قائم موعود در زمان حيات پدرش حسن بن علي عسكري به دنيا آمده است

قائم موعود در زمان حيات پدرش حسن بن علي عسكري به دنيا آمده است
[1] در جزء دوم كتاب وافي (ص 94) از كتاب كافي مسندا از عمرو اهوازي روايت مي نمايد كه گفت: ابومحمد (حضرت امام حسن عسكري) عليه السلام فرزندش را به من ارائه داد و فرمود: اينست صاحب شما بعد از من. [2] در كتاب نامبرده در صفحه ي مزبور از كتاب اكمال الدين به سند خود از محمد بن معاوية بن حكيم و محمد بن ايوب بن نوح و محمد بن عثمان العمري رضي الله عنهم روايت نموده است كه اينان گفتند: چهل نفر در منزل ابومحمد حسن بن علي بوديم آن حضرت فرزند خود را به ما نشان داد و فرمود: اين امام شما است بعد من، و خليفه من است بر شما، او را اطاعت كنيد و بعد از من در دين خود اختلاف نكنيد كه هلاك خواهيد شد آگاه باشيد كه همانا بعد از امروز او را نمي بينيد. روات مزبور گفتند ما از نزد آن حضرت خارج شديم پس چندي روزي بيش طول نكشيد كه ابومحمد عليه السلام درگذشت.
[3] در كتاب نامبرده (ص 95) ايضا از كتاب اكمال الدين به سند خود از احمد
بن اسحق بن سعد الاشعري روايت مي كند كه گفت: بر ابي محمد حسن بن علي عليه السلام وارد شدم و مي خواستم كه از جانشين بعد از او سئوال كنم پس آن حضرت ابتداء به من فرمود: اي احمد بن اسحق! همانا خداوند تبارك و تعالي از موقعي كه آدم را خلق فرمود تا قيام ساعت (قيامت) زمين را از حجت خود بر خلقش خالي نگذاشته و نخواهد گذاشت، به خاطر آن حجت از اهل زمين دفع بلا مي نمايد و باران مي فرستد و بركات زمين را خارج مي نمايد. احمد بن اسحق مي گويد عرض كردم: يابن رسول الله! امام و خليفه ي بعد از شما كيست؟ پس آن حضرت به سرعت از جاي برخاسته و داخل اطاق شده سپس خارج شد در حاليكه بر شانه آن حضرت كودكي بود سه ساله كه صورت او مانند ماه شب چهارده بود، فرمود: اي احمد بن اسحق! اگر كرامت و عزت تو بر خداوند
عزوجل و حجج او نمي بود اين فرزندم را به تو نشان نمي دادم او هم نام و هم كنينه ي رسول خداست و كسي است كه زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد. اي احمد بن اسحق مثل او در امت مثل خضر و مثل ذي القرنين است، قسم به خدا هر آينه غايب شود به غيبتي كه در آن از هلاكت نجات نيابد مگر كسي كه خداوند عزوجل او را بر قول به امامت او ثابت فرموده و به دعاء تعجيل فرج او موفق نموده باشد. احمد بن اسحق مي گويد عرض كردم: اي مولاي من! آيا نشانه اي هست كه قلبم به آن مطمئن شود؟ پس خود كودك به لسان عربي فصيح زبان گشوده و فرمود: منم بقيةالله در زمين و منم انتقام كشنده از دشمنان خدا اي احمد بن اسحق بعد از عيان مطالبه ي نشانه منما. احمد بن اسحق مي گويد: پس با فرح و سرور خارج شدم و فرداي آن روز به خدمت حضرت ابي محمد بازگشتم و عرض نمودم: يابن رسول الله! به آنچه بر من منت نهادي هر آينه بسيار مسرور شدم (اينك بيان فرما) سنت جاريه در آن حضرت از خضر و ذي القرنين چيست؟ فرمود: طول غيبت اي احمد! عرض نمودم: يا ابن رسول الله! آيا به تحقيق غيبت او طولاني شود؟ فرمود: آري قسم به پروردگارم تا اينكه اكثر قائلين به اين امر از آن رجوع كنند و جز كسي كه خداوند عزوجل پيمان ولايت ما را از او گرفته و در قلب او ايمان را مكتوب نموده و به روحي از جانب خود او را مؤيد نموده باشد باقي نماند، اي احمد بن اسحق! اين امري از امر خدا و سري از سر خدا و غيبتي از غيبت خدا است پس آنچه را (از اسرار خدا) كه به تو دادم بگيرد و شكرگزار آن باش تا فردا در عليين با ما باشي.
