استدلال ميرزاي بهاء به فقرات دعاي ندبه و زيارت و روايت بر شرع جديد قائم موعود

در اينجا مناسب است چند سطر از كتاب ايقان جناب ميرزاي بهاء را كه در ذكر بعض ادله بر صحت شارعيت سيد باب و دين جديد اوست نقل نمائيم.
در صفحه ي 146 كتاب ايقان مي گويد: «و از جمله كلمات مدله بر شرع جديد و امر بديع فقرات دعاي ندبه است كه مي فرمايد اين المدخر لتجديد الفرائض و السنن و اين المتخير لاعادة الملة و الشريعة و در زيارت مي فرمايد السلام علي الحق الجديد. سئل ابوعبدالله عليه السلام عن سيرة المهدي كيف سيرته قال عليه السلام يصنع ما صنع رسول الله و يهدم ما كان قبله كما هدم رسول الله امر الجاهلية حال ملاحظه فرمائيد كه با وجود امثال اين روايات چه استدلالها بر عدم تغيير احكام مي نمايند.»
جواب استدلالهاي ميرزاي بهاء
اولا: از آنچه كه در مقام جواب استدلالهاي گلپايگاني به كلمات امر جديد و سنت جديده و قضاء جديد و امثالها ذكر نموده و گفتيم، به خوبي معلوم مي شود كه مراد از تجديد فرائض و سنن در دعاي ندبه، تازه و دائر نمودن همان فرائض و سنن اسلامي در ميان مردم است كه كهنه و متروك گرديده است.
و مراد از اعاده ي ملت و شريعت نيز عودت دادن همان ملت و شريعت اسلام است كه پيش از ظهور آن حضرت مندرس و محو شده است.
و از اين رو بعض وجوهي كه به آنها خود حضرت قائم عليه السلام نيز حق جديد خوانده مي شود كه در زيارتش وارد شده است السلام علي الحق الجديد معلوم مي گردد بدون اينكه مستلزم باشد كه او حتما بايد شارع جديد باشد. مگر تنها شارع جديد حق جديد مي شود؟ آيا امام جديد حق جديد نيست؟!
و مراد از (يصنع ما صنع رسول الله و يهدم ما كان قبله كما هدم رسول الله امر الجاهلية) دعوت مردم است از نو به همان اسلام چنانكه در بدء اسلام رسول خدا نمود و منهدم ساختن كفر و شرك و فسق و فجور و بدعتها و ظلمهاي رائجه مانند زمان جاهليت اولي است همچنانكه رسول خدا امر جاهليت اولي را منهدم نمود.
و ثانيا - در خود همين دعاء ندبه و زيارت حضرت قائم و روايت مذكور از ابي عبدالله عليه السلام نيز عبارات ديگري است كه مبين و مفسر مراد اصلي اين عبارات است و خلاف منظور ميرزاي بهاء را بيان و ثابت مي كند:
در دعاء ندبه بلافاصله بعد از، اين المدخر لتجديد الفرائض و السنن و اين المتخير لاعادة الملة و الشريعة چنين است اين المؤمل لاحياء الكتاب و حدوده اين محيي معالم الدين و اهله اين قاصم شوكة المعتدين اين هادم ابنية الشرك و النفاق اين مبيد اهل الفسوق و العصيان و الطغيان الي آخرها.
واضح است كه لفظ كتاب و دين در اين مورد انصراف قطعي دارد به قرآن مجيد و دين اسلام. بنابراين از اين فقرات دعاء ندبه ظاهر مي شود كه قائم موعود عليه السلام مهلك فسق و عصيان و طغيان و هادم شرك و نفاق و شكننده ي ظلم و عدوان و محيي معالم دين اسلام و اهل اسلام و زنده كننده ي قرآن و حدود قرآن و عودت دهنده ي ملت و شريعت اسلام و تازه كننده ي فرائض و سنن اسلام است.
نه اينكه آورنده ي كتاب جديد و احكام و شرع جديد غير از قرآن و احكام و شريعت اسلام و ناسخ قرآن و هادم احكام و شريعت اسلام باشد چنانكه دعوت سيد باب
و منظور ميرزاي بهاء چنين بوده است.
