قدوس بابلي و سرنوشت نكبت بار او

قبلا شهر بابل را «بارفروش» مي ناميدند، در آنجا شخصي به نام محمدعلي بارفروشي كه بعدها معروف به قدوس گرديد، به حمايت از بابيان برخاست، او از نخستين كساني است كه بابيت سيد علي محمد باب را پذيرفت، و براي پيشرفت مرام باطل او، تلاش هاي بسيار كرد، او در ماجراي افتضاح بدشت شركت داشت [1] او مي خواست مردم مازندران (همشهري هاي خود او) به بابي گري گرايش دهد، و به قلعه ي طبرس وارد شد و در آنجا به ملا حسين بشرويه اي و همراهان پيوست، بشرويه او را بعد از سيد علي محمد، امام زمان خواند. او وقتي كه وارد قلعه شد، پياده كنار قبر شيخ طبرسي رفت و دستش را به ضريح آن قبر نهاد و بر آن تكيه داد و گفت: «بقية الله خير لكم ان كنتم مؤمنين.» [2] و با خواندن اين آيه خواست اعلام كند كه من همان امام زمان هستم كه هنگام ظهور بر كعبه تكيه مي كند و اين آيه را مي خواند! [3] .
ولي پس از كشته شدن ملا حسين بشرويه اي (چنان كه گفتيم) اهل قلعه مقاومت خود را از دست دادند، و كارشان بسيار تنگ و سخت شد و در فكر چاره جويي بودند، و در اين ميان «مهدي قلي خان ميرزا» اعلام كرد: «هر كس توبه كند در امان است.» بابيان از اين پيشنهاد خوشحال شدند، در ظاهر توبه كردند و جان خود را از خطر مرگ نجات دادند، قدوس و يارانش از قلعه بيرون آمده و به اردو رفتند و توبه كردند، ولي سران لشگر دولت و مردم، دريافتند كه توبه ي اين ها از روي اجبار و اضطرار است، ممكن است آنها پراكنده شده، هر كدام در جايي مشغول تبليغ و اغوا گردند، از اين رو همه ي آنها - جز قدوس و دو سه نفر ديگر - را كشتند. سپس قدوس و آن دو سه نفر را به بابل آوردند، سرانجام قدوس نيز در بابل اعدام شد و به اين ترتيب غائله بابيان در مازندران پايان يافت. [4] .
علماي بابل از جمله سعيد العلماء فتواي اعدام قدوس و همراهانش را صادر كردند، و گفتند توبه آنها قبول نيست. براساس اين فتوا همه را در ميدان سبزه ميدان بابل اعدام نمودند. [5] .
در كتاب مرآت البلدان نقل شده: «طبق دستور سعيد العلماء، و ساير فضلاي بارفروش (بابل) قدوس و همراهانش را بر الاغ سوار كردند و در شهر گرداندند و مردم ازدحام كرده و پيكر قدوس را با شمشير ريز ريز كردند». [6] .
* * *
[1] او حتي ادعاي خدايي كرد و يك كتاب در تفسير صمد نازل نمود (مكاتيب عباس افندي، ج 2، ص 254).
[2] هود، 86.
[3] جمال ابهي، ص 92.
[4] همان مدرك.
[5] مرآة آلبدان، چاپ دانشگاه تهران 1367، ج 2 و 3، ص 972.
[6] مرآة البلدان، چاپ دانشگاه تهران 1376، ج 2 و 3، ص 972.