[4] در كتاب تبصرة الولي (764) از ابن بابويه مسندا از ابي غانم خادم روايت كند كه گفت: براي ابي محمد عليه السلام فرزندي متولد شد پس او را (م ح م د) ناميد و
در روز سوم او را به اصحاب خود عرضه داشت و فرمود: اين است صاحب شما بعد از من و خليفه ي من بر شما و او قائمي است كه به انتظار او گردنها كشيده شود پس چون زمين پر از ظلم و جور شود خروج كند و آن را از عدل و داد پر نمايد.
[5] در كتاب نامبرده (ص 782) از كتاب غيبت شيخ طوسي مسندا از ابوسهل اسمعيل بن علي نوبختي روايت كند كه گفت بر ابي محمد حسن بن علي عليه السلام در مرضي كه آن حضرت فوت نمود وارد شدم پس من نزد آن حضرت بودم كه به خادم خود عقيد فرمود (عقيد خادمي بود سياه پوست اهل نوبه كه قبلا خدمت علي بن محمد عليه السلام
را كرده و لله ي حسن بن علي عليه السلام بوده): اي عقيد! براي من مصطكي با آب بجوشان عقيد آب مصطكي را به جوش آورده پس آن را صيقل جاريه، مادر جانشين آن حضرت به خدمت آن حضرت آورد چون قدح آب مصطكي به دست آن حضرت رسيد و خواست كه بياشامد دست آن حضرت به لرزش آمده به قسمي كه قدح به دندانهاي ثناياي آن حضرت مي خورد پس قدح را واگذاشت و به عقيد فرمود به اطاق داخل شو كودكي را به سجده خواهي ديد او را نزد من بيار.- ابوسهل (راوي حديث) مي گويد كه عقيد گفت: پس داخل آن موضع شدم ناگهان كودكي را در حال سجده ديدم كه انگشت سبابه خود را به سمت آسمان بلند نموده بود بر او سلام كردم او نماز خود را مختصر نموده پس به او گفتم تو را آقاي من مي خواند، در اين هنگام مادرش صيقل آمد دست او را گرفته و از آن موضع او را بسوي پدرش حسن عليه السلام خارج نمود. ابوسهل مي گويد: چون كودك در مقابل پدرش راست ايستاد سلام نمود، رنگش دري و در موي سرش پيچيدگي و گشاده دندان بود پس چون حسن عليه السلام او را مشاهده فرمود گريست و فرمود: اي آقاي اهل بيت خود به من آب بياشامان من همانا بسوي پروردگارم مي روم كودك قدح مصطكي جوشانده را به دستش گرفت سپس دو لب مباركش را حركت داده بعد آب مصطكي را به خورد آن حضرت داد و چون آشاميد فرمود: براي نماز مرا مهيا كنيد پس دستمالي در كنار آن حضرت انداخته و كودك او را يكي يكي وضو داد و به سر و دو قدمش مسح نمود پس ابومحمد به كودك فرمود: اي پسرك من! تو را بشارت باد، تو صاحب الزماني و تو مهدي و حجت خدا در زميني و تو فرزند من و وصي مني، و من تو را متولد نموده ام و تو م ح م د بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب هستي، تو مولود رسول خدا و تو خاتم ائمه ي طاهريني و رسول خدا صلي الله عليه و آله (به وجود تو) بشارت داده و نام و كنيه بر تو نهاده است، پدرم از جانب پدران طاهرينش به اين امر به من وصيت فرمود، درود پروردگار بر اهل بيت باد، همانا پروردگار ما حميد و مجيد است ابوسهل مي گويد. در همان وقت حسن بن علي عليه السلام فوت نمود.
