقت دين است که در سينه پيامبر ضبط بوده و فقط اهل حق از آن اطلاع دارند. بيشتر مردم اهل حق در جواب سؤال از قرآن و عمل به دستورات آن مي گويند: ما ز قرآن مغز را برداشتيم پوست را بهر خران انداختيم قرآن زرده؟ فرقه «آتش بيگي»شايعه اي درست کرده اند که قرآني نزد آن ها است که ۱۷ کيلو وزن دارد و يک صفحه آن نيز به همان وزن است و اعتقادات اهل حق در آن آمده است. گفته شده است آقا بخش ( از بزرگان خاندان مشعشعي) به وسيله آن اختلافات بين مردم را حل مي کرده است. نور علي الهي در برهان الحق مي گويد قرآن زرده در کلام عمومي منعکس نيست و اختصاص به خانواده آتش بيگي دارد.

سلام بر اسماعیل تکابی عزیز و گرامی ؛ خدمت شما و دیگرخوانندگان برسانم درمناطقی از ایران ، این جماعت مغفول ، عوام و ساده لوح را با اسامی مختلف می شناسند از جمله دراستانهای آذربایجان غربی ، شرقی و کردستان که شهرستان تکاب هم جزء از آن استانهاست ودر تکاب و منطقه انگوران استان زنجان و بیجار استان کردستان سرطالبی و گوران خطاب می کنند ( سرطالبی صحیح است که تلفظ سیدطالب غلط اصطلاحی است – سرطالبی یعنی طالب سر بودن که همان جمله سرمگوی آنهاست - ) . اجداد بنده هم سالیان متمادی با این جماعت ( اهل حق / یارسان / سرطالب / گوران ) در یکی از مناطق آن استانها در یک روستا زندگی کرده اند و خود بنده هم بزرگ شده در آن روستا بوده ام و از اقوام بنده هم ( دونفر از عمه ها و فرزندان آنان ) اهل حق هستند و اکنون هم مراوداتی با بعضی از این جماعت غافل ، عوام و ساده لوح دارم و کاملا به تمام رمزو رموز آنها آشنایی کامل دارم و مدتی است اقدام به جمع آوری ، تحقیق و پژوهش در مسلک اعتقادی این جماعت کرده ام و ادامه دارد .

با سلام...لطفا برای تحقیق به همه جا بروید...کتابشان را هم بخواهی به راحتی میتوانی پیدا کنی....البته که اسماشون با هم فرق دارن...مثلا اسم اهل حق های ترکیه با اهل حق های کرمانشاه و یا لرستان که یکی نیست....خرده فرهنگ های منطقه ای هم در اینها نفوذ کرده و مثل تمام ادیان شاخه های مختلفی دارد...مثل شاه ابراهیمی ها...شاه حیاسی ها...بگتاشی ها...آتش بیگی هاو.... اما کتاب سرانجام برای همه یکی است...همه جمخانه میروند ولی همه نماز نمیخوانند...برخی تیره ها به سمت تشیع ایرانی گرایش زیادی پیدا کرده اند علی الخصوص بعد از انقلاب

