حسينعلي بهاء در دامن استعمار روسيه تزار

قبلا جريان ترور ناصرالدين شاه توسط عده اي از پيروان باب (پس از اعدام باب) در روز 20 شوال 1268 ه. ق را خاطرنشان ساختيم. [1] پس از اين ماجرا وقتي كه به دستور ناصرالدين شاه، به تعقيب پيروان باب پرداختند، در اين بحران حسينعلي بهاء (بنيانگذار فرقه ي بهائيت) به سفارت روس پناهنده شد و رسما سفارت روسيه تزار از او حمايت كرد.
نبيل زرندي در تاريخ خود (از صفحه 629 تا 632) پس از ذكر ماجراي ترور، مي نويسد: «حضرت بهاءالله روز ديگر سواره به اردوي شاه كه در نياوران بود رفتند، در بين راه به سفارت روس كه در زرگنده بود رسيدند، ميرزا مجيد منشي سفارت روس از آن حضرت مهمان نوازي كرد و پذيرايي نمود... سفير روس قول داد كه در حفظ حضرت بهاءالله (حسينعلي) سعي بليغ مبذول دارد.»
و در صفحه 650 مي نويسد: «قنسول روس كه از دور و نزديك مراقب احوال بود و از گرفتاري حضرت بهاءالله خبر داشت، پيغامي شديد به صدر اعظم فرستاد و از او خواست كه با حضور نماينده ي قنسول روس و حكومت ايران تحقيق كامل درباره ي حضرت بهاءالله به عمل آيد. قنسول و نماينده ي حكومت اقرار او را نوشت، به ميرزا آقاخان خبر دادند، در نتيجه حضرت بهاءالله از حبس خلاص شد.
در صفحه 657 مي نويسند: «حكومت ايران بعد از مشورت، به حضرت بهاءالله امر كرد كه تا يك ماه ديگر ايران را ترك نمايند و به بغداد سفر كنند، قنسول روس چون اين خبر را شنيد، از حضرت بهاءالله تقاضا كرد كه به روسيه بروند و دولت روس از آن حضرت پذيرايي خواهد نمود، حضرت بهاءالله قبول نفرمودند و رفتن به عراق را ترجيح دادند!».
به راستي چرا پس از جريان ترور نافرجام ناصرالدين شاه، عده ي زيادي از پيروان باب دستگير شده و كشته مي شوند، ولي حسينعلي بهاء و برادرش صبح ازل كه در راس آنها بودند زنده مي مانند؟ دالگوركي پرده را بالا مي زند و مي گويد: «من چند نفر محرم خود را تربيت جاسوسي مي نمودم و هيچ كدام لياقت ميرزا حسين علي (بهاءالله) و برادرش (صبح ازل) را نداشتند.»
باز در صفحه 37 تا 41 يادداشتهاي دالگوركي به نام اعترافات با مقدمه خالصي را بخوانيد تا بيشتر به مقام حسينعلي اين جاسوس سينه چاك روسي پي ببريد..
مدارك روشن و بي شمار از كتب بهائيان در دست است كه رابطه ي مستقيم دولت روس را توسط سفارتش در ايران تصريح مي كند. [2] .
در اينجا به ارائه يك مدرك ديگر نيز مي پردازيم.
عزيزالله سليماني در كتاب مصابيح هدايت (كه در سنه 1326 شمسي در تهران به تصويب لجنه ي ملي و با اجاز محفل روحاني بهائيان ايران چاپ شده) در جلد دوم صفحه 232 نامه ي ميرزا ابوالفضل گلپايگاني را كه به ميرزا اسدالله خان ارسال داشته، چنين نقل مي كند: «و عدالتي كه از دولت قويه بهيه روسيه اطال الله ذيلها من المغرب الي المشرق، و من الشمال الي الجنوب در اين
محاكمه ظاهر شد، شايسته ي ثبت در تواريخ و سزاوار مذاكره در انجمن دوستان در جميع ديار و بلدان است... و جميع دوستان به دعاي دوام عمر دولت و ازدياد حشمت و شوكت اعليحضرت امپراطور اعظم الكسندر سوم (روسيه تزار) و اولياي دولت قوي شوكتش اشغال ورزند.» [3] .
* * *
[1] ذيل شرح حال ميرزا يحيي صبح ازل.
[2] در اين باره به كتاب محاكمه و بررسي باب و بهاء، ج 1، ص 228 تا 233، و ج 2، صفحه 10 و 11، مراجعه شود.
[3] بار ديگر متن نامه ي گلپايگاني، اين وطن فروش سينه چاك را بخوانيد تا بيشتر به مزدوري او از استعمار، و نقش استعمار در پايه گذاري و تقويت بهائيت پي ببريد!!.