[6] در جلد سيزدهم بحار (ص 3) از كتاب اكمال الدين مسندا از حسن بن حسين علوي روايت كند كه گفت: وارد شدم بر ابي محمد حسن بن علي در سر من رآي پس آن حضرت را به ولادت فرزندش قائم تهنيت عرض نمودم.
در كتاب نامبرده (ص 113) از كتاب اكمال الدين مسندا از ابراهيم بن مهزيار از خود حضرت قائم موعود م ح م د بن الحسن صلوات الله عليه روايت مفصلي است كه آن را در جلد اول اين كتاب ذكر نموده ايم به صفحات 121 و 122 و 123 و 124 چاپ دوم كتاب مزبور مراجعه شود.
و در صفحه 22 اين جلد روايت احمد بن اسحق از امام حسن عسكري عليه السلام گذشت كه فرمود: حمد و سپاس خدائي را سزا است كه خارج نكرد مرا از دنيا تا اينكه به من جانشين بعد از مرا نماياند آن كسي را كه شبيه ترين مردم است از حيث خلق و خلق به رسول خدا صلي الله عليه و آله خداوند متعال او را در غيبتش حفظ مي فرمايد و سپس او را ظاهر مي گرداند پس زمين را از عدل و داد پر مي كند هم چنانكه از جور و ظلم پر شده باشد.
و در صفحات آتيه حديث ام هاني خواهد آمد كه مي گويد: خدمت امام باقر عليه السلام عرض كردم معني قول خداوند عزوجل (فلا اقسم بالخنس) چيست؟ فرمود: اي ام هاني امامي است كه در سال 260 نفس خود را مخفي مي فرمايد تا اينكه از مردم علم به او منقطع شود سپس چون كوكب درخشان در شب تاريك آشكار گردد.
سال 260 سنه ي فوت حضرت امام عسكري عليه السلام مي باشد، پس از حديث مزبور نيز معلوم مي شود كه حضرت قائم موعود عليه السلام پيشتر از سنه ي مزبوره در دنيا به وجود آمده است [7] .
پوشيده نماند: اخبار كثيره ي متواتره كه دلالت دارد بر اينكه زمين هيچ گاه از حجت و امام خالي نمي ماند، تولد حضرت قائم عليه السلام و حيات او را از زمان فوت حضرت عسكري نيز تثبيت و تأييد مي نمايد، در كتاب اكمال الدين شيخ صدوق و كتاب كافي شيخ كليني و سائر كتب معتبره اخبار مزبور مسطور است و ما در اينجا چند روايت ذكر مي نمائيم:
در كتاب اكمال الدين شيخ صدوق (152) مسندا از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت است كه آن حضرت بعد از ذكر جانشينان خود يعني ائمه ي دوازده گانه براي ابن مسعود، دست به دعا بلند نموده مي گويد: اللهم وال من والا خلفائي و ائمة امتي بعدي و عاد من عاداهم و انصر من نصرهم و اخذل من خذلهم و لا تخل الارض من قائم منهم بحجتك ظاهر أو خاف مغمور لئلا يبطل دينك و حجتك و برهانك و بيناتك ثم قال صلي الله عليه و آله يابن مسعود قد جمعت لكم في مقامي هذا ما ان فارقتموه هلكتم و ان تمسكتم به نجوتم و السلام علي من التبع الهدي. يعني خدايا دوست بدار كسي را كه خلفاي من و امامان امت مرا بعد از من دوست بدارد و دشمن بدار كسي را كه با ايشان دشمني نمايد و ياري فرما كسي را كه ايشان را ياري نمايد و مخذول فرما كسي را كه ايشان را مخذول نمايد و زمين را از كسي از ايشان كه به حجت تو قائم باشد خالي مگذار خواه آن قائم ظاهر باشد يا پنهان تا اينكه دين و حجت و
دليل و شاهدهاي تو باطل نشود پس فرمود اي پسر مسعود به تحقيق كه براي شما در اين مقام چيزهائي را جمع نمودم كه اگر از آن جدا شويد و از آنها دست برداريد هلاك شويد و اگر به آنها تمسك بجوئيد و به آنها چنگ بزنيد نجات يابيد و سلام بر كسي كه هدايت را پيروي نمايد.
