حسينعلي بهاء بنيان گذار فرقه بهايي

ميرزا حسينعلي بهاءالله كه فرقه ضاله ي بهايي خود را پيرو او مي دانند، در سال 1233 هجري (دو سال قبل از تولد علي محمد باب) در تهران متولد شد، او در تحت كفالت پدرش ميرزا عباس معروف به ميرزا بزرگ نوري مازندراني بزرگ شد، و نظر به اين كه ميرزا بزرگ در دستگاه حاكم تهران سمت منشي گري داشت، او از لحاظ مادي در رفاه كامل به سر مي برد، روي اين اساس، حسينعلي بهاء در خانواده ي ثروتمندي بزرگ شده است و طبيعي است، حتما در همان اوان كودكي براي تحصيل به مدرسه گذارده مي شود.
بهائيان مي كوشند وي را درس نخوانده و به اصطلاح «امي» معرفي كنند ولي خود بهائيان در كتابهاي خود به تحصيل او اقرار كرده اند، او ادبيات و علوم مقدماتي را در تهران تحصيل كرد و بنا به نوشته آيتي در كتاب كشف الحيل به نقل از ميرزا ابوالفضل گلپايگاني (يكي از رجال بهائيه) حسينعلي مدتها نزد ميرزا نظر علي حكيم درس خوانده است و مدت دو سال كه در سليمانيه كردستان بوده تحصيلات خود را نزد شيخ عبدالرحمن عارف ادامه مي داده است.
وي به عرفان منفي و بافندگي هاي متصوفه، علاقه داشت، در همان ابتداي تحصيلاتش با صوفيان و نويسندگان و فضلاي آنها (كه با پدرش رفاقت و دوستي داشتند) معاشرت داشت. از اين رو، وقتي كه بزرگ شد در سلك درويشان و متصوفه درآمد، چنان كه از عكس او كه نشان دهنده ي گيسوهاي بلند و موهاي پريشان او است پيدا است، همان گونه كه پسرش عبدالبهاء در مقاله سياح به اين مطلب اشاره كرده است.
وقتي كه آوازه ي بابيت سيد علي محمد باب منتشر شد بنا به گفته ي آيتي در الكواكب الدريه در سن بيست و هفت سالگي (حدود سال 1260 هجري) به باب ايمان آورد و در سلك اصحاب او درآمد و شروع به تبليغ و ترويج مرام بابيت كرد، چنان كه در فصل بعد خاطرنشان مي شود، دست استعمار از ناحيه ي مزدوران روسيه ي تزار، همواره او را كمك و راهنمايي مي كردند، يكي از قراين دخالت مأموران روسي در زندگي او اين است كه بلواها و فتنه هايي كه به وجود آمده مانند آشوب خراسان، بلواي بابل، فتنه ي قلعه ي طبرس، انقلاب محمدعلي حجت در زنجان، آشوب يزد و نيريز [1] و واقعه ي بدشت، از زمان ايمان آوردن او به بعد بوده است!!
* * *
[1] ماجراي آشوب يزد و سپس نيريز را كه يكي از گروندگان باب به نام سيد يحيي دارابي به وجود آورده بود و بالأخره در نيريز كشته شد، در كتاب جمال ابهي، صفحه 97 مطالعه كنيد، و همچنين ماجراي محمدعلي حجت در زنجان را در صفحه 95 آن كتاب مطالعه كنيد.