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ . عده ای قلیلی از یارسانیان / اهل حق ( مثل سادات جعلی سلطان صحاک ، دلیلان ، پیران و غیر ذالک ) بخاطر متاع چند روز دنیوی وکیل مدافع عده ای کثیری از عوام الناس یارسان شده اند که نگذارند مردم ، خود اقدام به تحقیق در پیرامون مسائل اعتقادی داشته باشند . یادآوری می نمایم ، که به نظر بنده مبانی شریعت اسلام و اصول دین حقیقت دو روی یک سکه ارزشمندی که مورد نظر شماست نمی باشند واین دو با همدیگر هیچ سنخیتی نداشته و ندارند چون یارسانیان ارجمند و یاران عزیز مسلک اعتقادی خود را دین مستقل از اسلام و تشیع می دانند و از ادیان کهن ایرانی بشمار می آورند که در نتیجه مبانی شریعت و اصول حقیقت با یکدگیر همخوانی و اشتراکاتی ندارند . عده ای از یارسانیها معتقدند و ما هم معتقدیم که درچندین هزار سال و درطول تاریخ خلقت بشر« ده ها هزار دین و آیین و مذهب و صدها هزار انواع مکاتب و بینش های دینی و ضد دینی پدید آمده است که در زمان اوج اقتدار اکثر پیروان آنها خود را برحق و برتر از همه و سایرین را باطل و گمراه می پنداشتند» . سئوال و حرف ما این است که آیا مسلک اعتقادی یارسان / اهل حق ، دین مستقل از اسلام است ؟ و یا جزء از اسلام و تشیع است ؟ و اگر جزئ از اسلام و تشیع می باشد پس چرا برای خود خارج از اسلام و تشیع برنامه ای جدا و مجزا و بر خلاف آن دارید ؟ ، مثل روزه یک ماه مبارک رمضان که بجای آن سه روز روزه و بجای نماز نیاز وچندین سئوال دیگر... و اگر دین مستقل از اسلام است و از ادیان کهن ایرانی می باشد شهامت آن را داشته باشید وبدون ترس و واهمه اعلام کنید . ومسلک اعتقادی خود را مثل سایر ادیان رسمی شناخته شده در قانون اساسی ( زرتشتیان ، کلیمیان و مسیحیان ) آمده را به رسمیت بشناسانید و مثل آنان از حقوق قانونی برخوردار شوید ، البته یادآوری می نمایم که هم اکنون هم از هیچ نوع حقوق اجتماعی و غیر ذالک محروم نیستید مثل سایراقوام و ادیان و مذاهب از تمام حقوق قانونی مصرح در قانون اساسی بهره مندید . این از نظر و برداشت شماهاست که به زعم خود از حقوق اجتماعی محروم هستید و از آن بی بهره می باشید . که با رسمیت یافتن دین مستقل یارسان دیگران هم حق ایراد گیری و ازطعنه زنی خود داری می کنند . و تا زمانی که یارسانیان ارجمند و یاران و دوستان عزیز ، خود را مسلمان و تشیع بدانند و برای خود برنامه دینی و مذهبی جدا و مجزا از اسلام و تشیع ( در اصول و فروع دین ) داشته باشند دیگران هم ایراد خواهند گرفت و آنان را ضاله ، باطل ، منحرف ، التقاطی ، خرافاتی ، ملحد ، مشرک و کافرتلقی خواهند کرد و از طوایف غلات بشمار خواهند آورد .

ببینید دوستای عزیز من در مورد فرقه های مختلف اسلام علی الخصوص اهل حق و خاک سار در حد توان تحقیق کردم و همین طور اسلام رایج شیعه که اکثر مردممون تو همین دینن میخوام اینو بگم که دعوا مرافع بی فایدس من تو تمام ادیانی که ازشون نام بردم آثار دقیقی از عقل های فرا بشری دیدم بنابرین با این عقل ناقص خودم هیچ وقت جرعت نمیکنم بگم فلان دین انحراف داره چون دارم میبینم بعضی مطالب تو همه این ادیان و فرق هست که بعد از چند مدت فکر کردن عمیق میشه به ریشه مطلب پی برد و در نهایت باید در مورد حرف درست تسلیم شد تازه از کجا معلوم بعضی از احکام و نشانه ها یکی نباشن فقط چون به شکل متفاوتی بیان شدن در نگاه اول ممکنه تناقض ایجاد کنن بنابر این خواهشا با هم دوستانه برخوردکنیم ما داریم تو راهی قدم میزنیم که نسبت به همه چیش کوریم حالا اگه دستای همو ول کنیم چی میشه خودتون بگید

سلام آخه مساله اینه که از طرفی برخی اهل حق خودشونو مسلمون نمی دونن و از طرف دیگه اهل حق واجباتی که در اسلام وجود دارد را انجام نمی دهند. بنابراین اول باید نسبت اهل حق با اسلام روشن شود، سپس درباره آن سخن گفت.