و در كتاب نامبرده (ص 117) مسندا از حضرت رضا عليه السلام روايت است كه فرمود نحن حجج الله في خلقه و خلفائه في عباده و امنائه علي سره نحن كلمة التقوي و العروة الوثقي (تا اينكه مي فرمايد) و لا تخلو الارض من قائم منا ظاهر او خاف الحديث. يعني ما حجتهاي خدا در ميان خلق و خلفاي او در ميان بندگان و امينان بر سر او هستيم ما كلمه ي تقوي و دستگيره ي محكم مي باشيم و زمين از قائمي از ما كه ظاهر و يا مخفي باشد خالي نمي ماند.
و در كتاب نامبرده (ص 118) مسندا از حضرت ابي جعفر عليه السلام روايت است كه فرمود: لو بقيت الارض يوما بلا امام منا لساخت باهلها و لعذبهم الله باشد عذابه ان الله تبارك و تعالي جعلنا حجة في ارضه و امانا في الارض لاهل الارض الحديث. يعني اگر زمين يك روز بدون امامي از ما (اهل بيت) بماند هر آينه اهلش را فروخواهد برد و خداوند آنان را به سخت ترين عذابها معذب خواهد فرمود همانا خداوند تبارك و تعالي ما را حجت در زمين و امان براي اهل زمين قرار داده است.
و در كتاب نامبرده (ص 119) مسندا از حضرت علي بن الحسين عليه السلام روايت است كه فرمود: نحن ائمة المسلمين و حجج الله علي العالمين و سادة المؤمنين (تا اينكه مي فرمايد) و لو لا ما في الارض منا لساخت باهلها الحديث. يعني مائيم امامان مسلمين و حجتهاي خدا بر عالمين و آقاي مؤمنين و اگر از ما كسي در زمين نباشد هر آينه زمين اهلش را فروخواهد برد.
و در كتاب نامبرده (ص 134) مسندا از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه فرمود: لا تبقي الارض يوما واحدا بغير امام منا يفزع اليه الامة. يعني زمين يك روز بدون امامي از ما (اهل بيت) كه امت بسوي او پناهنده شوند باقي نمي ماند.
در اين مورد به احاديث ذيل هم مراجعه شود:
حديث اول همين جلد از كتاب ما، اواخر حديث سيم (ص 10)، حديث يازدهم در (ص 14)، حديث سي و يكم در (ص 25).
هر با ادراك منصف بي غرض و مرض كه در روايات مذكور تأمل نمايد بطور قطع مي فهمد كه مراد از حجت و امام در احاديث كثيره داله بر اينكه زمين از حجت و امام خالي نخواهد ماند، بعد از خاتم انبياء صلي الله عليه و آله فقط ائمه ي دوازده گانه مي باشند و به غير اينان هيچ چيز و هيچ كس ديگر داخل در مراد و معناي اين احاديث نيست نه اقطاب صوفيه و نه ركن رابع (شيعه ي خالص) شيخيه و نه مجتهدين شيعه و نه مانند ايشان از معاني ديگر
بنابراين از حين فوت امام يازدهم (حضرت حسن عسكري عليه السلام) به بعد زمين از فرزند آن حضرت، حجت دوازدهمين هيچ گاه خالي نمانده است.
تنها براي تأييد مي گويم: از جمع كثيري از علماء و مورخين عامه نيز نقل است كه به ولادت قائم موعود عليه السلام در زمان حيات پدر بزرگوارش حضرت حسن عسكري عليه السلام تصريح نموده اند كه از آن جمله اند:
نورالدين علي بن محمد بن الصباغ المالكي در كتاب (الفصول المهمة).
الحافظ محمد بن محمد بن محمود البخاري معروف به خواجه بارسا حنفي در (فصل الخطاب).
ابن حجر در (صواعق).
ابوالفوز محمدامين بغدادي در (سبائك الذهب).
ابوالفدا در جلد دوم تاريخ خود.