و از جمله ي عبارات در همين زيارت حضرت قائم عليه السلام كه اولش (السلام علي الحق الجديد) است اين است: السلام علي وارث الانبياء و خاتم الاوصياء.
بدوا براي اينكه از اطلاق وارث الانبياء بر قائم موعود كسي به نفع بابيها سوءاستفاده اي نكند مي گريم بر غير آن حضرت از ائمه ي هدي نيز اينگونه اطلاق شده است چنانكه در زيارت حضرت سيدالشهداء عليه آلاف التحية و الثناء مي باشد كه السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله السلام عليك يا وارث نوح نبي الله السلام عليك يا وارث ابراهيم خليل الله السلام عليك يا وارث موسي كليم الله السلام عليك يا وارث عيسي روح الله السلام عليك يا وارث محمد حبيب الله الزيارة. پس معلوم مي شود مراد، ارث بردن مقام نبوت نيست بلكه ارث بردن آثار نبوت است.
اينكه راجع به خاتم الاوصياء كه بر قائم موعود عليه السلام در زيارت اطلاق شده مي گويم: همچنانكه حضرت رسول صلي الله عليه و آله چون از انبياء بود (زيرا نبي اعم از رسول است چنانكه در آيات عديده اي اطلاق نبي هم بر او شده است مانند يا ايها النبي انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا - يا ايها النبي انا احللنا لك ازواجك.) و ختم نبوت هم بدو شد پس او را خداوند متعال خاتم النبيين فرمود.
قائم موعود عليه السلام هم لابد از اوصياء مي باشد و چون به او ختم وصايت مي شود خاتم الاوصياء بر او اطلاق شده است.
و نيز از عبارات همين زيارت است اشهد يا مولاي انك و الائمة من آبائك ائمتي كه شخص باايمان بايد به امامت آن حضرت مانند امامت آباء گرامش شهادت بدهد.
پس به حسب تصريح همين زيارت معلوم مي شود كه مقام قائم موعود همان وصايت و امامت است نه اصالت و شارعيت.
و اما راجع به روايت اخير مورد تمسك ميرزاي بهاء از حضرت ابي عبدالله عليه السلام مي گويم: آخرين جمله ي كوچك روايت را كه مبين مراد اصلي روايت است جناب بهاء
ذكر ننموده اند تا بتوانند به آن روايت به شبهه كاري و تدليس براي مقصود خود استدلال نمايند.
روايت مزبور به تمامي (چنانكه قبلا هم در جواب گلپايگاني براي شاهد ذكر نموديم) چنين است:
در صفحه ي 191 مجلد غيبت بحار راوي مي گويد: سألت اباعبدالله عليه السلام عن سيرة المهدي كيف سيرته قال يصنع ما صنع رسول الله صلي الله عليه و آله يهدم ما كان قبله كما هدم رسول الله امر الجاهلية و يستأنف الاسلام جديدا.
پس مقصود روايت اين است كه سيره ي حضرت قائم عليه السلام همچون سيره ي رسول خدا صلي الله عليه و آله در بدء اسلام، از نو و جديدا دعوت به اسلام و اجراي احكام آن و هدم كفر و شرك و نفاق و بدع و تعدي و فسق و فجور مي باشد كه قبل از ظهور آن حضرت مانند زمان جاهليت اولي شايع و رايج است نه اينكه مراد صنع شزع جديد و امر بديع (غير از شريعت اسلام) و هدم و نسخ احكام دين اسلام باشد چنانكه مقصود جناب ميرزاي بهاء در مقام استدلال است.
الحاصل خود اين مدارك ميرزاي بهاء در حقيقت مداركي برخلاف مقصود اوست و او به شيطنت و طراري و عوام فريبي آنها را دليل بر مدعاي خود گرفته است فاعتبروا يا اولي الابصار چگونه جمعي بيچاره ي نادان چنين شخصي را به رهبري خود اختيار كرده اند؟! نعوذ بالله من الجهل و العمي و الحمد الله علي هدايته.