سلام به دوست عزیز...ببینید اهل حق شاخه های مختلفی دارد( به گمانم یازده تیره می باشند) که همگی آنها اعتقادات یکسانی ندارند و قرار هم نیست یکسان باشند..بنابر این انتظار نداشته باشید همگی آنها درباره اسلام نظر واحدی داشته باشند....یک نکته اینکه تیره آتش بیگی با رهبری سیدنظامالدین مشعشعی به اعتقادات کنونی تشیع در ایران نزدیک ترند و تمامی مراسمات تشیع رو به جا آورده اما جمخانه(محل تجمع هفتگی و عبادت) هم میروند و مراسمات خود را با نماز جماعت شروع میکنند

بنده از شماها سوالاتی دارم لطف کنید پاسخ خود را با اسناد قابل قبول ارایه دهید . ۱- آن دین مقدس و راه حقیقت اهل حق چیست ؟! ۲- اینکه تاکید و اصرار می کنید که افکار مردم را خراب و منحرف نکنید !! ؟؟ منظور از افکار مردم که اطلاعی از اهل حق (یعنی از اسرار اهل حق ) مطلع نیستند چیست ؟؟؟ !!! ۳- اگر با انتقاد و نقد دین بزرگ حقیقت (اهل حق ) خراب می شود پس این چه دینی است که شما از آن دفاع می کنید . و به آن اعتقاد دارید ؟؟؟ ۳- آن ذات پاک و تجلی سلطان سحاک و داود کوسوار و پیربنیامین اینها کیستند ؟؟؟ ۴- تآکید و اصرار دارید که یک اهل حق واقعی هستید و به پدر و اجدادتان افتخار می کنید که راه حقیقت اهل حق را به ما آموختند و به خودتان میبالید آقایان محترم اهل حق واقعی به این متن زیرچه پاسخ و جوابی دارید ؟؟؟ آیا این، می تواند معیاری درست باشد؟ مگر هرکاری که آبا و اجداد ما کردند، درست بوده؟ اگر مجرمی را نزد قاضی ببرند ودر مورد علت جرمش بگوید: چون پدرانم این کار را می کردند من هم کردم، کدام قاضی عاقلی حرف او را می پذیرد؟ دقیقا همان تفکر عرب های جاهلی که پیامبر اکرم(ص) با آن روبرو بود، در این زمان نیز در حال ترویج است. قرآن کریم می فرماید: وقتی به آنان گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده پیروى کنید مى‏ گویند: نه، از پدرانمان پیروی می کنیم. آیا اگر پدرانشان چیزى درک نمى‏ کردند و هدایت نشدند [باز هم در خور پیروى هستند؟] (سوره بقره، آیه ۱۷۰) یک روز شخصی با همین افکار و با بادی به غب غب به پیامبر اکرم(ص) گفت: من پسر فلانی هستم و پدرم پسر فلانی. همینطور اجدادش را تا نه نفر شمرد. پس از آن، پیامبر(ص) به او گفت: بدان که تو دهمی آنها هستی که به جهنم می روی. (کافی، ج ۲، ص ۳۲۹) نمی خواهم بگویم پدرانمان هرچه کردند خطا بود بلکه می خواهم بگویم که «دین آبا و اجدادی» معیاری درست نیست. ما باید محتوای دین را بررسی کنیم. اگر درست بود می پذیریم و الا نه . ۵- شما باید از هم دینتان (هم مسلکتان ) خواهش کنید که صبر پیشه کنند چون جوابی ندارید بدهید ، که دین و فرقه شما بی محتواست ، یعنی جعلی است .

صفحه‌ها

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.