ابن الوردي در جلد اول تاريخ خود ضمن احوالات امام هادي و عسكري عليهماالسلام.
شبراوي در (اتحاف بحب الاشراف) پس از احوالات امام عسكري عليه السلام.
قندوزي در (ينابيع المودة).
شبلنجي در (نور الابصار).
قرماني در (اخبار الدول).
اشخاص فوق (بر حسب نقل عبارات آنان) غير از دو نفر آنان يعني شبراوي و شبلنجي كه اكتفاء به ذكر اين نموده اند كه حضرت حسن عسكري عليه السلام حين فوتش فرزند مذكور را به جاي خود باقي گذاشت ديگران يا تصريح نموده اند كه در موقع فوت حضرت عسكري عليه السلام قائم موعود پنج ساله بوده و يا تاريخ تولد آن حضرت را سنه ي 255 ضبط نموده اند.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] في الجزء الثاني من الوافي (ص 94) عن الكافي مسندا عن عمرو الاهوازي قال: اراني ابومحمد ابنه و قال: هذا صاحبكم من بعدي.
[2] و فيه عن اكمال الدين باسناده عن محمد بن معوية بن حكيم و محمد بن ايوب بن نوح و محمد بن عثمان العمري رضي الله عنهم قالوا: عرض علينا ابومحمد الحسن بن علي صلوات الله عليه ابنه و نحن في منزله و كنا اربعين رجلا فقال: هذا امامكم من بعدي و خليفتي عليكم اطيعوه و لا تتفرقوا بعدي فتهلكوا في ادباركم (و في نسخة من كتاب اكمال الدين، و لا تتفرقوا من بعدي في اديانكم فتهلكوا) اما انكم لا ترونه بعد يومكم هذا قالوا فخرجنا من عنده فما مضت الا ايام قلائل حتي مضي ابومحمد صلوات الله عليه.
[3] و فيه (ص 95) عنه أيضا باسناده عن احمد بن اسحق بن سعد الاشعري قال: دخلت علي ابي محمد الحسن بن علي صلوات الله عليه و انا اريد ان اسئله عن الخلف من بعده فقال لي مبتدئا: يا احمد بن اسحق! ان الله تبارك و تعالي لي يخل الارض منذ خلق آدم و لا يخليها الي ان تقوم الساعة من حجة الله علي خلقه، به يدفع البلاء عن اهل الارض و به ينزل الغيث و به يخرج بركات الارض قال فقلت له: يابن رسول الله! فمن الامام و الخليفة بعدك؟ فنهض صلوات الله عليه مسرعا فدخل البيت ثم خرج و علي عاتقه غلام كان وجهه القمر ليلة البدر من ابناء ثلث سنين فقال: يا احمد بن اسحق! لو لا كرامتك علي الله عزوجل و علي حججه ما عرضت عليك ابني هذا، انه سمي رسول الله صلي الله عليه و آله و كنيه الذي يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا، يا احمد بن اسحق! مثله في هذه الامة مثل الخضر و مثله مثل ذي القرنين والله ليغيبن غيبة لا ينجو من الهلكة فيها الا من ثبته الله عزوجل علي القول بامامته و وفقه للدعاء بتعجيل فرجه. قال احمد بن اسحق فقلت له: يا مولاي! فهل من علامة يطمئن اليها قلبي فنطق الغلام صلوات الله و سلامه عليه بلسان عربي فصيح فقال: انا بقيةالله في ارضه و المنتقم من اعدائه و لا تطلب اثرا بعد عمن يا احمد بن اسحق، قال احمد بن اسحق: فخرجت مسرورا فرحا، فلما كان من الغد عدت اليه فقلت: يابن رسول الله! لقد عظم سروري بما مننت علي فما السنة الجارية فيه من الخضر و ذي القرنين؟ قال: طول الغيبة يا احمد، قلت: يابن رسول الله! فان غيبته لتطول؟ قال: اي و ربي حتي يرجع عن هذا الامر اكثر القائلين به فلا يبقي الا من اخذ الله عزوجل عهده لولايتنا و كتب في قلبه الايمان و ايده بروح منه يا احمد بن اسحق! هذا امر من امر الله و سر من سر الله و غيب من غيب الله فخذ ما آتيتك و اكتمه و كن من الشاكرين تكن معنا غدا في عليين.
[4] في كتاب تبصرةالولي (ص 764) عن ابن بابويه مسندا عن ابي غانم الخادم قال: ولد لابي محمد عليه السلام مولود فسماه محمدا فعرضه علي اصحابه يوم الثالث و قال: هذا صاحبكم من بعدي و خليفتي عليكم و هو القائم الذي تمتد عليه الاعناق بالانتظار فاذا امتلات الارض جورا و ظلما خرج فملاها قسطا و عدلا.
[5] و فيه (ص 782) عن الشيخ في الغيبة مسندا عن اسمعيل بن علي النوبختي قال: دخلت علي ابي محمد الحسن بن علي (ع) في المرضة التي مات فيها فانا عنده اذ قال لخادمه عقيد و كان الخادم اسود نوبيا قد خدم من قبله علي بن محمد و هو ربي الحسن (ع) فقال له، يا عقيد! اغل لي ماء بالمصطكي فاغلي له ثم جائت به صيقل الجارية ام الخلف (ع) فلما صار القدح في يده و هم بشربه فجعلت يده ترتعد حتي ضرب القدح ثنايا الحسن (ع) فتركه و قال للعقيد: ادخل البيت فانك تري صبيا ساجدا فأتني به قال ابوسهل (اي اسمعيل بن علي) قال عقيد، فدخلت الحيرة فاذا بالصبي ساجد رافع سبابته نحو السماء فسلمت عليه فاوجز في صلوته فقلت: ان سيدي يدعوك اليه، اذ جائت امه صيقل فاخذت بيده و اخرجته الي ابيه الحسن (ع) قال ابوسهل فلما مثل الصبي بين يديه سلم فاذا هو دري اللون و في شعر رأسه قطط مفلج الاسنان فلما رآه الحسن بكي و قال يا سيد اهل بيته اسقني الماء فاني ذاهب الي ربي و اخذ الصبي القدح المغلي بالمصطكي بيده ثم حرك شفتيه ثم سقاه فلما شربه قال هيؤني للصلوة فطرح في حجره منديل فوضاه الصبي واحدة و مسح علي رأسه و قدميه فقال له ابومحمد (ع) ابشر يا بني فانت صاحب الزمان و انت المهدي و انت حجة الله في ارضه و انت ولدي و وصيي و انا ولدتك و انت محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب ولدك رسول الله و انت خاتم الائمة الطاهرين و بشر بك رسول الله و سماك و كناك، بذلك عهد الي ابي عن آبائك الطاهرين، صلي الله علي اهل البيت ربنا انه حميد مجيد، و مات الحسن بن علي من وقته صلوات الله عليهم اجمعين.
[6] في المجلد الثالث عشر من البحار (ص 3) عن اكمال الدين مسندا عن الحسن ابن الحسين العلوي قال: دخلت علي ابي محمد الحسن بن علي (ع) بسر من رآي فهنيته بولادة ابنه القائم.
[7] پوشيده نماند در اين مقام حديث حكيمه و حديث ابوالاديان خادم را مخصوصا ذكر ننموديم تا معلوم شود كه شيعه در اثبات اعتقادات خود راجع به قائم موعود اصلا احتياج به اين دو حديث ندارند تا چه رسد كه اعتمادشان تنها به همين دو حديث باشد چنانكه گلپايگاني در عباراتي كه در ابتداي كتاب از او نقل نموديم مي گويد: «جماعت شيعه به حديث يك زن و يك خادم مجهول الحال (مرادش حديث حكيمه و حديث ابوالاديان خادم است) در چنين مبحث مهم اكتفا نموده اند و در مسأله امامت كه از مسائل اصوليه و از مباحث اعتقاديه است و جز براهين قطعيه در آن حجيتي ندارد به چنين حديث ضعيفي اعتماد كرده اند».
از احاديث همين كتاب كوچك براي خوانندگان عزيز به خوبي معلوم مي شود كه سخن گلپايگاني دروغ و افتراء محض بوده است.